چرا به خاتمی اعتمادکردن دشواراست؟

امید معماریان
امید معماریان

آیا اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری شرکت خواهند کرد؟ چرا باید شرکت کنند و اگر شرکت کنند چقدر شانس موفقیت دارند و مهمتر آنکه چه کسی پرچم اصلاح طلبان رادر انتخابات بالا خواهد برد؟ اینها همه سئوالاتی است که پس از اظهار نظر آیت الله موسوی خوئینی ها، پیر معنوی اصلاح طلبان در مصاحبه با خبرگزاری فارس مبنی بر اینکه اصلاح طلبان برای انتخابات ریاست جمهوری برنامه دارند و اینکه “نمی شود که بی برنامه باشیم”، هر ذهن کنجکاوی را به خود مشغول می کند.  

با توجه به رفتار سیاسی دو سال گذشته آقایان موسوی خوئینی ها و دیگر رهبران اصلاح طلب چون سیدمحمدخاتمی و نیز شایعات قوی در مورد رایزنی با افرادی همچون آقای محمدرضا عارف برای کاندیداتوری درریاست جمهوری آینده، خیلی از دور از انتظار است که مثلا برنامه ای که وی از آن سخن گفته، تحریم انتخابات یا سکوت باشد. اما اگر برنامه معرفی کاندیدا وشرکت در انتخابات باشد، افرادی همچون آقای موسوی خوئینی هاو آقای خاتمی موقعیت بسیار دشواری برای خوراندن این ایده به هواداران اصلاح طلب خواهند داشت. چرا که آنان در شرایطی وارد کارزار انتخابات خواهند شد که دو رهبر عمده جریان اصلاح طلبی یعنی مهدی کروبی و میرحسین موسوی وهمسرش زهرا رهنورد بیش از دوسال است در حبس خانگی هستند. در طی این دوسال آقای خوئینی ها کمترین اظهارنظر و اقدام موثری و ملموسی برای مشخص شدن وضعیت این دو تن و رهایی دهها چهره برجسته دیگری که بیش از دو سال است به خاطر پافشاری بر منش و ارزش های اصلاح طلبانه در زندان به سر می برند، داشته اند. افرادی که بدون آنها خلاء بزرگی در تعریف این جریان سیاسی وجود دارد.

 نه تنها آقای موسوی خوئینی ها بلکه سیدمحمد خاتمی از دیگر پرچمداران جریان اصلاح طلبی که دو دوره رئیس جمهور ایران بوده است نیز هیچ اقدام و حرکت موثر قابل مشاهده ای جهت رفع حصر و یا پیگیری وضعیت زندانیان سیاسی که مدافع آرمان و ارزش هایی که وی در سال ۱۳۷۶مدافع آنها بود، انجام نداده است. جز گله های گاه به گاه و اظهار عجز و ناتوانی در دیدار با خانواده زندانیان سیاسی (که البته اقدام مردم وخداپسندانه ای است) و سکوت و تعابیر کنایه آمیز از وی چیز دیگری به خاطر نمی آید.

بر رهبران خارج از زندان اصلاح طلبان پوشیده نیست که کسی در انتخابات ایرانی به برنامه احزاب رای نمی دهد که در این ملک برنامه احزاب فراتر از شعارهای کلی بی مسما و محتوانیست و هیچ گاه پای برنامه های دقیق برای حل مسائل خردو کلان کشور به میان نمی آید. این حقیقتی است برای جامعه جهان سومی که به آن تعلق داریم. اما آنچه رای دهندگان را به پای صندوق رای می کشاند شخصیت سیاسی و عناصری است که اتفاقا خروج از چنین دوره ای را نوید می دهند. شخصیتی که برارزش ها می ایستد و به جایش هم هزینه می دهد و می داند چنین هزینه دادنی از نگاه مردم دور نمی ماند آنجا که باید تصمیم های اساسی بگیرند. شخصیتی که می داند هیچ تحولی در جامعه رخ نمی دهد مگر با تصمیم های سخت و هزینه هایی که علیرغم گران بودن، نقشی جدی در شکل دادن به ارزش ها و باورهای مردم در دنبال کردن یک طرز تفکر و ارزش های وابسته به آن دارد.

 سئوال رای دهنده ایرانی در سال ۱۳۹۲ این خواهد بود که چه مصلحت سنجی برای آقای موسوی خوئینی ها مهم تر از این بوده است که چشم بر دو سال حبس خانگی و دهها سال حکم زندان مریدان سیاسی خود ببندد و عافیت پیشه کنند؟ چه مصلحت سنجی برای سید محمد خاتمی رییس جمهور دو دوره ای ایران وجود داشته است که درباره حصرخانگی موسوی و کروبی و خانم رهنورد و دهها تن از افرادی که در دوره هشت ساله اصلاحات دوش به دوش و حتی جلوتر از او ایده ها و ارزش هایی را که او از آن سخن می گفت اجرایی می کردند، سکوت کند و یا حداقل اقدامی موثری به عمل نیاورد؟ مضافا به آنکه درخواست پیگیری وضعیت منتقدان سیاسی در حصر، کسی را به خارج از نظام تبعید نمی کند. همه طرفداران اصلاحات و اصلاح طلبان، مجموعه داخل نظام هستند. اما آقایان موسوی و کروبی نیز خارج از نظام نبودند و نیستند و بسیاری دیگر از آنها که هم اکنون بر عقایدشان ایستاده اند و آب خنک می خورند در زندان.

