جنبش زنان؛‎ ‎دشواری ها و روش مبارزه

نویسنده

zaraamjadian.jpg

” />

در حال حاضر فضای جنبش یک میلیون امضاء با سال گذشته فرق کرده است؟ آیا فضای سیاسی‎ ‎و اجتماعی ‏پیشین که جنبش زنان و به ویژه کمپین یک میلیون امضاء در آن فعالیت می‎ ‎کرد، با مانع روبرو شده و به ‏معنای مصطلح کلمه “بحرانی” پدید آمده یا همان‎ “‎موانع”است که بود فقط کمی گسترده تر شده است؟ آیا اگر ‏دردی هست ناشی از “بحران‎” ‎است یا واقعا “درد زایمان” تولد استراتژی ها و راهکارهای جدید است که ‏احساس “بسته‎ ‎شدن” فضا را بین گروه هایی از زنان ایجاد کرده؟ و بالاخره آیا در جنبش یکصدساله‎ ‎زنان ‏ایران، هیچ گاه احساس “کم فضایی” و بحران ناشی از آن وجود نداشته یا این مسائل‎ ‎سابقه دارد و لزوما ‏مختص دوران ما نیست؟

در بررسی تاریخ مبارزات زنان آیا می توانیم مشابه چنین دشواری هایی‎ ‎را که امروز در جنبش زنان با آن ‏مواجه هستیم پیدا کنیم؟ به راستی مشکلات پیش آمده‎ ‎از چه سنخ و جنسی است؟ آیا همه مشکلات بر اثر تشدید ‏فشارهای امنیتی و بگیر و‎ ‎ببندها، به وجود آمده است یا این خود زنان بوده اند که در مواجه با شرایط حاد‎ ‎سیاسی، به سهولت خواسته ها و مطالبات یکصدساله خود را کناری گذاشته اند و به دنبال‏‎ ‎آرزوهای کلان و ‏دست نیافتنی مردان سیاست رفته اند، و یا برای ماندگاری خود و‏‎ ‎سازمانشان به کارهای خیریه ای و بی خطر ‏‏(و حداکثر خدماتی) روی آورده اند؟ آیا در‎ ‎طول یک قرن مبارزه زنان، گروه هایی از فعالان زن، که اولویت ‏شان در هر شرایطی تنها‏‎ ‎و تنها “خواسته زنان” باشد (نه ایدئو لوژیهای حزبی و سازمانی شان) وجود نداشته‎ ‎اند؟

این ها مجموعه پرسش هایی است که در دو ماه گذشته، ذهن برخی از فعالان‏‎ ‎جنبش زنان را به خود مشغول ‏کرده است. با همه این پرسش های پاسخ نگرفته و معطل‏‎ ‎مانده، اما به یک مسئله کلی شاید بتوان پاسخ روشنی ‏داد و آن این که اگر فرضیه وجود‎ ‎بحران و موانعی سترگ در برابر جنبش یک میلیون امضاء حقیقتا درست ‏باشد بی تردید، انعکاس بحران در جامعه است. یعنی بحران در جنبش های مدنی، بخشی (یا تابعی) از بحران‎ ‎بزرگتر موجود در جامعه است. بر این اساس، پرسش عام و کلی تری را می توان مطرح کرد‏‎ ‎که آیا در سطح ‏کلان تر و عمومی، بحران وجود دارد؟

‎ ‎آیا شرایط جامعه ما بحرانی است؟‏‎ ‎

سخن گفتن از اینکه چه شرایطی در ایران بحرانی تلقی می شود، دشوار‎ ‎است! چرا که هر روز در این ‏مملکت غائله ای تازه بر پاست و همین، بهانه ای می شود‏‎ ‎برای برخورد با جنبش ها و احزاب و سانسور ‏مطبوعات. هر چند که همواره جامعه مدنی‎ ‎ایران با موانع بسیار مواجه بوده است اما گاهی شرایطی پیش می ‏آید که هیچ گروه یا‎ ‎حزبی (حتی احزاب نزدیک به حاکمیت) از تیغ سانسور و فشار در امان نبوده اند. در‎ ‎توجیه چنین شرایطی دلایل و بهانه های مختلفی را ذکر می کنند از آن جمله : خطر جنگ‎ ‎یا خطر دشمن ‏خارجی است که همیشه چماقی است بر سر فعالان اجتماعی که حرفی نزنید و‎ ‎کاری نکنید که دشمن سوء ‏استفاده می کند! گاه توطئه دشمن به عوامل درونی نسبت داده‏‎ ‎می شود، که این عوامل درونی هم معمولا یا ‏دانشجویان هستند و یا فعالان جنبش زنان که‎ ‎متهم می شوند به براندازی نرم! گاهی سیاستمدارانی که در دولت ‏های قبلی مسولیت های‎ ‎حساسی داشته اند و متهم می شوند به جاسوسی‎!‎

اما دوره هایی هم هست که به دلایلی فضای سیاسی روی به گشادگی می‎ ‎گذارد و تا حدودی تلطیف می شود ‏مانند زمان انتخابات، یعنی دوره ای کوتاه که همیشه‎ ‎از سوی فعالان جامعه مدنی به عنوان یک فرصت ‏نگریسته می شده است و گروه ها و احزاب‏‎ ‎مختلف از این فرصت گذرا، برای اعلام خواسته های خود استفاده ‏می کردند اما امسال در‏‎ ‎آستانه انتخابات مجلس هشتم، با رد صلاحیت گسترده کاندیداهای گروه های مختلف ‏‏(از‎ ‎اصلاح طلب و محافظه کار گرفته تا کاندیداهای مستقل)، و با توجه به سوخته شدن امیدی‎ ‎که اغلب گروه ‏ها به ان داشتند خود دلیلی مضاعف شد بر بسته تر شدن شرایط سیاسی و‏‎ ‎اجتماعی ما. و درست در همین ‏روزهاست که خبر تاسف بار و حیرت انگیز “توقیف مجله‎ ‎زنان” را می شنویم یعنی مرگ نابهنگام تنها نشریه ‏کاغذی در حوزه زنان که تا کنون‏‎ ‎توانسته بود از خطر توقیف برهد‎!‎

