بستن درز خبرها

مسعود بهنود
مسعود بهنود

po_masoud_01.jpg

این که مسوولان امنیت ملی کشوری، از رسانه های آن کشور بخواهد که نکاتی را متوجه باشند، نه که امر ‏عجیبی نیست بلکه می توان در اخلاق حرفه ای هم جائی و مکانی برایش یافت، اما این که شورای امنیت ملی ‏ایران دستورالعمل مطولی بفرستد و با جزئیات نکاتی را به روزنامه ها ابلاغ کند که بر اساسش هیات نظارت ‏برمطبوعات بتواند روزنامه ها را تعطیل کند، در سی سال گذشته ‏سابقه نداشته و بازگشتی غم انگیز به دیکتاتوری است و لازم است ابعاد و لوازم و نتایج آن شکافته شود.‏

‏”بعضی ها گمان دارند فقط قوانینی که ناشی از نظریه پردازی آن هاست، درست است و درست ترین قوانین ‏است. در حالی که قدرت ما ناشی از یک قدرت واقعی یعنی انقلاب ماست، ناشی از این حقیقت که انقلاب ما ‏خواستار پیروزی یک طبقه یا یک ایدئولوژی نیست، انقلاب ما از هیچ شعاری پیروی نمی کند ولی هر چه را ‏به نظرمان برای ملت خوب باشد با آغوش باز می پذیریم خواه برچسب کمونیستی داشته باشد یا سوسیالیستی ‏باشد و یا سرمایه داری. هدف نهائی این است که که ایران ظرف بیست سال، به همان جایگاهی از تمدن و ‏پیشرفت برسد که مترقی ترین کشورهای جهان به آن دست یافته اند….“‏

گمان نمی رود کسی این جملات را از آن آقای احمدی نژاد بداند چرا که چنین فروتنی از وی بعیدست که ‏چیزی را به بیست سال بعد وعده دهد، معمولا رییس جمهور فعلی ادعا می کند که حادثه اتفاق افتاده است و ‏منکرانش هم دشمن اسلام اند. اما در عین حال این جملات از هیچ یک از مسوولان فعلی کشور نیست، بلکه ‏از شاه سابق ایران است که در سال 1350 چنین خواستی را در کتاب انقلاب سفید مطرح کرده است. ‏

اما همان شاه وقتی با فوران بهای نفت، موسسات معروفی از آمریکا را به عنوان مشاوران و اتاق های ‏فکر خود استخدام کرده و گزارش های آنان را می خواند، و به قاعده باید سخن سنجیده تر می گفت، در سال ‏‏1355 ادعا کرد که “ظرف پنج سال ایران در میان پنج قدرت بزرگ جهان خواهد بود” و این را “تمدن ‏بزرگ” نامید. ‏

اما فقط یک سال بعد تابستان سال 1356 رسید که خاموشی های گسترده برق همه جا گیر شد و روزی چهارساعت برق قطع می ‏شد شاه سابق در مصاحبه ای اعتراف کرد که “شنیده ام بعضی ها در قهوه خانه ها می نشینند و نقل می زنند ‏که تمدن بزرگ همین خاموشی هاست”. این همان سالی است که زمستانش در چهلم حوادث قم و کشته ‏شدگانش دانشگاه تبریز به هم ریخت و آشکار گردید که این موج سر ایستائی ندارد. درست سی سال از آن ‏روزها می گذرد. سی سال پیش در چنین روزهائی – برای تهیه گزارش به تبریز رفته بودم که حالت حکومت ‏نظامی داشت و هیچ اثری از تمدن بزرگ در آن نبود بلکه بیش تر نشانه های عقب گردی باورنکردنی در ‏اجزای آن مشاهده می شد -.‏

چرا دچار چنان طمعی خامی شد شاه که بالاتر قرار گرفتن از چین و هند و ایتالیا و اسپانیا و ایرلند و نروژ ‏و سوئد و سویس را ظرف پنج سال امکان پذیر و در دسترس بداند. چرا فکر نکرد که بدون داشتن مراکز ‏تحقیقاتی و بدون تولید فکر و علم، تنها با خرید و واردات، هیچ کشوری تبدیل به قدرت نمی شود. شاه با ‏تجربه ای که از سی و چند سال سلطنت و ملاقات با بزرگانی مانند استالین و چرچیل و دوگل و صدها شاه و ‏رییس دیگر اندوخته بود و کلنجار هائی که با پختگانی مانند قوام السطنه و مصدق، آیت الله بروجردی و کاشانی، ‏موتمن الملک و مخبرالسطنه و تقی زاده و علا دیگران رفته بود، چرا چنان گفت. جوابش یکی است و دو ‏نیست: افزایش درآمد آسان از نفت، جنون و غرور آورد.‏

