فعالان سیاسی کرد و بلوچ در مصابحه با روز میگویند بعد از گذشت سه سال از جنبش سبز، “سخنگویان خود گماشته آن در خارج از کشور” با “خود محوری و تامگرایی” به جای سردادن “سرود اتحاد و آوای همنوایی همه ایرانیان” موجب “ریزش و استحاله قشرهای وسیع حامیان جنبش” شدند.
عبدالستار دوشوکی، رئیس مرکز مطالعات بلوچستان و امین سرخابی، فعال سیاسی کرد با انتقاد از عملکرد جنبش سبز در قبال اقلیتهای ملی، قومی و مذهبی ایران در طول سه سال گذشته، میگویند “اتحاد و همکاری نیروهای دمکرات، آزادیخواه و توافق آنها بر روی حداقل مخرج مشترک” میتواند راه برون رفت جنبش از بحران کنونی باشد.
به گفته آنها جنبش سبز رویدادی بود که تاثیرات متقابل مهمی بر اقلیتها و خصوصا بر جریانات سیاسی پیرو آنها گذاشت.
عملکرد در قبال اقلیتها موفقت آمیز نبود
سه سال پیش در آستانه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، حقوق اقوام، ملیتها و اقلیتهای مذهبی در ایران مورد توجه بسیاری از نامزدهای انتخاباتی قرار گرفت؛ تا جایی که در جریان شکل گیری و عمر جنبش سبز این موضوع به یکی از دغدغههای رهبران نمادین جنبش و طیفهایی از کردها، بلوچها، عربها و آذریهای در داخل و خارج تبدیل شد.
یک سال پس از آغاز اعتراضات خیایانی به نتایج انتخابات مناقشه برانیگز سال ۸۸ محمد علی توفیقی، روزنامه نگار و فعال سیاسی کرد در مصاحبه با روز ضمن یادآوری سابقه سیاسی کردهای ایران و با تاکید بر حضور آنها در اعتراضات گفت: “کردها در شکل گیری این جنبش نقش غیر قابل انکاری داشتهاند”.
یوسف عزیزی بنی طرف، فعال سیاسی عرب نیز گفته بود: “هر نوع نزدیکی وهماهنگی میان دو جنبش سبز وجنبش قومیتهای غیرفارس آنها را به یک جنبش وسیع یکپارچه ونیرومند سراسری بدل خواهد کرد”.
با این وجود برخی از کنشگران جنبش سبز بعد از این سه سال با اشاره به محدودیت فعالیتهای سیاسی در داخل ایران رویکرد این جنبش را در قبال اقلیتهای مختلف مثبت ارزیابی میکنند، اما تعدادی دیگر عملکرد بعضی از فعالان منتسب به این جنبش را مورد انتقاد قرار میدهند.
عبدالستار دوشوکی، رئیس مرکز مطالعات بلوچستان به روز میگوید: “جنبش سبز یک قیام خودجوش بود که بسیاری از تحلیلگران و فعالان سیساسی داخل و خارج از کشور انتظار ظهور و سپس رشد رادیکالی خواستهها و شعارهای آن را نداشتند. حمایت ایرانیان برونمرزی نیز حقیقتا ً قابل تقدیر و شگفت انگیز بود. این جنبش با تحصیل نیروی محرکهٔ خودجوش پتانسیل بسیار قوی داشت. در نتیجه گروهها و شخصیتها به تکاپو افتادند تا از ظن خویش یار و همراه این حرکت شوند.”
او با تاکید بر اینکه جنبش سبز یک جنبش فراگیر ملی است از “سخنگویان خودگماشته جنبش در برونمرز” انتقاد میکند و میگوید: “شیوههای انحصاری و حذفی و برخودهای تامگرایانه باعث ریزش و استحاله قشرهای وسیع حامیان جنبش در برونمرز شدند. اینان باورشان شده بود که میلیونها ایرانی فقط تحت رهبریت آنها به خیابانها ریختهاند، و از بقیه انتظار داشتند که از آنها تشکر و تقدیر و اطاعت کنند.”