‎ ‎چگونگی ادامه مسیر در شرایط بحرانی‎ ‎

در چنین شرایط بغرنجی است که اهمیت “چگونگی ادامه مسیر” به سوالی‎ ‎حیاتی تبدیل می شود چرا که اگر ‏هر کدام از بخش های جنبش زنان (از جمله کمپین یک‎ ‎میلیون امضاء) به استراتژی مشخصی برای عبور از ‏شرایط بحرانی دست نیابد، بی شک حرکت‏‎ ‎مستقل اش می تواند دچار کندی بسیار شود. در واقع انتخاب ‏راهکارهای تازه و تغییر‎ ‎آرایش روابط مان در شرایط بحران هست که می تواند بحران را به یک لحظه ‏سرنوشت ساز یا‎ ‎به یک فرصت تبدیل کند. اینکه در “شرایط بسته فعلی” هر گروه چه استراتژی و راهکاری‎ ‎را در پیش خواهد گرفت تعیین کننده ی بقا یا نابودی آن حرکت در آینده است. همواره‎ ‎سیاست های اعمال شده ‏حاکم با واکنش زنان نیز روبه رو بوده است. و همانطور که همراهی‎ ‎آنان به تقویت سیاست های حاکم کمک ‏کرده، مقاومت شان نیز در تضعیف یا تغییر این‎ ‎سیاست ها عمل کرده است. همه شاهد بوده ایم که شیوه های ‏کنترل زنان به وسیله‎ ‎استراتژی های مقاومت آنان، در بسیاری از دوره ها، عوض می شود. بنابراین اگر با‎ ‎هوشیاری و با محک تجربه، استراتژی خودمان را تعیین کنیم در تعدیل فشارها حتما موثر‎ ‎خواهیم بود‎.‎

در این میان، شاخصه های انتخاب راهکارهای ما چیست؟ یعنی چه چیز را می‎ ‎توان “تغییر داد” و چه چیز را ‏می توان “بدون تغییر نگه داشت”. مسلما اگر درک ما از‎ ‎مبارزه اجتماعی، عین خود زندگی باشد پس تغییر ‏را از دل زندگی روزمره خود می جوییم، آنگاه درک می کنیم که در شرایط سخت و دشوار نمی توان “همه ‏چیز” را با هم حفظ کرد‎. ‎از این روست که باید ببینیم از چه چیز می توان با اندوه چشم پوشید و چه چیز را ‏می‎ ‎توان و باید حفظ کرد. به نظر می رسد دو عنصر”تداوم خواسته هایی مشخص” و “استقلال‎ ‎حرکت”مهم ‏ترین پارامترهایی است که می تواند “جنبش” را به راستی “جنبشی” زنده و به‎ ‎نفع جامعه زنان (حداقل بخش ‏هایی از جامعه زنان) نگه دارد. مسلما اگر گروه، جریان یا‎ ‎جنبشی مستقل نماند، به تدریج می تواند “خواسته ‏هایش” را هم فراموش کند و اگر خواسته‎ ‎های مشخصی برای زنان وجود نداشته باشد، اساسا چرا زنان در ‏یک جنبشی به نام “زنان‎” ‎جمع می شوند؟ این دو پارامتر گرچه بسیار عام است ولی به یکدیگر کاملا وابسته‎ ‎است‎.‎

‎ ‎تقویم تاریخ و استراتژی های زنان‏‎ ‎ایرانی‎ ‎

برای این که بدانیم در طی سال های گذشته، زنان با چه نوع سیاست های‎ ‎بازدارنده ای مواجه بوده اند و چه ‏استراتژی و تاکتیک هایی برای مقاومت و تداوم راه‏‎ ‎شان برگزیده اند، در ادامه مطلب با دقت بیشتری حوادث ‏و رویدادهای تاریخ معاصر را‎ ‎مورد ارزیابی قرار می دهیم

در تیر ماه 1310 رضا شاه بعد از تثبیت حکومت اش، برای تصویب قانونی در مجلس شورای‎ ‎ملی، مبنی بر ‏غیر قانونی اعلام کردن فعالیت های احزاب کمونیستی و ضد سلطنت به مجلساتحادیه های کارگری ممنوع ‏شدند. اکثر مجلات و روزنامه های دموکرات(با جهت گیری‎ ‎اصلاح طلبانه) که بسیاری از آنها به شدت از ‏حقوق زنان حمایت می کردند توقیف‎ ‎شدند.اعمال سانسور شدید باعث توقف چاپ حدود 50 نشریه شد؛ بیشتر ‏آنهایی هم که باقی‎ ‎ماندند نشریات رسمی و دولتی بودند که در تهران چاپ می شدند.نشریات زنان نیز از این‎ ‎روند برکنار نماندند. در اواسط دهه 1310 نشریه عالم نسوان (به مدیریت ملوک اسکندری‎) ‎در تهران توقیف ‏شد. جمعیت نسوان وطن خواه (به مدیریت محترم اسکندری) در 1311 به‏‎ ‎دلایل ناشناخته ای برچیده شد.و ‏برخی که در دیگر جنبش های رادیکال و لیبرال فعال‎ ‎بودند مانند انجمن پیک سعادت نسوان تحت تعقیب و ‏آزار و بازداشت قرار گرفتند‎.‎

