فیلم سنگ کاغذ قیچی این روزها بر پرده سینماهای تهران است. روز نگاهی دارد به این فیلم.
پیچیده نمایی
نویسنده و کارگردان: سعید سهیلی- تهیه کننده: حمید اعتباریان- مدیر فیلمبرداری: علیرضا زرین دست – تدوین: حسن ایوبی – بازیگران: امین حیایی، شهرام حقیقت دوست، نیلوفر خوش خلق، اندیشه فولادوند
خلاصه داستان: جهان که بر اساس توطئه محسن زندانی شده، پس از دو سال آزاد شده و به دنبال نامزدش می گردد. دوستانش بلایی را که توسط محسن بر سر نامزدش آورده شده پنهان نگه می دارند. ولی جهان از حقیقت آگاه شده و به کمک دوستش محمود و نامزد وی تصمیم به انتقام می گیرد.
سعید سهیلی سینما را با ساختن فیلم هایی درباره پس زمینه های جنگ آغاز کرد. اما خیلی زود سعی کرد به مسائل دیگر اجتماعی نیز بپردازد و از همین رو پس از سهراب معضلات جنگ را به فراموشی سپرد و سر خود را به مسائل دیگری گرم کرد. اما با تمام این اوصاف هنوز فیلمی نتوانسته موفقیت اول او یعنی فیلم مردی شبیه باران را تکرار کند. بنابراین هنوز اولین فیلم سهیلی بهترین ساخته او به شمار می آید. البته با کمی اغماض می توان گفت کارگردانی سنگ کاغذ قیچی هم به نسبت دیگر کارهای قبلی این فیلمساز بد نیست. بزرگترین مشکل ساخته های سهیلی را شاید بتوان در این نکته جست و جو کرد که او همواره سعی دارد مسائل بسیار ساده را با زبانی پیچیده بیان کند.
البته این پیچیده گویی به معنای پیچیدگی موضوعات نیست و بعد که پس از حدود یک سوم فیلم موتور روایت داستان شروع به حرکت می کند تازه در می یابیم آنچه از زمان صرف معرفی مکان و شخصیت ها شده می توانست خلاصه تر مورد استفاده قرار گیرد. شاید از همین روی است که او وقتی می خواهد فیلم شروع کند به جای خلاصه داستان داستانی شعرگونه را در اختیار مطبوعات قرار می دهد. فیلم سنگ کاغذ قیچی تا حدودی از این روش فاصله می گیرد. فیلم با روایتی موازی آغاز می شود. ما جهان را در زندان می بینیم و به شکلی همزمان ناظر بر کارگران کارخانه هستیم که درباره جهان بازجویی پس می دهند. این ایجاز تعلیقی را در ذهن مخاطب ایجاد می کند که معلول علت به زندان افتادن جهان در روایت داستان چه بوده است.
در فصل بعدی سهیلی فضایی را پدید می آورد تا تماشاگر با جهان همذات پنداری کند. او در زندان توسط یک رفیق قدیمی مورد سئوال و جواب واقع می شود و از این طریق اطلاعات دیگری پیرامون این شخصیت در اختیار مخاطب قرار می گیرد. از این فلاش بک که می گذریم و با انگیزه شخصیت برای ورود به جامعه آشنا می شویم داستان سمتی دیگر به خود می گیرد و سهلی می کوشد بر جزئیات تمرکز کند. شاید از اینجاست که برخی نقصان ها خود را عیان می کنند. حمله جهان به آسایشگاه جانبازان شیمیایی تمام انچه را که سهیلی فیلم خود را بر ان پایه ریزی کرده بود برهم می ریزد. سکانس های فیلم از این پس کشدار و الصاق شده به فیلم به نظر می رسند. شعار دادن و احساسات گرایی فیلمساز همچون دیگر ساخته هایش رخ می نمایند. این شعارزدگی تمام بار دراماتیک فیلم را از ان گرفته و همه چیز را به سمت سکون و ایستایی می برد.
برخی پس از تماشای این فیلم در جشنواره به این نکته قائل بودند که فیلم در صدد پاسخگویی به فیلم آژانس شیشه ای (ابراهیم حاتمی کیا) است. اما در اصل این فیلم با ان تفاوت های بسیاری در داستان پردازی دارد. حاتمی کیا تمام داستان دراماتیک خود را حول حوادث داخل آژانس معطوف داشته بود اما سنگ کاغذ قیچی آنقدر از هم گسسته است که اصولا نمی توان برای آن انسجامی قائل شد. سهیلی قصد دارد کنش جهان را در بر آشفتن بر جامعه با افرادی مقایسه کند که به جبهه های جنگ رفته اند اما به دلیل همان عدم انسجام که سخنش رفت راه به جایی نمی برد و ترس از سانسور سبب می شود این ایده در حد یک تشابه ظاهری باقی بماند. این نگاه پریشان تنها به این نقطه ختم نمی شود و فصل پایانی نیز چندان دارای منطق نیست. به طور مثال ما در نماهای پایانی فیلم می بینیم که چراغ های آسایشگاه خاموش می شود و ما از سرنوشت شخصیت های فیلم بی اطلاع می مانیم. این پایان که به زعم فیلمساز پایانی باز برای فیلم محسوب می شود چندان جایگاهی در کلیت روایت ندارد. ما از ابتدا با فیلمی رو به رو بوده ایم که سعی دارد داستانی کلاسیک را برای ما تصویر کند. بنابراین به نظر می رسد فیلمساز نتوانسته آنگونه که باید پایانی مناسب را برای فیلمش درنظر بگیرد. او از تماشاگر می خواهد تا در تصمیم گیری برای شخصیت اصلی داستان مشارکت داشته باشد و این در حالیست که سفره روایت از ابتدا اینگونه گسترده نشده بوده است.
فیلم های مضمون گرا و سینماگرانی که از این رسانه همواره اهدافی تبلیغاتی را دنبال کرده اند همواره با مشکل عدم انسجام رو به رو بوده اند. برخی از انها سال ها پس از این رویه تغییر مسیر می دهند و به راهی تازه روی می آورند و برخی دیگر که زبان نوین سینما را در مضمون گرایی نمی بینند به سمت فرم می روند، اما چون مضمونگرایی گریبان آنها را رها نمی کند حاصل ملغمه ای می شود که نه فرم مناسبی دارد و نه در راستای مضمونگرایی مورد نظر فیلمساز است. سنگ کاغذ قیچی نیز فیلمی چنین به شمار می اید. امثال سهیلی که با مضامین تبلیغی جنگ به فیلمسازی روی آورده اند، اگر زبان سینما را درنیابند حذف می شوند و سهیلی سعی دارد این زبان را فرا بگیرد. اما…