به گفته آقای دوشوکی عملکرد این افراد “در قبال مسئله اقلیتهای مذهبی نظیر بهائیان، یهودیان؛ مسیحیان و حتی تا حدی در مورد اهل سنت، موضع و عملکرد موفقیت آمیزی نداشتند. در مورد خواستهای اقوام و ملیتهای ایرانی نیز برخوردی منفی و حتی میتوان گفت موهن داشتند.”
میرحسین موسوی و مهدی کروبی رهبران جنبش سبز قبل از حصر خانگی بارها بر لزوم تحقق حقوق اقلیتهای مختلف تاکید کردند. پس از آن هم شورای هماهنگی سبز امید که خود را سخنگوی خارج از کشور جنبش سبز معرفی کرد، در بیانیههای مختلف بر ضرورت اجرای کامل مفاد مربوط به حقوق اقلیتها در قانون اساسی تاکید کردند.
امین سرخابی، فعال سیاسی کرد اما بر این باور است که این تاکیدها تنها بیانگر حقوق شهروندی پیروان اقلیتهای مختلف در ایران است نه تلاشی برای احقاق واقعی حقوق آنها. می گوید: “جنبش سبز همچون سایر اسلاف خویش مانند اصلاح طلبی دولتی نگاهاش به اقلیتها نگاهی سلبی بوده تا ایجابی و هرگاه در مقابل سوال پیچیده اقلیتها قرار میگرفتند یا در اثر رویدادی دردناک مجبور به اظهار نظر میشدند، راهکار را ارائه مفهوم حقوق شهروندی تلقی میکردند. حال حقوق شهروندی در برخی کشورهای اروپایی نیز با مشکل مواجه شده و در همسایگی ایران نیز یعنی ترکیه از تاریخ کهنی برخوردار است ولی روشن و مبرهن است که حقوق شهروندی در ترکیه قادر به حل مسئله اقیتها نبوده است. چون حقوق شهروندی مبتنی بر حقوق فردی است تا حقوق جمعی.”
این دانش آموخته علوم سیاسی و کارشناس مسائل کردستان میگوید در این میان انتقاداتی هم به گروههای سیاسی و اجتماعی اقلیتها وارد، به خصوص که برخی از آنها “عرصه تحول سیاسی را تنها در دستگاه دولتی میدیدند و جنبش سبز را به دعوای درون گروهی جناحهای جمهوری اسلامی تقلیل میدادند.” و طیفی دیگر نیز “همیاری و همکاری منتقدانه با جنبش سبز را به امری نهادمند تبدیل نکردند بدین معنا که همکاری با متولیان و هواداران جنبش سبز را تنها بر اساس روابط رسانهای و فردی به انجام رساند در حالیکه پاسخگویی، مسئولیت پذیری و راهبردی کردن خروجی جنبش سبز در فردای ایران تنها با نهادمند کردن آن تضمین خواهد شد.”
عبدالستار دوشوکی هم انتقاداتی را نسبت به “عملکرد و موضعگیریهای جریا نهای وابسته به اقوام و ملیتهای ایرانی” مطرح میکند، بخصوص اینکه “انتقاد شدید برخی از آنها از موسوی و کروبی آن هم در زمانی که این دو رهبر نمادین تحت فشار بودند، شیوهای شایسته از منظر شرایط حاکم و بگاه نبود. اما در حین حال اکثریت قاطع جریانهای سیاسی اجتماعی وابسته به اقوام و ملیتهای ایرانی، علیرغم انتقادات بگاه و بیگاه، فعالانه از جنبش سبز حمایت کردند.”
رئیس مرکز مطالعات بلوچستان با اشاره به “حضور جمعی و فعال کردها، بلوچها، عربها و ترکها در کنار بقیه هموطنان در مقابل سفارات جمهوری اسلامی در خارج از کشور” میگوید در نهایت بیشترین نقد “متوجه آنهایی است که تلاش نمودند با سوار شدن بر موج سبز دیگرا را حذف و حتی متهم کنند”.
اما در تقسیم بندی دیگر امین سرخابی می گوید باید به عملکرد فعالان سیاسی و مدنی اقلیتها در داخل ایران اشاره کرد: “زیرا آنها به عوان فعالان ستادهای انتخاباتی موسوی و کروبی مردم را به پای صندوق رأی کشانده اما پس از انتخابات و در جریان حوادث پس از آن خود را در جایگاه کارگزار سیاسی نمی دیدند و حتی حاضر به انتشار بیانیه ای در حمایت از اعتراضات بوجود آمده تهران نبودند و در کمال عدم اعتماد به نفس سیاسی سکوت اختیار کرده و بیشتر به مرکز چشم داشتند.”
