جنگ نرم دشمن

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

این مسئولان مملکت یک چیزهایی را می گویند که حکم قسم حضرت عباس را دارد، بعد یک چیزهایی را نشان می دهند که شبیه دم خروس است. بعد می گویند چرا باور ندارید؟ آخر کی باور می کند که این اتفاقی که افتاده جنگ نرم است. آقای علیرضا افشار، فرمانده سپاه گفته: “مهم ترین مشکل مسئولان در عرصه فعالیتهای فرهنگی این است که هنوز جنگ نرم دشمن با انقلاب ایران را باور ندارند.” برادر افشار! خب، باور کردنش سخت است، الآن بیست سال است که در مملکت ماهواره وجود دارد، که همین ماهواره یکی از مهم ترین ابزارهای جنگ نرم است. چطوری با آن مبارزه می کنند؟ یک مشت اسپایدرمن، با هلیکوپتر و طناب، راست راست از دیوار بالا می روند، تا برسند به پشت بام و چنان با چکمه می زنند تو پوز دیش های ماهواره که آدم یاد عملیات بروس لی در اژدها وارد می شود، می افتد. این کجاش جنگ نرم است؟ اینکه از صد تا جنگ چریکی و جنگ جهانی هم سخت تر است.

یا مثلا همین ماهواره ها، که دم به دقیقه و لحظه به لحظه روی آن پارازیت می اندازند، یک سیستم ارسال امواج دارند که مثل سپر دفاع موشکی جلوی هر موجی را که از ماهواره می آید می گیرند. هر سال هم کلی سرطان می گیرند به همین دلیل، بمباران شیمیایی هم اینقدر تلفات نداده که افرادی که بخاطر پارازیت های سپاه سرطان گرفتند. یا مثلا همین چکمه و ساپورت و اکلیل و لب های قلمبیده خواهران عزیز! حداقل در هر سال یک میلیون نفر از خواهران و برادران، مورد تجسس و تذکر قرار می گیرند و دهها هزار نفر در پارتی و مهمانی و عروسی و بخاطر بدحجابی بازداشت موقت می شوند. یعنی جنگ دوم جهانی اینقدر اسیر داشته که ما در این بیست سال ملت مان بخاطر روسری و ساپورت و مانتو شیشه ای و لاک فرانسوی و اکستنشن مو و تتوی ابرو و چیزهای دیگر، دستگیر و مورد برخورد قرار گرفتند؟

در عرض پانزده سال بیش از ۳۰۰ روزنامه توقیف شده، صدها روزنامه نگار بازداشت و زندانی شدند. این کجاش جنگ نرم است، این که از سمباده هم سخت تر است. هر ماه حداقل به بیست تا کنسرت موسیقی یا حمله می شود یا برگزار نمی شود، بخدا اگر با این دقتی که دولت با خواننده و نوازنده برخورد می کند، با مجاهدین خلق برخورد می شد، این سازمان سی سال قبل از میان رفته بود. اصلا این چه جنگ نرمی است که این همه تلفات دارد؟ طرف صدهزار بطری مشروب را آتش می زند، و با تانک از روی ماهواره رد می شود، و مثل چریک روزنامه نگار را تحت تعقیب و مراقبت قرار می دهد و حکم تکفیر خواننده پاپ را می دهند، بعد می گویند “جنگ نرم”، تازه ناراحت است که مسئولان چرا به جنگ نرم باور ندارند، این کجاش نرم است؟

 

چه کسی از لوران فابیوس می ترسد؟

من که نمی گویم نباید ترسید، یا نمی ترسند، یا ترسناک نیست، من فقط می گویم اگر واقعا ترسناک هست، به من هم دلیل اش را بگوئید. البته شما لازم نیست توضیحی بدهید، خودش هم جواب بدهد کافی است. منظورم همین آقای علم الهدی است، که در هفته قبل گفته است: “هیات های اروپایی مردم را به وحشت می اندازند.” من خیلی فکر کردم که اصولا چه چیزی از این هیات های اروپایی باعث وحشت مردم می شود. چند تا دلیل هم پیدا کردم و البته چند تا دلیل هم پیدا نکردم.

دلیل اول: مردم وقتی هیات های اروپایی را می بینند، یک نگاهی به وضعیت خودشان می کنند، یادشان می افتد که چند ماه است حقوق شان عقب افتاده، یادشان می آید که تورم در کشور این همه بالاست، یادشان می آید که این همه بیکار داریم، یادشان می آید که تازه بعد از دو سال تلاش دولت فعلی تازه میزان رشد اقتصادی کشور از زیر صفر به صفر رسیده است. بعد از خودشان می پرسند، ببین اینها چه زندگی وحشتناکی دارند که آمدند مشکل اقتصادی شان را از طریق ما حل کنند.

دلیل دوم: مردم وقتی مسئولان اروپایی را می بینند، که یک مشت آدم تروتمیز با یک عالمه کیف و پوشه و پرونده، با کفش های واکس زده، با کراوات و صورت اصلاح کرده تمیز، که آرام حرف می زنند و دعوا نمی کنند و سنگ پرت نمی کنند، با خودشان فکر می کنند، اگر اینها مسئولان کشورشان هستند، پس اینهایی که در کشور ما مسئول هستند، چرا اینطوری هستند؟ همین خودش خیلی وحشتناک است.