این سرکوبها در حالی روی داد که ما شاهد بیش از سه دهه فعالیت مستقل‎ ‎زنان بوده ایم که این فعالیت ها ‏عموما بر دو محور” کسب حقوق سیاسی” و “ سواد آموزی‎ ‎زنان و ایجاد مدارس” متمرکز بوده اند زنان فعال ‏در این دوره توانسته بودند با وجود‎ ‎مخالفت های بسیار سنت گرایان، مدارس دخترانه تاسیس کنند و در زمینه ‏حق رای تلاشهای‎ ‎ارزنده ای صورت گرفت به عنوان نمونه در 1291.ش در جریان برگزاری انتخابات دوره ‏سوم‎ ‎مجلس شورای ملی روزنامه شکوفه به مدیریت مزین السلطنه(مریم عمید سمنانی) 12 نفر را‏‎ ‎به عنوان ‏کاندیدای نمایندگی مجلس برگزید و خواستار رای دادن به آنان شد[‏‎1‎‏]‏

و یا تلاش های صدیقه دولت آبادی در نشریه زبان زنان که در اعتراض به‎ ‎محروم بودن زن ایرانی از حق ‏رای نوشت‏‎: “ ‎ما خیلی افسوس داریم که‎ ‎برادران ما وقتی‎ ‎نظامنامه‎ ‎انتخابات مجلس و انجمن های ایالتی و‏‎ ‎ولایتی و بلدیه را می نوشتند برای اینکه ما زنان حق رای نداشته باشیم و شرکت نجوییم‎ ‎ما را در ردیف قاتل ‏ها، مجانین و ورشکستگان نوشتند..”[2]‏‎ ‎فعالان حقوق زنان علاوه بر اینکه در روزنامه ها بر لزوم دادن حق ‏رای به زنان تاکید‎ ‎می کردند، با انتشار خبرهای مبارزه زنان اروپایی برای بدست آوردن حق رای، زنان‎ ‎ایرانی را غیر مستقیم به تلاش برای احقاق حقوق سیاسی خود فرا می خواندند.‏

این فعالیت های مستقل ادامه داشت تا زمانیکه رضا شاه در راستای تجدد‏‎ ‎گرایی، اصلاحات اجتماعی و عرفی ‏کردن جامعه را در دستور کار خود قرار داد و بخصوص‎ ‎اصلاحاتی را در حوزه زنان آغاز کرد. این ‏اصلاحات با سرکوب انجمن های مستقل زنان و‏‎ ‎نشریات آنها همزمان بود. به نظر می رسید که رضا شاه با ‏وجود یکه به مسائل زنان تو‎ ‎جه داشت اما سعی در کنترل حرکت های مستقل زنان داشت. در واقع هدف از ‏آموزش یا کشف‎ ‎حجاب از نظر رضا شاه ساختن زنانی بود که قابلیت ورود به اجتماع همراه مردان متجدد‎ ‎ایران را داشته باشند مثلا رضا شاه هیچ حمایتی از حرکت های زنان برای دستیابی به حق‏‎ ‎رای نکرد و یا ‏تعدد زوجات همچنان در دوره رضاشاه پابرجا بود و… در چنین شرایطی‎ ‎بسیاری از انها که انجمن ها و ‏نشریات مستقل داشتند بعد از توقیف شدن و یا دستگیری و‏‎ ‎تبعید شدن دیگر نتوانستند به فعالیت های خود ادامه ‏بدهند در واقع اعمال فشار توسط‎ ‎دیکتاتوری رضا شاه آنها را منفعل و به سکوت واداشت. از جمله این فعالان ‏می توان از‎ ‎اعضای “پیک سعادت نسوان” ( جمیله صدیقی و شوکت روستا) نام برد که بعد از تبعید‎ ‎منفعل ‏شدند و به فعالیت های خود ادامه ندادند.[3]‏

با این حال گروه هایی از زنان از علاقه حکومت جدید نسبت به مسایل زنان‎ ‎استفاده کردند چون شاید فکر می ‏کردند که نمی توانند با دولت به رقابت بپردازند چرا‎ ‎که در طول سالها فعالیت نیز به دلیل بی سوادی اغلب ‏زنان، مخالفت رهبران مذهبی و‏‎ ‎سیستم ارتباطی ضعیف، نتوانسته بودند برنامه های خود را به طرز قابل ‏قبولی در میان‎ ‎طبقات پایین و عموم مردم به اجرا در آورند و در نتیجه، دارای ساختاری ضعیف بودند‎. ‎از ‏اینرو فکر میکردند که برای احقاق حقوق زنان بویژه تعلیم و تربیت و تحصیلات زنان‎ ‎به جذب حمایت قدرت ‏مرکزی احتیاج دارند. از جمله این زنان صدیقه دولت آبادی از‏‎ ‎اعضای “جمعیت نسوان وطن خواه” بود که ‏بعد از انحلال این انجمن توسط رضا شاه و با‎ ‎آنکه بارها مجله او توقیف شد و خودش تبعید، اما همه این ‏عوامل به حذف کامل او از‎ ‎جنبش زنان منجر نشد. دولت آبادی با اتخاذ روش جدید ماندگاری را برای خود و ‏فعالیت‎ ‎هایش حفظ کرد تا جایی که در سال 1316 خورشیدی ریاست کانون بانوان را که به فرمان‎ ‎رضا شاه ‏تشکیل شده بود به عهده گرفت.‏

