هر دو بر سر دو راهی

لوموند
لوموند

» تحلیل لوموند درباره آینده روابط ایران و آمریکا

lanehjasosi.jpg

رنگ های نقاشی دیواری ساختمان سفارت سابق آمریکا در تهران، یا به قول دانشجویان مسلمانی که درنوامبر ‏‏1979آن را اشغال کردند” لانه جاسوسی”، بر اثر گذشت زمان پوسته پوسته شده است امّا هنوز می توان ‏شعاری را که پشت مجسمه در حال فروریزی آزادی نوشته شده تشخیص داد:” آمریکا ذلیل است”. چند خیابان ‏آنطرف تر سراسر دیوار ساختمانی مرتفع را تصویر نقاشی شده پرچم آمریکا که از شدّت تازگی برق می زند ‏پوشانده امّا به جای ستاره ها جمجمه مردگان و به جای خطوط موازی خط سیر گلوله های توپ ترسیم شده ‏است.‏

‏ در حد فاصل این دو” اثر هنری” قدیم و جدید سی سال انقلاب و سی سال ضدیت با آمریکا خوابیده است.‏

انقلاب ایران و آمریکائی ستیزی از هم جدائی ناپذیرند زیرا جمهوری اسلامی بر پایه “ استقلال ملّی” در تقابل ‏با حکومت شاه که زیر تیول واشینگتن قرار داشت بنیان گذاشته شد. انقلاب یک جهش ملّی گرایانه بود با ‏چاشنی تند ضد استعماری که” گناه نابخشودنی” کودتای سیا در سال 1953 علیه دکتر مصدق نخست وزیر ‏وقت ایران یکی از محرکه های آن بود، گناهی که در هر موقعیتی، از جنگ عراق علیه تهران با حمایت ‏آمریکا و غرب( 1988 ـ 1980) گرفته تا چریک بازی سیاسی بی پایان بر سر پرونده هسته ای ایران، کاربرد ‏داشته است. سه قطعنامه تصویب شده در شورای امنیت سازمان ملل علیه تهران هم نتوانست گره بحران را ‏بگشاید: ایران همچنان بر “حقّ” خود برای غنی سازی اورانیوم در چهارچوب برنامه تحقیقی صلح آمیز پای ‏می فشارد در حالی که واشینگتن و متحدانش با سوء ظن به این مسئله می نگرند و خواستار آنند که ایران از ‏غنی سازی اورانیوم دست بردارد. ‏

بیل کلینتون و جورج بوش در ماجرای پرونده هسته ای ایران هر کاری کردند سرشان به سنگ خورد: توسل ‏به تهدید، “محور شرارت” خواندن ایران و هرچند وقت یکبار پیش کشیدن گزینه بمباران مراکز هسته ای. از ‏آن طرف رئیس جمهور متعصب ایران، محمود احمدی نژاد،” مسیح وار” به افشای “حمایت بی چون و ‏چرای” واشینگتن از اسرائیل، کشوری که خواستار” حذف آن از نقشه جهان” شده است، پرداخت.و همزمان ‏با همه این ماجراها تحولاتی درخاورمیانه به وقوع پیوست.‏

ایران” منزوی” شده است امّا واقعیت اینست که دور زدن آن ممکن نیست. ایران و آمریکا در سراسر ‏حاورمیانه رو در رو به هم می رسند چه در عراق با شیعیان به قدرت رسیده اش و چه در لبنان با حزب اللهی ‏که توانست به مدد پدرخوانده ایرانی در سال 2006 بر اسرائیل پیروز شود و چه در قضییه فلسطین که احمدی ‏نژاد شیعه فارس در برابر عجز کشورهای میانه رو عرب متحد آمریکا تلاش می کند خود را در آنجا در مقام” ‏رهبر توده های شورشی عرب” تثبیت کند و چه در پاکستان و افغانستان. آیا این گفته یکی از سیاستمداران ‏غربی درست است که این دو کشور” در عمل محکومند که به سازش برسند”؟ رئیس جمهور جدید آمریکا، ‏باراک اوباما اعلام کرده که می خواهد در برابر دوراهی سردر گم کننده ایران” راه” تازه ای باز کند و از “ ‏گفت و گوئی از موضع قدرت” سخن می گوید بدون اینکه وارد جزئیات شود. ‏
‏ ‏
موضع ایران چیست؟ آقای احمدی نژاد پس از آنکه دست به اقدامی غیر متعارف زد و برای اوباما پیام تبریک ‏فرستاد اعلام کرد: “اگر تغییراتی که صحبتش می شود واقعیت داشته باشند و طرز برخورد با ما برپایه ‏احترام استوار باشد از آن استقبال می کنیم و اقدامات مقتضی را اتخاذ خواهیم کرد”. ‏

