احتمال حمله آمریکا به ایران جدی است و ایران خود را برای این حمله آماده می کند. این چکیده مصاحبه فرمانده کل سپاه پاسداران ایران با روزنامه محافظه کارجام جم است. این سخن به این معناست که اولا ایران قصدندارد بسته پیشنهادی غرب را بپذیرد وخود را برای تبعات آن آماده می کند و یا اینکه مقامات جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده اند که حتی اگر بسته پیشنهادی غرب را هم بپذیرند، تاثیر و خللی در برنامه حمله آمریکا به ایران به وجود نخواهد آمد پس بنابراین خود را برای بدترین گزینه ها آماده می کنند.
اظهارات سرلشگرجعفری بیانگر این واقعیت است که از منظر مقامات عالی رتبه نظام، مساله بین ایران وآمریکا تنها مساله هسته ای نیست وایالات متحده بنا ندارد که با گفت وگو ویا دیگر اهرم های متعارف به حل مسائل خود با دولت تهران اقدام کند. براساس این فرضیه، به هرمقدار که به تهدیدات طرف مقابل با شدت بیشتری جواب داده شود، اثرات بازدارنده تری خواهد داشت.
اینکه اگر آمریکا به ایران حمله کند ایران صدور نفت از تنگه هرمز را با اخلال مواجه خواهد کرد ویا اسراییل را مورد هدف قرارخواهد داد و از نیروهای منطقه ای برای صدمه به نیروهای آمریکایی درپایگاه های نظامی کشورهای منطقه استفاده خواهد کرد گزینه هایی است که طی سال گذشته غرب نسبت به آن حساسیت زیادی نشان داده و همواره آنها را به عنوان اقدامات محتمل تلافی جویانه از سوی ایران درنظر گرفته است. مواردی که سرلشگر جعفری نیزآنها را به طرف غربی به عنوان برگ های برنده ایران یادآوری کرده است.
اما اظهارات فرمانده سپاه تا چه میزان نقش بازدارندگی دارد و بیانگر گزینه های واقعی است که پیش روی کشور وجود دارد؟ دیگر اینکه با توجه به توازان قدرت نظامی ایران وآمریکا، درصورت وقوع چنین جنگی صدمات وارده به کشور چه خواهد بود و مهم تر اینکه به چه دلیل این صدمه وارد می شود؟ و آخر اینکه مقامات ایرانی تا چه حد برای جلوگیری از وقوع چنین فاجعه ای تلاش می کنند؟
من امیدوارم قرائت سرلشگرجعفری درست و مقرون به صحت باشد. به هرحال هر کشوری که با تهدیدات جدی مواجه است به بررسی گزینه های مقابله به مثل می پردازد. اما فراتر از بخش نظامی که توسط آقای جعفری بیان شده است موضوع این است که به لحاظ سیاسی چقدر روند موجود قابل کنترل است و از زوایای مختلف رصد می شود؟
نکته ای که کمتر کسی شک دارد این است که دلیل اصلی که مقامات آمریکایی درخفا وآشکارا به عنوان توجیه گر چنین حمله ای بیان می کنند تردیدهایی است که نسبت به برنامه هسته ای ایران وجود دارد. عدم پذیرش چندین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل و نیز پیشنهادات غرب برای متوقف کردن غنی سازی اورانیوم ازمنظر مقامات آمریکایی -به چنین تردید هایی دامن می زند. به همین نسبت کمتر تردیدی وجود دارد که درصورت توقف موقت غنی سازی اورانیوم وپذیرش -هرچند مشروط - بسته پیشنهادی غرب، به میزان قابل توجهی تهدید جنگ کاهش پیدا نکند.
در واقع عملا تصور اینکه بعد از پذیرش بسته پیشنهادی -به هر صورتی- تندترین بخش های حاکم در آمریکا هم بخواهند دست به حمله به ایران بزنند دشوار خواهد بود. دراین صورت شاید مقامات ایرانی بگویند که همه بحث هایی که درخصوص حمله به ایران مطرح می شود تنها تبلیغاتی است و این به معنی شکست خوردن در بازی تبلیغاتی گسترده ای که آمریکا ومتحدان منطقه ای اش ازجمله اسراییل به راه انداخته اند.
این البته گزینه ای قابل بررسی است اما اندک اندک قوت آن کمتر و کمتر می شود.
گزارش این هفته سیمورهرش خبرنگار تحقیقی هفته نامه نیویورکر که برگزارش های متعدد پیشین درخصوص عملیات های مختلف آمریکا درداخل ایران صحه می گذارد و نشان می دهد که مجلس دموکرات هم در این زمینه با دولت جمهوری خواه دستش در یک کاسه است، و اینکه موضوع برخورد با ایران مساله ای بسیار جدی است وهرچه به پایان دولت بوش نزدیک می شویم این خطر جدی وجدی تر می شود.