چه می شد اگر آقای خاتمی دم در بیت رهبری بست می نشست و خواستار پیگیری پرونده آقایان موسوی و کروبی می شد؟ یا از دستگاه قضایی علنا می خواست که به اقدام خلاف قانون خود در حصر خانگی کردن این سه تن خاتمه بدهد و حداقل آنها را دادگاهی کند؟ مگر ماهها قبل جواد لاریجانی در یکی از مصاحبه هایش نگفت که پرونده آقایان موسوی و کروبی آماده است و به زودی در دادگاه مطرح می شود؟ آیا او نمی توانست از دستگاه قضا بخواهد که به عهد خود وفا کند؟ و بر این خواست پافشاری کند؟ و آن را با مردم در میان بگذارد؟

آقای خاتمی دو دوره رییس جمهور کشور بوده است. خودش آیت الله زاده است و همسر برادرش داماد خانواده بنیان گذار جمهوری اسلامی. (وازسرچنین وصلتی است که رضاخاتمی برخلاف دیگرهمراهانش به جای کنج زندان از هوای آزاد استنشاق می کند. موهبت - یا رانتی- که بسیاری از زندانیان سیاسی از آن بی بهره هستند) هزینه دستگیری و یا حصر خانگی او برای نظام به مراتب بیشتر از هزینه اقدام موثر برای خروج از وضعیت کنونی بر اثر پافشاری او می بود. اما خاتمی انتخاب کرد که سکوت کند و دائم از هزینه های اقدام سخن گفت.

او همواره تلاش کرده که خود را فراتر از گروه های سیاسی مطرح کند و مسئولیت های حتمی شغل و جایگاهش را نادیده بگیرد. فارغ از اینکه مردم او را به عنوان یک اندیشمند وفیلسوف سیاسی به عنوان رئیس جمهور کشور انتخاب نکردند. او به عنوان رهبر یک جریان سیاسی به این سمت انتخاب شد. در چنین جایگاهی آقای خاتمی بدون در نظر گرفتن سه حزب عمده اصلاح طلب یعنی جبهه مشارکت اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و همچنین مجمع روحانیون مبارز قابل تعریف نیست. سه حزب و گروه سیاسی که شاخص ترین افراد آنها در زندان و حصر خانگی هستند.  

 چه می شد اگر آقای موسوی خوئینی ها گزارشی درخصوص پیگیری های خود در خصوص وضعیت دو رهبر سیاسی جریان اصلاح طلب ارائه می کرد، قبل از اظهار نظر در مورد برنامه داشتن برای انتخابات ریاست جمهوری آینده؟ اگر تلاشی بوده و حتی اگر به در بسته خورده کرارا، چرا با مردم در میان گذاشته نشده و چه تضمینی وجود دارد که آنها که سر خود را جلوی تیغ جریان اصلاح طلبی ای می گذارند که آقای خوئینی ها و یا آقای خاتمی، مطرح می کنند، باز طعمه هوس انگیزی برای جریان حاکم نشوند که از بی عملی و هراس طرف مقابل هر اقدامی را مباح و مشروح می داند؟

 آیا این انتظار زیادی از رای دهنده هوادار اصلاح طلبان است که بخواهند رهبر یک جریان سیاسی روی حرف و ایده های خود و جلو نقض مکرر قانون بایستد و در مورد آن سخن بگوید؟ اینکه مصلحت سنجی را به جزییات بگذارند و در مورد اصول و مبانی اندیشه های خود تن به ترس و ملاحظه کاری و مصالحه یک طرفه توسری خورانه ندهند؟ اگر نه، پس چرا باید به پای صندوق های رای برود و به کس و یا کسانی رای بدهد که پیش از آغاز انتخابات، بازی را به ترس و ملاحظه کاری و عدم پایبندی مومنانه به اصولشان باخته اند؟

آقای موسوی خوئینی ها و آقای خاتمی پس از این همه در سیاست ماندن باید به فراست دریافته باشند که یک گروه سیاسی بدون آرای هواداران خود زنده نیست. شرکت در انتخابات بدون در نظر گرفتن ارزشها و باورهای رای دهندگان هوادار، عملا وارد میدان شدن در یک بازی از پیش باخته است. به همین جهت آقای موسوی خوئینی ها و دیگر پرچم به دوشان اصلاحات در برخورد با موضوع انتخابات با دو گزینه مواجه هستند.  