‎ ‎دو روایت مختلف از مبارزه‎ ‎

در روایت هایی که از این دوره از تاریخ به جا مانده، می بینیم که‎ ‎اغلب، تلاشهای زنانی چون صدیقه دولت ‏ابادی که در کانون بانوان کار می کردند به هیچ‎ ‎گرفته شده؛ و از آنان به نام خادم دولت و نه کوشندگان حقوق ‏زنان، یاد شده است. دولت‎ ‎آبادی خود از این نقد آگاه بود و این طرح را در مغایرت با زندگانی و اهداف خود ‏نمی‎ ‎دانست زمانی که مریم فیروز، یکی از رهبران حزب توده، گفته بود‎:” ‎قبل‎ ‎از زمامداری رضا شاه زنان ‏و مردان روشنفکر آزادیخواه برای رفع حجاب و آزادی بانوان‏‎ ‎اقداماتی نموده و با بیداری نسوان مشغول کار ‏آزادی زنان بودند. افسوس که در دوران‎ ‎حکومت دیکتاتوری، کانون بانوان، استخرهای شنا، و پیشاهنگی مانع ‏ترقی زنان‏‎ ‎شد.”[4]‏‎ ‎دولت آبادی وظیفه خود دانست “ به نام حفظ حیثیت کانون بانوان جواب حسابی این حرف ‏نا‎ ‎حساب را” بدهد و در دفاع از کانون بانوان نوشت‎:” ‎کانون بانوان که شما‎ ‎با لحن تنقید نام می برید به تمام ‏این نکات پی برده و خود را موظف دانست که با روش‏‎ ‎عاقلانه و متین در راه تعلیم و تربیت قدم زند، چون ‏معایبی که امروز مشاهده می شود‏‎ ‎از تربیت غلط است….کانون بانوان آزادی کامل را در استقلال فکر و عمل ‏می‎ ‎داند.کانون تشخیص می دهد که برای ایران کنونی حکومت مشروطه و شاه مشروطه پرست لازم‏‎ ‎است و ‏به همین لحاظ به قانون احترام می گذارد و برای پیشرفت امور ملک و ملت زنان را‎ ‎با همین عقیده تربیت می ‏کند و این حرارتهای بی معنی را که با چوب نیم سوخته دیگران‎ ‎مشتعل می شود روش بچگانه می پندارد…. ‏آنچه لازم است ناگفته نماند همانا روش‎ ‎مسلکی کانون است که به هیچ حزب و دسته ای بستگی ندارد. اقدامات ‏کانون برای خدمت به‏‎ ‎ملک و ملت، سوای افکار آزادیخواهان امروزی است.”[5]‏

در روایت مریم فیروز نقش فعال گروهی از زنان از آنها غصب و به رضا‏‎ ‎شاه تحویل داده شده است و گویی ‏زنان هیچ چاره ای جز واگذاری فعالیت هایشان به رضا‎ ‎شاه و ترک میدان نداشته اند اما در روایت صدیقه ‏دولت آبادی زنان بیش از آنکه تسلیم‎ ‎شرایط بشوند خود در مقام یک کنشگر به تغییر اوضاع (در حد توان و ‏بضاعت خود) همت‎ ‎کرده اند و همانگونه که در زندگی روزمره هم، زنان در گستره های متفاوت و گاه ‏متضاد‎ ‎زندگی اجتماعی روبه رو هستند یعنی هر زمینه و فضایی، برخورد خاص خود را می طلبد.‏‎ ‎در این ‏زمینه نیز زنانی چون صدیقه دولت آبادی دست به انتخاب زدند و در حالی که به‏‎ ‎مقاومت و پای فشردن به ‏خواسته های خود می اندیشیدند، به بقا نیز فکر کردند

اما هر دو گروه میان اینکه چه چیز از بین برود و چه چیز باقی بماند‏‎ ‎انتخابی کردند که نتیجه اش به نابودی ‏جنبش مستقل زنان انجامید، گروهی با حذف خواسته‏‎ ‎و پیروی از گرایشهای حزبی و سیاسی و گروهی با ‏حذف سازمان های مستقل زنان و زیر سایه‎ ‎دولت رفتن. سوالی که می توانیم اینجا مطرح کنیم این است که؛ ‏آیا فعالان زن نمی‎ ‎توانستند راهی غیر از این را انتخاب کنند ؟ آیا نمی توانستند بین “ مقاومت / بقا‎ ” ‎تعادلی ‏ایجاد کنند، نه انقدر مقاومت می کردند که حذف شوند و نه آنقدر به دولت‏‎ ‎وابسته شوند که نتوانند مستقل عمل ‏کنند؟

استقلال، مفهومی است که شاید نتوان معنای واحدی از آن ارائه داد چرا‏‎ ‎که بر حسب شرایط می توان مستقل ‏بودن را معنا کرد؛ گاهی استقلال در برابر دولت و‏‎ ‎قدرت تعریف می شود و گاهی در برابر احزاب و گرایش ‏های سیاسی و گاهی با توجه به‏‎ ‎رویکرد فعالان زن به “ خواسته” است که استقلال معنا می شود از این زاویه ‏شاید بتوان‎ ‎گفت دولت آبادی در حفظ “ خواسته” تقریبا مستقل عمل کرده است اما در برابر دولت‎ ‎نتوانست ‏استقلالش را حفظ کند. شاید دولت آبادی با انتخاب “نزدیکی به دولت” توانست‎ ‎در زمانه خود با توجه به ‏اختناق حاکم که اغلب گروه های زنان سکوت کرده بودند، به‎ ‎گسترش خواسته های زنان کمک کند اما خوب ‏می دانیم این گزینه” دولتی شدن” در همه‎ ‎زمانها و شرایط نمی تواند به نفع جنبش زنان باشد و چه بسا ضربه ‏های جبران ناپذیری‎ ‎را بر پیکره جنبش زنان وارد کند‎.‎

