کاش بمانی تا بهار....

نویسنده

simindaneshvar.jpg

بردیا پورمند

“روی تختی دراولین طبقه بیمارستان پارس تهران و دراتاق ICU بستری است و به کمک اکسیژن تنفس می کند”.

این تنها جمله ای است که یکی از نزدیکان سیمین دانشور در پاسخ جستجو گران سلامتی اش می گوید. خوشحال می شوم که نه هنوز…

به مقابل بیمارستان میآیم. جمیعت زیادی به احترام اش به آنجا آمده اند. همه برای بانوی بهار، دعا می کنند؛ دعا در روزهایی سخت. اغلب چهره های مطرح ادبی کشور در میان جماعت حضور دارند؛ تعداد بیشتری هم خوانندگان وی هستند.

دختر جوانی می گوید: سو و شون را 20 بار خوانده ام. هنوز هم خواندنیست. آدم هایش را هر روز می بینیم…

مرد مسن تری که کنار او ایستاده، حرفش را قطع می کند: همان آدم ها هستند؛ با همان قصه ها.

خواهر دانشور در دسترس نیست اما دکتر خلاقی (داماد اش ) دارد با کسی که کراواتی سرمه ای رنگ بسته، در باره سیمین صحبت می کند: “روزهای سختی است، البته مدت زیادی است که خانم وضع بدی دارند. یک پایمان بیمارستان و پای دیگرمنزل.”

خودم را به آنها می رسانم اما کسی صدایش می کند. می گویند دکتر دانشور است. چند جمله ای از وضع رضایت بخش بیمارش حرف می زند و زود از آنجا دورمی شود.

ناگزیر سایه ای میابم و آخرین حضور معنوی کهنسال ترین زن ادبیات ایران را در ذهن تجسم می کنم: “پیام برای افتتاحیه نمایشگاه کتاب تهران”.


قبلا تلاش زیادی کردم که بدیدارش بروم. حتی از سیمین بهبهانی هم کمک خواستم؛ گفت: “در وضعیتی نیستند که بپذیرند”. همان چیزی که امروز هم می گوید. با درد و اندوهی عمیق.

اصرار من نه برای انجام مصاحبه، که می خواستم دلایل تحت سیطره نام جلال آل احمد ماندنش را از او بشنوم. اگرچه خود در گفتگو با مجله زنان اذعان داشته است: “من با جلال شرط کردم که سیمین دانشورباقی می مانم و هر کاری بخواهم میکنم. من همیشه سیمین دانشور باقی ماندم. هیچوقت سیمین آل احمد نشدم. اصلا هم با طرز تفکر جلال موافق نیستم”.

من اما همواره این علامت بزرگ سؤال جلوی ذهنم بوده که چرا، همیشه باید پشت سر نام سیمین دانشور، “همسر جلال آل احمد” بیاید؟

متاسفانه برخی سعی کرده اند خالق “سو و شون” را در حاشیه و پشت سر جلال قرار دهند. همیشه در کتاب های درسی و غیر درسی سیمین دانشور با پسوند “همسر جلال آل احمد” آمده اما هیچگاه کسی ننوشته ویا نگفته “جلال همسر سیمین دانشور”. مگر نه اینکه به اعتراف جلال، سیمین “اهل کتاب و قلم و دانشیار رشته زیبایی شناسی و صاحب تالیف ها و ترجمه های فراوان و در حقیقت نوعی یار ویاور قلم” اش و “اولین خواننده کارها” یش بوده است.

مگرکسی هست که مرتبه رفیع سیمین دانشور را در عرصه ادبیات منکر شود؟ به یقین پاسخ خیر است اما جامعه مردسالار ما که همه چیز را به پای مرد تمام میکند توانسته است بزرگانی چون سیمین دانشور را در سایه نگهدارد.

کوله ام را جابجا می کنم و درحالیکه از شیشه خودرو به طرف بیمارستان دست تکان می دهم، از آنجا دور می شوم؛ خداحافظ بانوی سالخورده ادب ایران. سال ها پیش در قلب استبداد، زری خانم تو بشارت بهار داد و سووشون را بست. حالا در اوج استبدادی دیگر ما درانتظار آمدن بهاریم هنوز. کاش بمانی تا بهار…