عقوبت…
بر می خیزند
بر نوک ِ پنجه ها
هشتاد کودک نحیف
در صبحگاه مدرسه
پیچیده در لباس کردی.
سرک می کشند
با وحشت و خشم
و معلم به بالا کشیده می شود
بر میله ی پرچم
و سرود ملی بر گوش کودکان سیلی می شود .
می لرزند از وحشت
هشتاد دمپایی کوچک
پاره پاره
با انگشتانی بیرون افتاده
زخمی / ترک خورده / خاکی
بر می خیزند
روی پنجه های پا
بالا کشیده می شود
سهام بورس /معلم / شاخص امنیت ملی
و به نمایش گذاشته می شود
اعلامیه ی جهانی حقوق بشر / و یک معلم بر میله ی پرچم
و در باد به اهتزاز در می آید
دست و پا زدن یک دست لباس کردی
وهشتاد محصل مدرسه
حک شده یک چهره در قلب ها یشان
بر می خیزند
تا
فرو بریزد
گلوله و خشم
از آسمان شاهو / دالاهو
و اتش بگیرد
تهران ، نیویورک ، پاریس
و فرو بریزد
کفش
کتاب
تقسیم
غذا
آزادی
در کابل ، سنندج ، افریقا
قد می کشند
بر پنجه بر می خیزند
و پرتاب میشود
هشتاد ستاره
و درمی گیرد از شهاب های سرخ
آتش بارانی در آسمان
آری
آری
بر می خیزند