هر چند که آوردن این مثال ها و تجربه های متنوع تاریخ معاصر زنان، قضاوت و ارزش گذاری در مورد ‏درستی یا نادرستی آنها نیست بلکه صرفا به منظور نشان‎ ‎دادن ضرورت تغییر در روش مبارزه است شرایط ‏سیاسی وقتی دشوار می شود خواه ناخواه‏‎ ‎جنبش زنان به تغییر و تحول در روش های مبارزه اش ناگزیر شده ‏و خواهد شد اما اگر این‎ ‎تغییرات آگاهانه اتفاق بیافتد و با استناد به واقعیت ها و تجارب تاریخی همراه باشد‏‎ ‎می ‏تواند از مشکلات کمتری برخوردار باشد و همانظور که در ابتدای این مقاله گفته شد‎ ‎تصمیم گیری و اتخاذ ‏استراتژی در شرایط بحران همیشه می تواند سرنوشت ساز باشد و‎ ‎تداوم حرکت ها ی مدنی بستگی به ‏تصمیمات کنشگران آن در چنین شرایط سخت دارد.‏‎ ‎ایدئولوژیها و یا آرمانهای ما ممکن است غیر قابل تغییر ‏باشند اما روشها باتوجه به‎ ‎شرایط، مطلق بودن خود را از دست می دهند یعنی یک روش واحد و آزموده شده ‏ممکن است در‎ ‎شرایط متفاوت، کارکرد پیشین خود را نداشته باشد‎.‎

‎ ‎تاریخ تکرار می شود؟‏‎ ‎

بعدها در دوره محمد رضا شاه “نزدیکی” انجمن های زنان به دولت دوباره‏‎ ‎اما به گونه ای دیگر مطرح شد. ‏هم زمان با سرکوب احزاب در 28 مرداد 1332 و افول‏‎ ‎انجمن های سیاسی زنان از جمله سازمان زنان حزب ‏توده که در راه دستیابی به حق رای‎ ‎زنان تلاش های سیاسی بسیاری انجام داد، آزادی گردهمایی و اجتماعات ‏یا از بین رفت یا‎ ‎به طور زیر زمینی ادامه یافت و دوره جدیدی از دیکتاتوری _ اما با ثباتی صوری و‏‎ ‎ظاهری _ حاکم شد. در چنین شرایط سیاسی بخشی از فعالان زن مجبور به تغییر رویه شدند‎ ‎و خواسته ها و ‏روش حرکت شان را نیز با توجه به شرایط جدید تغییر دادند.‏

گروه هایی از زنان که دارای دیدگاهی سیاسی نبودند و صرفا از زاویه‎ ‎مسائل زنان حرکت می کردند و نیز ‏به طبقات حاکمه نزدیکی و پیوند داشتند، سعی کردند‏‎ ‎خواسته های خود ار از راه های دیگری پی گیرند و خود ‏را با شرایط انطباق دادند و‎ ‎انجمن های خیریه یا تخصصی سازمان دهی کردند که با سیاست های دولت، ‏تضادی نداشت زیرا‎ ‎در این دوره دولت از انجمنهای رفاهی و خدماتی و خیره ای حمایت می کرد، برخی از‏‎ ‎سازمان های زنان برای آنکه گروههایی رسمی و مجاز شناخته شوند، نام و هویت شان را‎ ‎تغییر دادند برای ‏نمونه‎ “‎حزب زنان‎ ” ‎نام خود را به‎ “‎شورای زنان‏‎” ‎و نیز‎ “‎جمعیت زنان ایران‎” ‎نام خود را‎ ‎به‎” ‎سازمان ‏طرفدار اعلامیه حقوق بشر‎” ‎تغییر داد. حزب زنان نه‎ ‎تنها نام انجمن خود را بلکه نوع فعالیت خود را نیز ‏تغییر داد و فاطمه سیاح یکی از‏‎ ‎موسسان حزب زنان در شورای زنان عمدتا کارهای خدماتی انجام می داد و ‏با وزارت‎ ‎دادگستری وقت برای رسیدگی به مسائل مربوط به زندان زنان تلاش می کرد و اداره و‏‎ ‎سرپرستی ‏زندان نسوان تهران را به عهده گرفت.هر چند که این زنان در کنار فعالیت های‎ ‎رفاهی و خدماتی کوشیدند از ‏طریق مجاری قانونی نزدیک به قدرت، به اهداف خود دست‎ ‎یابند. برای نمونه شورای زنان ایران به ریاست ‏صفیه فیروز با محمد رضا شاه ملاقات‎ ‎کرد و خواسته های زنان را با وی در میان گذاشت. اما نتایج این ‏فعالیت ها نیز چندان‎ ‎رضایت بخش نبود.می بینیم که گروه هایی از این دست، اولویت شان در حفظ «سازمان ‏بود‎ ‎تا خواسته هایشان»! (البته لازم به ذکر است که درباره چگونگی حرکت این زنان و گروه‎ ‎ها نمی توان به ‏طور قطع و یقین، قضاوت کرد و تنها این مثال ها با توجه به آثار‎ ‎مکتوب به جا مانده است، در نتیجه شاید ‏هنوز باید به صورت دقیقتری مورد بررسی قرار گیرند.‏