در کتاب به سوی تمدن بزرگ، شاه نوشته است “مشارکت ملی در همه امور مملکتی و حکومت مردم بر ‏مردم، اکنون در همه سطوح زندگی اجتماعی از پائین ترین تا بالاترین سطح تحقق یافته است. مردم ایران ‏آزادانه نمایندگان خود را انتخاب می کنند و در اظهار نظریات خود از راه سازمان های حزبی و از راه وسایل ‏خبری از ازادی کامل برخوردارند. منطقا این کاملترین نوع دموکراسی است که می تواند وجود داشته باشد.“‏

این تصویر از کشوری است که همه می دانستند که بیست و پنج سال بود انتخاباتش واقعی نبود، مانند انتخابات ‏دوره رضاشاه. مطبوعاتش مطلق آزاد نبودند و حزبی واقعی نداشت. سئوال این است که چرا شاه چیزی را گفت که حتی ده در صدش درست نبود. همه، از جمله ‏دست در کاران آن دوران که در این سی ساله کتاب ها نوشته و خاطرات خود بیان کرده اند هیچ گاه دچار این ‏اندازه از توهم نشده اند که ادعا کنند کامل ترین نوع دموکراسی در ایران موجود بوده است. ‏

حاصل سانسور

می دانید چرا شاه دچار چنان تغافلی شد. پاسخ یکی است و چند تا نیست:سانسور. سانسور رسانه ها چنان عمق ‏گرفت که هر روز دستور العملی برای رسانه ها فرستاده شد و در نهایت در رادیو و تلویزیون و روزنامه ها ‏ماموری از ساواک نشست و تیترها را کنترل کرد. و رسانه هائی چنین خالی از نقد، تنها کسی را که فریفتند ، ‏شاه بود. چون هیچ کس به اندازه وی با دقت و ریزبینی روزنامه ها را نمی خواند و تحت تاثیرشان قرار نمی ‏گرفت. چنین بود که باور کرده بود که مخالفانش هفت هشت تا تروریست هستند که آن ها هم در زندان کمیته ضد خرابکاری اند. ‏باور کرده بود همه مخالفان وی با شرکت های نفتی ربط دارند و به دستور آن ها به حرکت می آیند، باور ‏کرده بودند که همه اروپا و آمریکا و نهادهای حقوق بشری وابسته به جائی هستند. ‏

و چنین بود که بنا به اسناد از سال 1355 دستور داده بود که گزارش های محرمانه سازمان بازرسی ‏شاهنشاهی را هم به عرضش نرسانند چون به قول وزیر دربارش “جز عصبانی کردن اعلیحضرت کار دیگری ‏نمی کنند و همه اش منفی بازی است”.‏

حالا باز می گردیم به این دوران که شورای عالی امنیت ملی از مطبوعات رعایت دستورهای متعدد و در جزییات ‏می خواهد. همان مطبوعاتی که سه روز پیش معاون رسانه ای رییس جمهور ادعا کرده بود که در همه دنیا از ‏همه ازادترند و پرند از انتقاد دولت و دولت هم تشویقشان می کند.‏

به نوشته ایران روزنامه دولت در روز شنبه رییس دولت با تاکید‏‎ ‎بر اینکه اکنون همه فهمیده اند ایران تبدیل ‏به قدرت اول جهان شده است اظهارات برخی منتقدان را از جنس دشمن ارزیابی کرد و گفت؛ “همیشه کسانی‏‎ ‎وجود دارند که دشمن را بزرگ جلوه می دهند و حتی در‎ ‎جاهایی که دشمن نیز به شکست خود اقرار می کند، ‏آن را محال می دانند ولی امروز همه فهمیده اند…” آیا نباید پرسید کدام منبع ادعا کرده که ایران قدرت اول ‏جهان شده است، بر اساس کدام مستند. به فرض که مقامی از یکی از کشورهای فقیر و یا ثروتمند، یا یکی از دلالان ‏بانک ها و شرکت های خارجی، یک خواهان تخفیف نفت، چنین هندوانه ای زیر بغل ما ‏گذاشت، آیا این می شود “همه فهمیده اند”.‏

در یک جمله آن ها که در صدد برمی آیند با کور کردن روزن های اطلاعاتی بر مردم، آسان تر بر آنان ‏حکومت کنند، در این دنیای گسترده و به هم پیوسته، هم کار خود دشوار می دارند و هم خود و حکومت ‏مطلوب خود را در غفلت می اندازند، و این غفلت نتیجه اش دو تا نیست و یکی است. ‏