گفتمان شهروندی تضمین کننده حقوق نیست
آقای سرخابی فعال سابق دانشجویی کرد بر این باور است که در نهایت “گفتمان حقوق شهروندی” نتوانسته است نظر اقلیتهای قومی و ملی در ایران جلب کند و “بدین دلیل متولیان جنبش سبز قادر به جذب و تجمیع سیاسی اقلیتها نشدند. و تنها با ارائه سیستم و گفتمانی غیر متمرکز و پلورالیستی میتوانست اقلیتها را با خود همراه کند.”
عبدالستار دوشوکی با بیان اینکه تنها راه برون رفت اتحاد و همکاری نیروهای دمکرات، آزادیخواه است که بر روی حداقل مخرج مشترک به توافق برسند میگوید: “اصلاح طلبان صادق نیز باید به سخنان همرزمان زندانی خود گوش کنند که میگویند این نظام اصلاح پذیر نیست. در داخل جو شدید اختناق حاکم است. در خارج نیز جو شدید افتراق حاکم است. عملکرد فعالان مدنی و سیاسی ایرانی در خارج میتواند روزنه امیدی برای همسویی و همیاری باشد.”
او با اشاره به انشقاق اپوزسیون میگوید راه برون رفت از بحران کنونی “اقدام برای تشکیل یک شورا، کنگره و یا نهاد ملی در خارج از کشور است؛ نهادی که هدف آن نه رهبری بلکه انعکاس خواستههای مردم ایران در صحنه بین المللی باشد.”
با وجود این انتقادات، بسیاری بر این باوراند که جنبش سبز شتاب چشمیگری به تحولات اجتماعی در سراسر ایران داده است که در سی سال گذشته بیسابقه بوده است.
در این رابطه امین سرخابی میگوید: “به لحاظ اجتماعی و ارزشهای حاکم بر آنجامعه ایران تحولاتی عمیق روی داده است. حداقل بخش زیادی از جامعه ایران دیگر حاضر به پذیرش ارزشهای ساطع شده از جمهوری اسلامی نیستند و حتی این عدم پذیرش به دلیل بحرانهای اقتصادی تنها به ذهنیت ایرانیها محدود نمیشود و در حال انتقال به عینیت است. اقلیتهای ملی و مذهبی نیز از این حیطه خارج نیستند.”
وضعیت در سه سال گذشته بدتر شده است
از آغاز اعتراضات به نتایج انتخابات و ظهور جنبش سبز، برخورد با معرتضان و مخالفان به اوج خود رسید. دهها نفر کشته شدند، صدها نفر بازداشت و شمار دیگری هم اعدام شدند. با وجود اینکه تمرکز اعتراضات خیابانی جنبش سبز در پایتخت بود اما شماری دیگری از شهروندان ایرانی در نقاط مختلف نیز از سوی نیروهای امنیتی و نظامی سرکوب شدند.
در طول این سه سال وضعیت اقلیتهای ساکن ایران دست خوش چه تغییراتی شده است؟
امین سرخابی میگوید: “بیگمان فشارهای سیاسی و اعدامها فعالان سیاسی وابسته به اقلیتها پس از جنبش سبز افزایش یافت و گاهی نیز به عنوان قربانی از آنها استفاده شد. به عنوان مثال اعدام فرزاد کمانگر و یارانش در آستانه یکساله شدن جنبش سبز شاید زهر چشم گرفتن از مردم ایران بود به منظور جلوگیری از گشترش و ادامه اعتراضها. یا اعدام فعالان عرب نیز میتواند در همین راستا تفسیر شود.”
فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، علی حیدریان و فرهاد وکیلی چهار زندانی کرد به همراه مهدی اسلامیان فعال سیاسی در ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۹ و در آستان سالگرد اعتراضات جنبش سبز در زندان اوین تهران بدون حضور خانواده و وکلا اعدام شدند؛ موضوع که با واکنش شدید جامعه جهانی در خارج از کشور و اعتصاب عمومی مردم کردستان در داخل روبرو شد.