‎ ‎هر چند گروه هایی که اساسا یک اتوپیای از پیش تعیین شده [آرمانشهر]‏‎ ‎برای جامعه تجویز کرده اند یک ‏استراتژی از پیش تعیین شده هم دارند و غالبا در مقابل‎ ‎تغییرات مقاومت دارند و به سختی حاضر به تغییری ‏در روش یا در ایدئولوژی و اهدافشان‏‎ ‎می شوند. برای مثال شاید بتوانیم گروه های زنان که در حزب توده ‏فعالیت می کردند از‏‎ ‎این دسته برشماریم. تشکیلات زنان حزب توده با انکه فعالیت های زیادی را در دوران‏‎ ‎هرج ومرج سیاسی (سالهای 1320 تا 1332) انجام داد و به خصوص در راه دستیابی به حق‏‎ ‎رای زنان ‏تلاش بسیار کرد. به عنوان مثال سازمان زنان ایران(تشکیلات دموکراتیک زنان‎ ‎حزب توده) در 13 دی ماه ‏‏1330 خطاب به هیئت مدیره شورای زنان ایران، کانون بانوان‎ ‎و…نوشت:‏‎ “‎سازمان زنان ایران در ‏اردیبهشت 1330 برای دفاع از حقوق‏‎ ‎زنان ایران تاسیس شده است. بزرگترین و اساسی ترین این حقوق حق ‏انتخاب کردن و‎ ‎انتخاب شدن می باشد. لذا سازمان زنان ایران که تا اکنون در آستانه انتخابات دوره‎ ‎هفدهم ‏قرار دارد، از عموم زنان و مردان آگاه که معتقدند زنان ایران باید در سرنوشت‎ ‎کشور خود دخالت کنند، ‏دعوت می نماید که ذیل ورقه پیوست را امضا نمایند، .‏‎..” ‎که‎ ‎پس از آن در شماره 28 جهان زنان (16 ‏خرداد1331) اعلام شد که تا آن روز تعداد 65360‏‎ ‎امضا جمع آوری شده است.[6]‏‎ ‎و‎ ‎هنگامی که مصدق ‏تحت فشار سنت گرایان در پیش نویس لایحه انتخابات، حق رای برای زنان‏‎ ‎را به رسمیت نشناخته بود ‏سازمان زنان ایران طی نامه ای به سازمان ملل متحد، درخواست‎ ‎کرد که احترام به منشور ملل متحد و ‏اعلامیه جهانی حقوق بشر را به دولت ایران متذکر‎ ‎شود.[7]‏

اما پس از کودتای 28 مرداد 1332، که فعالیت تشکیلات حزب توده نیز‎ ‎متوقف شد، زنان فعال در این حزب ‏به فعالیت مخفی علیه حکومت روی آوردند و در گروه‏‎ ‎های چپ به کارهای سیاسی صرف وارد شدند و آن را ‏آرمانی مقدس برای رهایی خود می‎ ‎دانستند یعنی تغییر در ساختار سیاسی، به هدف اصلی و متقدم شان تبدیل ‏شد چرا که فکر‎ ‎می کردند در صورت تغییر اساسی در ساختار حکومت مسئله حقوق زنان هم به تبع این تغییر‎ ‎حل خواهد شد. اما با وجود شرکت زنان در مبارزات مخفی و قهرآمیز، به سبب ناآگاهی و‏‎ ‎نبودن تشکل مستقل ‏زنانه، خواست های زنان در مورد تساوی حقوق و مسائل دیگر هیچ گاه‎ ‎بیان نگردید و دنبال نشد. در واقع این ‏گروه از زنان که ابتدا در فعالیت آزادانه‎ ‎احزاب سیاسی بخش زنان آن احزاب بودند، با تغییر شرایط (کودتای ‏‏28 مرداد) و گسترش‎ ‎سرکوب در جامعه، به سهولت از مطالبات زنان صرف نظر کردند و نقطه کانونی ‏تلاش ها و‎ ‎فعالیت هایشان را بر تغییر ساخت حاکمیت قرار دادند. در واقع آن خواسته های حقوقی که‏‎ ‎حزب ‏توده در زمان فعالیت علنی حزب مطرح کرد و حتا در مجلس پی گرفت، پس از مخفی شدن‏‎ ‎حزب حتا در ‏میان زنان و شاخه زنان آن ادامه نیافت و تغییر‎ ‎خواسته‎ ‎به راحتی بدون هیچ مقاومتی از سوی زنان پذیرفته ‏شد‎.‎

‎ ‎خواسته های زنان، درجه دوم است‎ ‎

در طول تاریخ معاصر، مسایل مربوط به حقوق زنان برای احزاب‏‎ ‎سیاسی(احزاب کاملا مردانه) موضوعاتی ‏درجه دوم و فرعی قلمداد می شده است در نتیجه‎ ‎زنان فعال در این گروه ها برای آرمانهای عمومی هم رزمان ‏مردشان، تقدم و اولویت قائل‎ ‎بودند تا آرمان خاص خود درباره کسب حقوق برابر. در این دوره نیز می بینیم ‏که گروه‎ ‎های مختلف زنان راهی را برگزیدند که بتوانند به حیات خود ادامه بدهند گروه های چپ‏‎ ‎نیز ‏ایدئولوژی و حفظ ساختار تشکیلاتی را بر خواسته های زنان مقدم دانستند و با این‎ ‎آرایش سنتی، مثلا به جای ‏آن که بخش زنان احزاب سیاسی، از حزب جدا شوند و به فعالیت‎ ‎مستقل زنانه شان تداوم بخشند، به همراه کل ‏احزاب سیاسی به زیرزمین پناه بردند، به‎ ‎آن امید که بعد از تغییر ساختار حکومت، تساوی زن و مرد هم ‏برقرار شود.‏

