این که مسوولان امنیت ملی کشوری، از رسانه های آن کشور بخواهد که نکاتی را متوجه باشند، نه که امر عجیبی نیست بلکه می توان در اخلاق حرفه ای هم جائی و مکانی برایش یافت، اما این که شورای امنیت ملی ایران دستورالعمل مطولی بفرستد و با جزئیات نکاتی را به روزنامه ها ابلاغ کند که بر اساسش هیات نظارت برمطبوعات بتواند روزنامه ها را تعطیل کند، در سی سال گذشته سابقه نداشته و بازگشتی غم انگیز به دیکتاتوری است و لازم است ابعاد و لوازم و نتایج آن شکافته شود.
”بعضی ها گمان دارند فقط قوانینی که ناشی از نظریه پردازی آن هاست، درست است و درست ترین قوانین است. در حالی که قدرت ما ناشی از یک قدرت واقعی یعنی انقلاب ماست، ناشی از این حقیقت که انقلاب ما خواستار پیروزی یک طبقه یا یک ایدئولوژی نیست، انقلاب ما از هیچ شعاری پیروی نمی کند ولی هر چه را به نظرمان برای ملت خوب باشد با آغوش باز می پذیریم خواه برچسب کمونیستی داشته باشد یا سوسیالیستی باشد و یا سرمایه داری. هدف نهائی این است که که ایران ظرف بیست سال، به همان جایگاهی از تمدن و پیشرفت برسد که مترقی ترین کشورهای جهان به آن دست یافته اند….“
گمان نمی رود کسی این جملات را از آن آقای احمدی نژاد بداند چرا که چنین فروتنی از وی بعیدست که چیزی را به بیست سال بعد وعده دهد، معمولا رییس جمهور فعلی ادعا می کند که حادثه اتفاق افتاده است و منکرانش هم دشمن اسلام اند. اما در عین حال این جملات از هیچ یک از مسوولان فعلی کشور نیست، بلکه از شاه سابق ایران است که در سال 1350 چنین خواستی را در کتاب انقلاب سفید مطرح کرده است.
اما همان شاه وقتی با فوران بهای نفت، موسسات معروفی از آمریکا را به عنوان مشاوران و اتاق های فکر خود استخدام کرده و گزارش های آنان را می خواند، و به قاعده باید سخن سنجیده تر می گفت، در سال 1355 ادعا کرد که “ظرف پنج سال ایران در میان پنج قدرت بزرگ جهان خواهد بود” و این را “تمدن بزرگ” نامید.
اما فقط یک سال بعد تابستان سال 1356 رسید که خاموشی های گسترده برق همه جا گیر شد و روزی چهارساعت برق قطع می شد شاه سابق در مصاحبه ای اعتراف کرد که “شنیده ام بعضی ها در قهوه خانه ها می نشینند و نقل می زنند که تمدن بزرگ همین خاموشی هاست”. این همان سالی است که زمستانش در چهلم حوادث قم و کشته شدگانش دانشگاه تبریز به هم ریخت و آشکار گردید که این موج سر ایستائی ندارد. درست سی سال از آن روزها می گذرد. سی سال پیش در چنین روزهائی – برای تهیه گزارش به تبریز رفته بودم که حالت حکومت نظامی داشت و هیچ اثری از تمدن بزرگ در آن نبود بلکه بیش تر نشانه های عقب گردی باورنکردنی در اجزای آن مشاهده می شد -.
چرا دچار چنان طمعی خامی شد شاه که بالاتر قرار گرفتن از چین و هند و ایتالیا و اسپانیا و ایرلند و نروژ و سوئد و سویس را ظرف پنج سال امکان پذیر و در دسترس بداند. چرا فکر نکرد که بدون داشتن مراکز تحقیقاتی و بدون تولید فکر و علم، تنها با خرید و واردات، هیچ کشوری تبدیل به قدرت نمی شود. شاه با تجربه ای که از سی و چند سال سلطنت و ملاقات با بزرگانی مانند استالین و چرچیل و دوگل و صدها شاه و رییس دیگر اندوخته بود و کلنجار هائی که با پختگانی مانند قوام السطنه و مصدق، آیت الله بروجردی و کاشانی، موتمن الملک و مخبرالسطنه و تقی زاده و علا دیگران رفته بود، چرا چنان گفت. جوابش یکی است و دو نیست: افزایش درآمد آسان از نفت، جنون و غرور آورد.