مضافا که درنظربگیریم علاوه بر مساپل و محاسبات منطقه ای و رابطه تاریخی کدر ایران و آمریکا بعد ازانقلاب، این بار جمهوری خواهان با یک عنصر وسوسه برانگیز در سیاست داخلی نیز در توجیه اقدام نظامی علیه ایران مواجهند و آن اینکه به گفته بسیاری از کارشناسان وازجمله مشاور جان مک کین کاندیدای جمهوری خواه، درصورت حمله به منافع آمریکا - ومن معتقدم برعکس آن هم صادق است- این جان مک کین است که برنده بزرگ خواهد بود. با توجه به آرایش سیاسی داخل آمریکا در جریان انتخابات ریاست جمهوری، هر رویدادی که موضوع امنیت ملی را به عنوان اولویت اول کشور آمریکا مطرح کند، به مک کین باتجربه وآشنا با مسائل سیاست خارجی -حداقل به گواه سابقه کاری او -ارجحیت می بخشد و باراک اوباما که هم به لحاظ شخصی وهم به لحاظ حرفه ای وهم به لحاظ نژاد و رنگ با مشکلات فراوانی دست وپنجه نرم می کند عملا شانسی برای رقابت نخواهد داشت و جان مک کین به این ترتیب راهی کاخ سفید خواهد شد.
به این موضوع بیافزاییم نحوه آرایش نظامی نیروهای آمریکایی درخلیج فارس وآفزایش قابل توجه آن طی سال گذشته که عملا درشرایط غیر جنگی عجیب به نظر می رسد. در یکی از مصاحبه هایی که طی ماه های گذشته با یکی ازصاحبنظران آمریکایی داشتم وی گفت محافظه کاران ممکن است با ایران مذاکره کنند ولی می دانند درحال حاضر هیچ منفعتی با گفت وگو با ایران برایشان متصور نیست. به گفته او آمریکا وقتی با ایران مذاکره خواهد کرد که تهران را به زانو درآورده باشد. درجریان یک مصاحبه کارشناس دیگری گفت که آمریکا پیش از مذاکره با ایران، تهران را تا سرحد مرگ می ترساند. این به زانو درآوردن وتاسرحد مرگ ترساندن، البته معلوم نیست حد نهایی اش کجاست. اما شواهد وقراین نشان می دهد که عزم طرف مقابل جدی تراز آن چیزی است که تصور می شود وهم به لحاظ افکار عمومی وبه لحاظ سیاسی مقدمات آن را طی دوسال گذشته فراهم کرده است.
این قرائت از ماجرا نشان دهنده این است که اظهارات سرلشکرجعفری دقیقا آب ریختن در هاون نئومحافظه کارانی است که برای حمله به ایران - هرچند نوع محدود آن- بی تابی می کنند. تصویری که آقای جعفری در غرب می دهند این است که ایران حاضر نیست به همکاری با جامعه بین المللی واز جمله سازمان ملل بپردازد که عملا یک عضو آن است ودیگر اینکه نمی خواهد برنامه اتمی شفافی داشته باشد وبرای این کار آماده است با آمریکا درمنطقه بجنگد و به اسراییل حمله کند و جلوی صدور نفت را هم بگیرد. اظهارات سرلشگر جعفری به معنای وارد شدن به یک جنگ تمام عیار با آمریکاست. درحالی که شلیک اولین موشک از طرف ایران همان بازی است که عملا ماههاست محافظه کاران آمریکایی برای ان نقشه کشیده اند و مقامات ایرانی به اشکال مختلف از تن دادن به این بازی پرهیز کرده اند. مقامات ایرانی اگر چه برخی مواقع تنها به مصرف داخلی صحبت های خود توجه می کنند ولی نباید از نظر دوربدارند که با توجه به حجم ومیزان چراغ هایی که روی ایران روشن است، آنچه می گویند مبنای تحلیل های مختلف قرارمی گیرد وبه تیتر روزنامه های غربی تبدیل می شود.
ممکن است آمریکایی ها در پایان جنگ با مشکل مواجه باشند اما طی سالهای گذشته نشان داده اند که در شروع جنگ های غیرانسانی با تمام قوا هیچ تردیدی به خود راه نمی دهند و منافع گروهی وجناحی وحتی فردی می تواند عملا تمام تحلیل های منطقی آنها را تحت الشعاع قراردهد. ممکن است درنهایت بگویند اشتباه کرده اند اما چه سرنوشتی را برای دیگران رقم زده اند؟ تجربه جنگ جهانی دوم، ویتنام وعراق تجربه های بسیارهشدار دهنده ای است که هنگام محاسبات سود وزیاد وانتخاب گزینه های پیش رو نباید آنها را نادیده گرفت.
آمادگی نیروهای نظامی کشور برای دفاع از مرزهای سرزمینی اقدام مشروعی است اما خطای محاسبه و تن دادن به بازی طرف مقابل به نوعی که آنچیزی که نصیب کشور می شود درمقابل آنچیزی که ازدست می دهد عملا هیچ باشد، قمار با سرنوشت یک ملت است. به همین جهت است که مقامات بلندپایه کشور باید با هوشمندی از تمام ظرفیت های دیپلماتیک درحوزه های مختلف استفاده کنند و از اینکه چنین فاجعه ای رخ بدهد جلوگیری کنند.