و گروه هایی دیگر هم چون‎ ‎حزب زنان‎ ‎با آنکه بعد ها‎ ‎در شورای عالی زنان به پیگیری خواسته هایشان که ‏حقوق سیاسی زنان بود ادامه دادند‏‎ ‎اما در آن مقطع زمانی حفظ سازمان از اولویت بیشتری برایشان برخوردار ‏بود. برخی گروه‏‎ ‎های دیگر به پیگیری خواسته هایی روی آوردند (که حاکمیت خود نیز مبلغ آن بود) مانند‎ ‎خدمات رفاهی یعنی کم هزینه ترین راه را انتخاب کردند هر چند که سالها بعد این انجمن‎ ‎ها به منظور ‏هماهنگی بیشتر برای دستیابی به حق رای (که آن زمان به خواسته ایی‎ ‎فراگیر در میان اکثریت فعالان جنبش ‏زنان تبدیل شده بود) دست به ایجاد تشکلی به نام‏‎ ‎سازمان همکار ی جمعیت های بانوان‏‎ ‎زدند.که به نوبه خود ‏حرکتی قابل‏‎ ‎تقدیر از طرف فعالان زن بود اما چندان دوامی نیافت و با تاسیس‎ ‎شورای‎ ‎عالی‎ ‎زنان با ریاست ‏اشرف پهلوی منحل شد.تاسیس شورای عالی زنان، آغاز دیگرباره‎ ‎شروع “دولتی شدن” سازمانهای زنان در ‏تاریخ معاصر ایران بود. در حالی که فعالیت های‎ ‎غیر متمرکز و چند صدایی در گروه های زنان حتا در ‏چارچوب سیاست های دولت- بر‏‎ ‎فعالیتهای رفاهی صرف تاکید داشت – و به رغم مخالفت های گروه های ‏مذهبی با حقوق‏‎ ‎سیاسی زنان که رو به گسترش نهاده بود، سازمان زنان ایران جهت این فعالیت ها را‎ ‎تغییر ‏داد[8]و‎ ‎با ورود اشرف به عرصه مسائل زنان از یک سو و چاپ مجلات دولتی مانند اطلاعات بانوان‏‎ ‎از ‏دیگر سو، به نظر می رسید حکومت بعد از فروکش کردن جنبش ملی(مصدق)، قصد دارد به‎ ‎تدریج- و نه ‏مانند رضا شاه قلدر مابانه- مسائل زنان را تحت نظارت خود در آورد و به‏‎ ‎آن سمت و سو دهد.‏

هر چند که گروه هایی چون‏‎ ‎اتحادیه زنان حقوقدان‎ ‎به‎ ‎ریاست مهرانگیز منوچهریان از پیوستن به سازمان زنان ‏خودداری کردند و مستقلا به‏‎ ‎فعالیت هایشان ادامه دادند اما سازمان زنان ایران به دلیل اینکه ریاست آن به ‏عهده‎ ‎اشرف پهلوی خواهر دوقلوی شاه قرار داشت، از قدرت زیادی برخوردار بود و اتحادیه زنان‎ ‎حقوقدان ‏نمی توانست با این سازمان نیرومند، به رقابت بپردازد.‏

همانطور که می بینیم هر کدام از فعالان زن با توجه به اینکه اولویت‎ ‎شان چیست دست به انتخاب زده اند و ‏متاسفانه چیزی که بیش از همه مشاهده می کنیم‎ ‎قربانی شدن “خواسته” دربرابر ایدئولوژی، در برابر حفظ ‏سازمان، در برابر موقعیت‎ ‎فردی، و… است شاید به این دلیل که هنوز فعالان زن همگی به یک اندازه به ‏خواسته‎ ‎های مستقل خودشان به عنوان امری مهم و تاریخ ساز، حساسیت ندارند و هر زمان که شرایط‎ ‎بغرنج ‏می شود خواسته های مستقل خود به حاشیه می رانند و این بحث که فعلا باید‎ “‎مسائل مهمتر را حل کنیم و بعد ‏به موضوع زنان بپردازیم” همواره در میان فعالان زن‎ ‎وجود داشته است. اینکه چرا همیشه خواسته های ‏مستقل زنان را باید در شرایط آرام و‎ ‎بی تنش سیاسی مطرح کرد پرسشی است که هرچند بسیار مطرح می ‏شود و احیانا جوابهایی هم‏‎ ‎دارد اما باز می بینیم بر اثر تکرار موارد مشابه ناگزیریم دوباره مطرح اش کنیم.‏‎ ‎برای مثال چرا در حال حاضر نیز جنگ، صلح، انتخابات و مسائل کلان سیاسی مهمتر از‏‎ ‎خواسته های ‏حقوقی زنان به شمار می آید؟ چرا فقط زمانی که شرایط سیاسی متشنج نیست‎ ‎باید زنان به پیگیری خواسته ‏های عاجل و حیاتی خود بپردازند؟ داشتن حق طلاق زنان چه‏‎ ‎ربطی به اینکه چه دولتی، قدرت را در دست ‏داشته باشد دارد؟

با بررسی تاریخی معاصر فعالیت های زنان این واقعیت تلخ را به روشنی‎ ‎مشاهده می کنیم که هیچ گاه گروه ‏یا انجمنی نبوده است که اولویت اش در هر شرایطی[حتا شرایط سرکوب]، پایداری و پیگیری خواسته های ‏زنان باشد، شاید نبود اندیشه‎ ‎فمنیستی که با همان نگاه به جهان بنگرد باعث شده که فعالان زن تحت تاثیر‎ ‎ایدئولوژیها و یا جهان بینی احزاب سیاسی یا دولتها قرار بگیرند و در نتیجه، هرزمان‎ ‎به بهانه ای خواسته ‏های خود را قربانی امر دیگری بکنند‏‎.‎