در کتاب به سوی تمدن بزرگ، شاه نوشته است “مشارکت ملی در همه امور مملکتی و حکومت مردم بر مردم، اکنون در همه سطوح زندگی اجتماعی از پائین ترین تا بالاترین سطح تحقق یافته است. مردم ایران آزادانه نمایندگان خود را انتخاب می کنند و در اظهار نظریات خود از راه سازمان های حزبی و از راه وسایل خبری از ازادی کامل برخوردارند. منطقا این کاملترین نوع دموکراسی است که می تواند وجود داشته باشد.“
این تصویر از کشوری است که همه می دانستند که بیست و پنج سال بود انتخاباتش واقعی نبود، مانند انتخابات دوره رضاشاه. مطبوعاتش مطلق آزاد نبودند و حزبی واقعی نداشت. سئوال این است که چرا شاه چیزی را گفت که حتی ده در صدش درست نبود. همه، از جمله دست در کاران آن دوران که در این سی ساله کتاب ها نوشته و خاطرات خود بیان کرده اند هیچ گاه دچار این اندازه از توهم نشده اند که ادعا کنند کامل ترین نوع دموکراسی در ایران موجود بوده است.
حاصل سانسور
می دانید چرا شاه دچار چنان تغافلی شد. پاسخ یکی است و چند تا نیست:سانسور. سانسور رسانه ها چنان عمق گرفت که هر روز دستور العملی برای رسانه ها فرستاده شد و در نهایت در رادیو و تلویزیون و روزنامه ها ماموری از ساواک نشست و تیترها را کنترل کرد. و رسانه هائی چنین خالی از نقد، تنها کسی را که فریفتند ، شاه بود. چون هیچ کس به اندازه وی با دقت و ریزبینی روزنامه ها را نمی خواند و تحت تاثیرشان قرار نمی گرفت. چنین بود که باور کرده بود که مخالفانش هفت هشت تا تروریست هستند که آن ها هم در زندان کمیته ضد خرابکاری اند. باور کرده بود همه مخالفان وی با شرکت های نفتی ربط دارند و به دستور آن ها به حرکت می آیند، باور کرده بودند که همه اروپا و آمریکا و نهادهای حقوق بشری وابسته به جائی هستند.
و چنین بود که بنا به اسناد از سال 1355 دستور داده بود که گزارش های محرمانه سازمان بازرسی شاهنشاهی را هم به عرضش نرسانند چون به قول وزیر دربارش “جز عصبانی کردن اعلیحضرت کار دیگری نمی کنند و همه اش منفی بازی است”.
حالا باز می گردیم به این دوران که شورای عالی امنیت ملی از مطبوعات رعایت دستورهای متعدد و در جزییات می خواهد. همان مطبوعاتی که سه روز پیش معاون رسانه ای رییس جمهور ادعا کرده بود که در همه دنیا از همه ازادترند و پرند از انتقاد دولت و دولت هم تشویقشان می کند.
به نوشته ایران روزنامه دولت در روز شنبه رییس دولت با تاکید بر اینکه اکنون همه فهمیده اند ایران تبدیل به قدرت اول جهان شده است اظهارات برخی منتقدان را از جنس دشمن ارزیابی کرد و گفت؛ “همیشه کسانی وجود دارند که دشمن را بزرگ جلوه می دهند و حتی در جاهایی که دشمن نیز به شکست خود اقرار می کند، آن را محال می دانند ولی امروز همه فهمیده اند…” آیا نباید پرسید کدام منبع ادعا کرده که ایران قدرت اول جهان شده است، بر اساس کدام مستند. به فرض که مقامی از یکی از کشورهای فقیر و یا ثروتمند، یا یکی از دلالان بانک ها و شرکت های خارجی، یک خواهان تخفیف نفت، چنین هندوانه ای زیر بغل ما گذاشت، آیا این می شود “همه فهمیده اند”.
در یک جمله آن ها که در صدد برمی آیند با کور کردن روزن های اطلاعاتی بر مردم، آسان تر بر آنان حکومت کنند، در این دنیای گسترده و به هم پیوسته، هم کار خود دشوار می دارند و هم خود و حکومت مطلوب خود را در غفلت می اندازند، و این غفلت نتیجه اش دو تا نیست و یکی است.