خیلی وقت ها دادستان متهم می کند، گاهی هم متهم دادستان می کند. چیزی که عوض دارد گله ندارد. شده ماجرای ممنوع التصویر و ممنوع الخبر شدن محمد خاتمی در کشور.
احمدی نژاد باید تحت تعقیب بگیرد، چون خودش و معاونینش دزدی کردند، محمد خاتمی تحت فشار قرار می گیرد. نمایندگان مجلس رشوه گرفتند، محمد خاتمی ممنوع البیان می شود. آن هم در شرایطی که بقول احمد شیرزاد هیچ مصوبه ای علیه خاتمی در شورای امنیت ملی وجود ندارد. آقای محسنی اژه ای هم که باید قانون را اجرا کند، خودش منشاء کار غیرقانونی است.
کار غیرقانونی هم وقتی حساب و کتاب نداشته باشد، می شود همین بازی کودکانه ای که مرد اول قوه قضائیه کرده است. شاید بگوئید مرد اول قوه قضائیه صادق لاریجانی است و محسنی اژه ای نیست، ولی وقتی صادق لاریجانی تنها کارش این است که مثل بچه های چهار ساله بروبر به دوربین نگاه کند و هر کاری را که محسنی اژه ای می کند تائید کند، می شود کودک اول قوه قضائیه و محسنی اژه ای که خبر مرگش در نقش بابای بچه ظاهر شده می شود مرد اول این قوه.
گفتم خبر مرگ یاد عزرائیل و جنتی افتادم. من نمی دانم این اطلاع رسانی در کشور چطوری است که این عزرائیل در عرض یک هفته جان پسر جوان فلاحیان را که “گیرم پدر او بود قاتل، از کار پدر او را چه حاصل” می کشد و جان صادق طباطبایی پسر خوشگل انقلاب سال ۵۷ را می گیرد و خواهر آقای خاتمی را مرحوم می کند و اصلا هیچ عنایتی هم به آقای جنتی نمی کند. نه اینکه فکر کنید من آدم بددلی باشم و به مرگ مردم فکر کنم، اصلا، فقط منظورم این است که عزرائیل حداقل قواعد منطقی مرگ و میر را رعایت کند.
البته بگذریم از داستان ممنوع التصویر بودن و ممنوع الخبر بودن آقای خاتمی که هنوز کلام دردهان محسنی اژه ای بقول کرباسچی منعقد نشده، خبر فوت خواهر آقای خاتمی رسید و نه تنها ایرنا و ایلنا بلکه خبرگزاری فارس هم پیام تسلیت آقای روحانی به آقای خاتمی را منتشر کردند و بیخیال قواعد بی سروته دادستانی شدند که حتی جواد ظریف و هاشمی رفسنجانی و خود رهبر هم پیام تسلیت برای مرگ خواهر آقای خاتمی فرستادند و فعلا معلوم است که همیشه هم دادستان متهم نمی کند، گاهی هم گور بهرام را می گیرد و آدم می شود زین به پشت بعد از یک عمر که پشت زین نشسته بود.
از طرف دیگر، خانم راکعی شاعر و نماینده سابق اصلاح طلبان در مجلس که بسیار هم خانم محترمی است، علاوه بر اینکه خیلی محترم است، خیلی هم متهم شده، ولی از آن اتهاماتی به او زده اند که اصولا هر انسانی که روزی بیش از سه دقیقه حرف بزند، چنین اتهامی بر او وارد می شود. اتهام فاطمه راکعی همان اتهام بقیه ملت است یعنی نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی و توهین به مسئولان. یعنی چه؟ این هم شد اتهام. در این مملکت آدم ده دقیقه حرف که بزند خود بخود به مسئولان توهین می کند و طبیعتا اذهان عمومی را مشوش می کند، این که دیگر طبیعی است.
از قضا یکی از عزیزانی که مثل سایر عزیزان به مسئولان اهانت کرده بود و به زندان رفته بود، به محض ورود به زندان با استقبال جمع زندانیان قدیمی مواجه شد. طبیعتا اغلب زندانیان قدیمی هم که اتهام شان مثل افرادی که در زندان جمهوری اسلامی هستند یا این است که پول ندارند، یا اینکه به مسئولان اهانت کرده اند.
زندانی های قدیمی از زندانی جدید سئوال کردند که: اسمت چیه؟
گفت: علی.
گفتند: چند سال زندان گرفتی؟
گفت: ده سال
گفتند: جرمت چیه؟
گفت: بخدا جرمی نکردم، بخدا بیگناهم، بخدا من هیچ تقصیری ندارم…
یکی از زندانیان گفت: خودت رو به موش مردگی نزن. مطمئنا تو بیگناه نیستی، اگر بیگناه بودی پنج سال زندان می گرفتی. حتما یک کاری کردی که به ده سال زندان محکوم شدی.
منظورم دقیقا همین بود که این طوری نیست که همه زندانی های کشور بیگناه باشند و جرم شان توهین به مسئولان کشور باشد و اشاعه اکاذیب، گاهی هم عده ای هستند که واقعا جرمی کردند که به ده سال زندان محکوم می شوند. همین طوری که نمی شود کل قوه قضائیه را زیر سئوال برد. در همین قوه قضائیه خیلی ها دربان و راننده و حسابدار هستند که آنها هیچ گناه و تقصیری ندارند. آدم که نمیتواند همه را محکوم کند.