خوشبختانه در سالهای اخیر با رشد گروه های زنان و گسترش جنبش زنان‏‎ ‎شاهد استحکام “خواسته ‏محوری”در میان اکثریت فعالان جنبش بوده ایم اکنون بیشتر‎ ‎کنشگران جنبش زنان متفاوت از گذشته حول یک ‏خواسته مشخص در کنار هم جمع شده اند‎. ‎نمونه بارز این گردهمایی “کمپین یک میلیون امضا” است که با ‏تاکید و تمرکز بر خواسته‎ ‎هایی مشخص در قالب یک بیانیه حداقلی، شاید برای اولین بار در تاریخ جنبش زنان‎ ‎فعالیت خود را “متمرکز بر خواسته هایش” کرده است نه از یک ایدئولوژی خاص پیروی می‎ ‎کند و نه تحت ‏تاثیر احزاب سیاسی قرار گرفته است و پایگاه اصلی اش را بر حفظ روش‏‎ ‎گفتگوی چهره به چهره با مردم ‏حفظ کرده است‎.‎

کمپین یک میلیون امضاء تکلیف اش را روشن کرده است و خواسته هایش را‏‎ ‎بطور مشخص در هر شرایطی ‏می خواهد دنبال کند؟ اما پرسش این است که نماد اصلی کمپین و‎ ‎آنچه واقعا بر آن پای می فشارد ساختار ‏تشکیلاتی آن است یا روش چهره به چهره در جمع‎ ‎آوری امضاء؟ و نیز این پرسش مطرح می شود که چگونه ‏کمپین در شرایط دشوار حاضر می‎ ‎تواند با تمرکز بر روش چهره به چهره (که نقطه کانونی حرکت کمپین ‏است) همچنان به‎ ‎مسیر خود ادامه دهد؟ از سوی دیگر در شرایطی که فعالان کمپین حتی برای جلسات ‏کوچکی‎ ‎که در منازل خود برگزار می کردند زیر فشار هستند و تقریبا در یکماه اخیر هیچ جلسه‎ ‎ای نبوده که ‏از دید ماموران در امان باشد آیا وقت آن نیست که به فکر تغییر راهکارها‎ ‎و تاکتیک هایمان باشیم یا حداقل به ‏فکر تکثر هرچه بیشتر استراتژی های موجود بگردیم‎ ‎و از تکثر و تنوع در راهکارهایی که فعالان کمپین پیش ‏پای خود می گذارند استقبال‏‎ ‎کنیم؟ اگر به جای تاکید بر روش اصلی کمپین یعنی گفتگوی چهره به چهره با ‏مردم و‎ ‎گسترش کمپین از این طریق، حفظ کمپین را صرفا در تثبیت و حفظ ساختار آن ببینیم، آن‎ ‎گاه به تدریج ‏از هدف اصلی کمپین دور می شویم و ناخودآگاه حفظ سازمان به جای حفظ‏‎ ‎خواسته ها جای می گیرد و روش ‏اصلی کمپین، در نظرمان بی رنگ می شود؟ متاسفانه با‏‎ ‎توجه به آن که هر روز فشار بر کمپین گسترش می ‏یابد و همین فشار سبب می شود که‏‎ «‎ساختار موجود به تمرکز هرچه بیشتر بگراید» و در نتیجه ناخودآگاه به ‏سلسله مراتب‎ ‎بیشتر در ساختار آن کمک کند چرا باید دغدغه اصلی مان را بر «حفظ ساختار تمرکزگرا و‎ ‎تشکیلاتی» در کمپین، متمرکز کنیم؟

‎ ‎منابع‎: ‎

مهدخت صنعتی و افسانه نجم آبادی، (1377) “صدیقه دولت آبادی: نامه ها، نوشته ها، یادها”، سه جلد، ‏تهران، سلسله انتشارات نگرش و نگارش زن

خسروپناه، محمد حسین(1381) “هدف ها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب‏‎ ‎مشروطه تا سلطنت پهلوی”، ‏تهران، نشر پیام امروز

نوشین احمدی خراسانی/پروین اردلان(1382) “سناتور”، تهران، نشر‎ ‎توسعه

غلام رضا اسلامی و افسانه نجم آبادی(1384)” نهضت نسوان شرق”، تهران، نشر شیرازه

ساناساریان، الیز(1384) “جنبش حقوق زنان در ایران”، ترجمه نوشین احمدی‎ ‎خراسانی، تهران، نشر ‏اختران

یادداشت‎ ‎

‎[1] ‎نوشین احمدی خراسانی/پروین اردلان(1382) سناتور، ص 382‏

‎[2] ‎خسروپناه، محمد حسین(1381) هدف ها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا سلطنت‏‎ ‎پهلوی، ‏ص132‏

‎[3] ‎عبدالحسین ناهید(1360) زنان ایران در جنبش مشروطه، ص 113‏‎).‎

‎[4] ‎مهدخت صنعتی و افسانه نجم آبادی، (1377) صدیقه دولت آبادی: نامه ها، نوشته ها، یادها، جلد دوم، ‏ص441‏

‎[5] ‎همان منبع ص441، 444‏

‎[6] ‎نوشین احمدی خراسانی/پروین اردلان(1382) سناتور، ص 395‏

‎[7] ‎همان منبع، ص 396‏

‎[8] ‎همان منبع، ص 481‏

منبع: مدرسه فمینیستی. این سایت از دیروز فیلتر شده است