اول آنکه شرکت در انتخابات خود هدف باشد. به این ترتیب که برای داغ نگهداشتن صحنه حضور مردم، و درجهت امتثال به امر مقامات عالی نظام - بخوانیدرهبر ایران- و نشان دادن التزام عملی بی چون و چرای تقلیدی و دستوری، در انتخابات شرکت کنند. صرف نظر از اینکه نتیجه آن چیست و اینکه حتی ممکن است کمترین شانسی را هم برای خود قائل نشوند. در چنین گزینه ای اثبات وفاداری به رهبر یا جریان های پرقدرت اطلاعاتی امنیتی - و نه لزوما نظام- و در نهایت بیتوته کردن در حاشیه قدرت هدف است.  

دوم آنکه، علنا هر گونه شرکت در انتخابات را منوط به پیگیری وضعیت زندانیان سیاسی و رهبران در حصر کنند. این طبیعی ترین و آبرومندانه ترین خواستی است که رهبران یک جریان سیاسی می توانند از نظام حاکم داشته باشند. (این به معنای تحریم انتخابات نیست. یعنی افراد می توانند بروند رای بدهند چه مردم چه خود رهبران اصلاح طلب و حتی تلویحا از یک کاندیدای دیگر هم حمایت کنند- مثلا قالیباف. لازم هم نیست رای دادن مخفیانه در دماوند باشد، همین تهران هم رای بدهند قابل دفاع است.) اما چهره های شاخص جریان اصلاح طلبی-ـ بخوانید موسوی خوئینی ها و محمدخاتمی-ـ با توجه به اینکه در شریط موجود حاضر به معرفی کاندیداهایی با عنوان اصلاح طلب نخواهند بود و در واقع اصلاح طلبان در انتخابات شرکت نخواهند کرد، تن به بازی در رقابتی که نتیجه آن خیلی راحت از قبل قابل پیش بینی است ندهند.

 آقای خاتمی نباید فراموش کند یکی از عواملی که باعث شد اصلاح طلبان انتخابات مجلس هفتم و بعد از آن ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ را از دست بدهند، کاهش سرمایه سیاسی او به عنوان رییس جمهوری بود که خود را تدارکات چی می نامید و از اختیارات قانونی خود برای پیشبرد اندیشه ها وبرنامه های خود استفاده نمی کرد و حتی زمانی که حمایت بیش از بیست میلیون را با خود داشت و رییس قوه مجریه بود، به مانند یک گروه اقلیت خارج از قدرت عمل می کرد.  او در زمانی که هم حمایت مردم را داشت و هم قدرت را، در جریان بازداشت شهرداران و ماجرای کوی دانشگاه و معرفی لوایح دوقلو ودهها رخداد حیاتی دیگر آستین بالا نزد و از محدوده امن تعریف شده اش خارج نشد و عملا ادامه حضور اصلاح طلبان را در قدرت در نزد بسیاری از رای دهندگان بی معنا کرد.

رفتار سیاسی دو سال اخیر رهبران اصلاح طلب از موسوی خوئینی ها تا محمد خاتمی، هیچ دلیل موجهی برای رای دهندگان باقی نمی گذارد به سخنانی که می گویند و ارزش هایی که از آن دم می زنند اعتماد کنند و به پای صندوق های رای بیایند. حضور در چنین انتخاباتی عملا بازی کردن در میدان جریان حاکم است تا با بهره برداری از چنین معادله ساده ای، بی اقبالی بسیار محتمل به اصلاح طلبان را در انتخابات آتی، به چوبی برای زدن به سرآنها و ادامه وضعیت کنونی تبدیل کند.  

 بعد از همه آنچه بر اصلاح طلبان رفت، سخن از انتخابات بدون در نظر گرفتن سئوالاتی که در بالا آمد، به معنای این است که به مردم گفته شود یا ایها الناس به ما اصلاح طلبان اعتماد نکنید و هیچ انتظاری از ما نداشته باشید که نه روی حرف خود می ایستیم، نه هوای حامیان و کارگزارانمان را داریم و نه در برابر ظلم و بی عدالتی و نقض قانون سخنی می گوییم.

آنچه که اصلاح طلبان به آن نیاز دارند بیش از معرفی کاندیداهای درجه دوم و سوم در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده، افزایش سرمایه سیاسی در نزد رای دهندگان است. آقایان موسوی خوئینی ها و محمدخاتمی و دیگر پرچمداران جریان اصلاح طلبی، می توانند همچنان در داخل نظام بمانند اما بر ارزش های قانونی و انسانی خود پافشاری کنند. این کار اگر حتی به حضور نیافتن در انتخابات هم ختم شود، بر اعتبار و آبرو و سرمایه سیاسی جریان اصلاح طلبی در ایران می افزاید.