به گفته عبدالستار دوشوکی وضعیت مردم ایران در سه سال گذشته بدتر شده است: “از منظر اقتصادی، بیکاری، گرانی، تورم و فساد بیداد میکند. انتخابات سال ۸۸ زمینه را برای ابراز وجود نسل جوان از نظر اجتماعی سیاسی بوجود آورد تا آنها بتوانند از طریق حمایت از رقیب احمدینژاد مخالف خود با حاکمیت را نشان بدهند؛ که اینگونه شد. و این ابراز وجود مسالمت آمیز و اعتراض گونه به یک جنبش خطرناک برای حاکمیت تبدیل شد. در نتیجه حاکمیت به این نتیجه رسید که برای داغ کردن تنور انتخابات نباید به هرکسی اجازه داد تا هیزم خویش را بیاورد و آتشی را شعله ور کنند که ممکن است ستونهای نظام را در برگیرد. مشخصا جو در داخل کشور بیشتر امنیتی شده است. بسیاری از فعالان جنبش سبز در زندان و یا در تبعید هستند.”
به گفته او “البته جو امنیتی نظامی در مناطق قومی نظیر بلوچستان، خوزستان، و کردستان وجود داشته و در راستای سرکوب و مهار جنبش سبز در کلان شهرهای ایران، جو امنیتی و نظامی در این مناطق شدیدترنیز شده است. بعنوان مثال از خطر اعدام پنج فعال مدنی عرب در خوزستان میتوان یاد کرد.”
همزمان با اعتراضات خیابانی در تهران و برخی دیگر از شهرهای کشور، نقاط مرزی که عمدتن محل سکونت اقوام و ملیتهای مختلف ایرانی است دست خوش ناآرامیهای های فراوانی شد که در نتیجه آن شماری از شهروندان کرد، بلوچ، عرب و آذربایجانی اعم از فعالان سیاسی، حقوق بشری و محیط زیستی احضار، بازداشت، زندان و اعدام شدند.
رئیس مرکز مطالعات بلوچستان میافزاید: “علیرغم سرکوب جنبش در داخل کشور و فروکش کردن موقتی شعلههای آن، این مشعل فروزان برای آزادی و دمکراسی میتوانست، به دور از دسترس حاکمیت، همچنان در خارج برافروخته باشد. ولی افسوس که نشد، که آن هم دلایل فراوان دارد از جمله انحصارگرایی و تامگرایی به اصطلاح سخنگویان جنبش سبز در خارج از کشور که موج سبز آنها را پشت سر گذاشت، و عدم هماهنگی آنها با خواستههای نسل جوان که اینک از آنها و جایگاه آنها عبور کردهاند. جنبش سبز نشان داد که پتانسیل خیزش رادیکال در جامعه وجود دارد، همانگونه که متاسفانه گرایش خودمحوری و تامگرایانه برای مهار جنبش آزادیخواهی نیز در بین طیف وسیعی از اصلاح طلبان متوهم و دور و اطرفیان آنها وجود دارد.”
بسیاری از فعالان حقوق اقلیتها بر این باوراند که جنبش سبز توانست تاثیرات متاقبلی را بر گروههای متختلف سیاسی در ایران بگذارد.
امین سرخابی، فعال سیاسی کرد میگوید: “از سویی نتیجه جنبش سبز موضع گیری چندین ساله جریانات سیاسی اقلیتها مبنی بر رد اصلاح طلبی در جمهوری اسلامی را تقویت کرد و بدان حقانیت بیشتری داد. اما از سوی دیگر جنبش سبز کارگاه آموزشی بود برای جریانات سیاسی وابسته به اقلیتها که نگاهشان به سیاست تنها در چهارچوب دستگاه حکومتی محدود نشود و سیالیت و لحظهای بودن سیاست را جدی بگیرند. از سوی دیگر نیز باید به تأثیر متقابل اقلیت بر جنبش سبز و بطور کلی مرکزگرایان اشاره کرد که تغییرات سیاسی بدون همراهی و جلب نظر موافق اقلیتها یا میسر نخواهد نشد یا اگر نیز میسر واقع شود ناقص و تکرار سیکل ناقص دمکراسی خواهی در ایران است.”