 

نجات بشریت

اتفاقا دقیق ترین حرفی که درباره انقلاب ایران زده شده، همین حرفی است که آقای صدیقی امام جمعه غمگین و عبور موقت تهران گفته است که: “انقلاب ایران برای نجات بشریت بود.“، واقعا هم حرف درستی است. نه که طوطی وار حرف ایشان را تائید کنم، بلکه منظورم این است که دلایلی برایش دارم. اول اینکه وقتی انقلاب ایران اتفاق افتاد، بشریت متوجه شد که دیگر نباید انقلاب کند، و به همین دلیل نجات پیدا کرد، وگرنه فکر کنید اگر مردم اردن یا ترکیه یا بنگلادش یا امارات انقلاب کرده بودند، الآن آنها هم همه بدبختی های ما را داشتند، بنابراین درست است که ما نابود شدیم، ولی بشریت نجات پیدا کرد.

 

تو فکر کردی کی هستی؟

این ریز دیدن هموطنان ما خیلی جالب است، تقریبا همه ماها مطمئنیم که اگر من شده بودم رئیس جمهور همه مشکلات ایران حل می شد، همه مان هم معتقدیم تنها کسی که در زندگی اش اشتباه نکرده منم، البته همه ماها دو تا مدرک دکترا داشتیم، ولی حالا مجبوریم که رانندگی تاکسی یا قصابی و بقالی اداره کنیم، همه ایرانی ها هم داشتند به ابرقدرت تبدیل می شدند که جیمی کارتر و گوادالوپی ها نگذاشتند که ما به جایی برسیم، همه مان هم یک رمان نیمه نوشته داریم که اگر چاپش کنیم، تمام ادبیات جهان تکان می خورد، ولی مطمئنا مجوز نمی دهند، اگر یک در هزار مجوز می دادند حتما تمامش می کردیم. همه ماها هم اگر امکاناتی که به محسن مخملباف دادند، به ما می دادند، الآن شش تا اسکار برده بودیم، همه ماها هم در سن پانزده سالگی تمام کارهای هدایت و همینگوی و صادق چوبک را خواندیم، ولی اینقدر که رمان خواندیم هیچ چیزش یادمان نیست. و البته که هر ایرانی کارشناس سیاست، موسیقی، سینما، اقتصاد، وضع خاورمیانه، فلسفه، شعر، ادبیات و چیزهای دیگر هستیم. و تا یک نفر آدم درباره چیزی نظر می دهد، به او با یک لحن مسلط از ارتفاع هفتصد کیلومتری می گوئیم: “اصلا تو کی هستی که نظر می دهی، یا اصلا کی گفته تو نویسنده ای” و آخرش هم همین می شود که “ای خاک بر سر ما که تو شدی روشنفکر ما، یا اینها شدن حکومت ما، یا آنها شدند مبارز ما.” واقعا ریز می بینیم، اصلا نمی بینیم.

 

مخالفت همسر

یعنی فکر کنید برای اینکه یک زن برود برای دیدن مسابقه والیبال، یک سال باید زور بزنی و تلاش کنی، مقاله بنویسی، درگیر بشوی، و حق نداشته باشی بروی توی استادیوم، چون حکومت نمی گذارد، از آن طرف زور می زنی و سه سال بحث می کنی و تلاش می کنی برای اینکه اثبات کنی من با لباس پوشیده می روم مسابقه می دهم، بدون هیچ حاشیه ای. بعد وقتی مسابقه برگزار می شود دو هزار تا امام جمعه از اینکه برای چی دختران ورزشکار ایرانی به المپیک رفتند، حال شان خراب می شود و بیضه اسلام بکلی نیمرو می شود، حالا از این هفت خوان رد می شوی و می شوی یک خانم فوتبالیست سالنی، یا فوتسالیست، بعد که می خواهی بروی به مسابقات بین المللی، همسرت اجازه خروج تو را از کشور نمی دهد. یعنی این دیگر ته ته ته بدبختی است. اسم نیلوفر اردلان به دلیل مخالفت همسرش از فهرست تیم ملی فوتسال بانوان خط خورد.

 

نص صریح قرآن

نص صریح قرآن است که نباید رباخواری کرد، ولی هزاران نفر در زندان جمهوری اسلامی هستند بخاطر اینکه پول نداشتند که بهره بدهی شان را بدهند، یعنی به دلیل ندادن بهره که عین دستور دین است رفتند زندان. نص صریح قرآن است که دروغ حرام است، ولی همه مسئولان مملکت اگر روزی حداقل نیم ساعت دروغ نگویند دق می کنند. نص صریح قرآن است که تجسس حرام است، ولی عمل تجسس هر روز انجام می شود. ولی گریه نکنید مسلمونا، به جای اینهمه قانونی که اجرا نمی شود، بقول صادق لاریجانی: “حق قصاص نص صریح قرآن است.” و حتما اجرا می شود.