شرم را باید آموخت

بیژن صف سری
بیژن صف سری

پس از سی و اندی سال نظاره برجنایات و قتل و کشتار ولایتمداران نظام ولایی، اکنون با گستردگی و عمق فساد در نظام اقتصادی کشور، به سمت و سویی میرویم تا به غارت و چپاول ثروت ملی، این کهنه دیار، توسط حاکمان خداجوی خود نیز عادت کنیم؛ آنچنانکه از پس سالها ظلم پذیری و عادت به مرگ و میر های بی سئوال، امروز حتی ازضجه مادرانی که داغ جگر گوشه دیده اند هم، اشکی از دید گانمان فرو نمی ریزد.

به گواهی تاریخ، ما، ساکنان همین سرزمینی که امروز به عالمان بی عمل دین فروش وا نهاده ایم و نظاره گر به بغما رفتن ثروت آن هستیم، همواره برای تحقق آرزو های خود با دو گروه، یکی در خارج و دیگری در داخل، در جدال بوده ایم. به دیگر سخن یا از نفوذ بیگانگان می ترسیدیم که درپی صید خود، آب را گل آلود می ساختند تا با استبداد و هرج ومرج منابع زرخیز این سر زمین را به یغما برند و یا گرفتار عشیره و قبیله ای در داخل بودیم که از سر قدرت طلبی با هر گونه نو اندیشی و تحولی که جامعه مدنی را در این آب و خاک قوام می بخشید، با تیغ و بند به مخالفت بر می خاستند. در این  گذار تاریخی است که در کار نامه آزادیخواهی این ملت، تبعید چهار پادشاه به خارج از وطن و مرگ آنان در غربت (محمد علی شاه، احمد شاه قاجار، رضا شاه و پسرش محمد رضا پهلوی) و دو کودتا (کودتای سوم اوت ۱۲۹۹ و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۰) یک نهضت (نهضت ملی شدن نفت) و دو انقلاب (انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی بهمن ۵۷) و دو جنبش (دوم خرداد و جنبش سبز) نافرجام وجود دارد. طرفه آنکه در این رهگذر بودند کسانیکه دم از نجات مام وطن و آزادی می زدند تا ملتی را خمار وعده های شیرین خود سازند اما به محض نشستن بر گرده ملت چنان نا جوانمردانه بر چهره آزادی چنگ کشیدند که تا امروز در این سرزمین اهورایی جزنامی از آزادی باقی نمانده ست.

امروز با رواج دزدی در دستگاه های دولتی و سوء استفاده های مالی با ارقام نجومی بنام اختلاس و پولشویی و…. آن هم توسط محارم ویا اهل بیت حاکمان خدا جوی، دیگر حتی قبح دزدی و فساد هم در جامعه ظلم پذیر امروز ایران ریخته و مرگ اخلاق را به تماشا ایستاده ایم. تو گویی هیچ ننگی بر دامانمان نیست و با شرم بیگانه ایم که نظام، و حکومتی را تحمل می کنیم که بنا بر آمار های جهانی در زمینه فساد اداری و اقتصادی از بین ۱۷۷ کشور جهان، رتبه ۱۴۴ را بخود اختصاص داده است.

آنقدر آش شور است که امروز اگر فردی ازدایره فراخ قدرت در نظام ولایی، نه به صلاح مردم گرفتار، که در بازی کسب قدرت، سخنی برخلاف رویه معمول ولایتمداران ـ خاصه ولی فقیه ـ بر زبان آورد، یک شبه همچون قهرمان ملی برسر می نشیند و نقل حکایت ها ی آزادگی و شجاعت ناداشته او بر زبان ها می افتد؛ آنچنانکه امروز همه جا نقل فرزند پاره تن آلله خمینی (مطهری) بر صدر اهم اخبارکشورنشسته است.

الغرض با چنین اوصافی که گفته آمد به گمانم آنچه بیش ازنان شب بر من و ما واجب است آموختن شرم است تا شاید ازنظاره این همه ظلم وچپاول ثروت این کهنه دیار، تلنگری برجان سکوت مرگ بارمان خورده شود که به ارواح آن کمانگیر تاریخمان تیر بی نشان است. تا به کی پهلو به پهلوی گریه غلطیدن و به امید صبح نیامده در رویا؟