علی آهنی، سفیر سابق ایران در پاریس و معاون فعلی وزیر خارجه در برابر آتش شومینه یکی از تالارهای ‏وزارتخانه که در توصیف آن می توان گفت به سلیقه “انگلیسی” آراسته شده بود ــ باشد که از این کلمه معنای ‏ضمنی “ استعماری” برداشت نشود ــ برای ما در مورد مبانی تنش زدائی با ایالات متحده از دیدگاه ایران ‏توضیح داد. وی از اوباما می خواهد که از “سیاست تهاجمی منفور بوش” دست بردارد و ضمن توصیه به ‏رئیس جمهور آمریکا برای رعایت حدی از “واقع گرائی” او را ترغیب می کند که نگرشش را به دو مسئله ‏عمده که سال هاست چون خار بر پیکر غرور ملّی ایران فرو رفته و نظام را نسبت به وضع امنیتی کشور ‏نگران کرده تغییر دهد. نخستین مسئله اینست که آمریکا در نهایت جمهوری اسلامی را همانطور که هست، به ‏عنوان یک نظام ماندگار که می تواند به ثبات منطقه کمک کند به رسمیت بشناسد: “ما سی سال محاصره و ‏تحریم و تهدید را تحمل کردیم و هنوز سر جایمان هستیم”. مسئله دوّم پذیرش این واقعیت است که قدرت های ‏جدیدی از جمله ایران “در صحنه بین المللی ظاهر شده اند”. آقای آهنی می گوید: “دور تا دور ما را ‏کشورهای بحران زده گرفته اند ولی ما شریکی هستیم که نمی توان نادیده اش گرفت چون در منطقه و در دنیا ‏و در جهان اسلام وزنه ای هستیم”.‏

آهنی می افزاید: “تحلیل آمریکائی ها همان است که بود. داده ها عوض شده اند امّا آن ها شرکای خود را تغییر ‏نمی دهند. غزه و بحرانی را که در مصر و عربستان سعودی میان دولت و افکار عمومی حاکم است ببینید. به ‏نظر شما آمریکا می تواند باز هم در آینده روی این کشورها حساب کند؟” از آقای آهنی می پرسیم که آیا ایران ‏حاضر است در زمینه برنامه هسته ای خود حرکتی انجام دهد؟ با لحنی مطمئن می گوید: “بحث تعلیق غنی ‏سازی اورانیوم به عنوان پیش شرط هرگونه مذاکره منتفی است. در زمان ریاست جمهوری خاتمی ما غنی ‏سازی را به حالت تعلیق درآوردیم و حتی در افغانستان در مبارزه علیه طالبان کمک کردیم امّا چطور از ما ‏تشکر کردند؟ مارا در “محور شرارت” قرار دادند”. ‏
‏ ‏
خیلی ها به گفت و گوی میان آمریکا و ایران امید بسته اند امّا تا فرارسیدن آن روز تهران تلاش می کند نشان ‏دهد که از موضع قدرت پای میز گفت و گو خواهد نشست. در همین راستا چند ساعت پیش از آغاز مراسم ‏تحلیف باراک اوباما سازمان اطلاعات ایران از دستگیری چند نفر به اتهام شرکت در توطئه سیا برای ایجاد ‏‏”انقلاب مخملی” در ایران خبر داد. ‏
‏ ‏
سعید لیلاز، محقق و اقتصاد دان می گوید: “واقعیت اینست که مقامات[ایرانی] ترجیح می دادند مک کین پیروز ‏شود. شخص باراک اوباما با حرف هائی که راجع به باز کردن روزنه ها می زند معذبشان می کند. اقلیت ‏کوچکی از بنیاد گرایان که از رئیس جمهور هم متعصب ترند می ترسند که اگر اوباما روزنه ها را به حدی ‏باز کند که آن ها هم مجبور شوند روزنه های نظام را باز کنند رشته همه چیز از دست شان در برود. من به ‏این می گویم سندروم گورباچف. آن ها از وقوع یک پروسترویکای ایرانی وحشت دارند…“. همین وحشت ‏باعث شده است که روزنامه های محافظه کار ایران با استفاده از جوّ تأثر عمومی به خاطر کشته شدگان غزه ‏دوباره به انتقاد از ایالات متحده روی آورند. سرمقاله اخیر یکی از این روزنامه ها می پرسد: “چه کسی بر ‏کاخ سفید حکم خواهد راند؟ اوباما، پنتاگون یا صهیونیست ها؟”‏
‏ ‏
شریعتمداری، مدیر روزنامه محافظه کار کیهان و یکی از با نفوذ ترین شخصیت های نظام با لبخندی مؤدبانه ‏می گوید: “صادقانه باید اعتراف کنم که احساسات ضد آمریکائی انگار با خون ما عجین شده است”. بعد با ‏دست به سوی کتابخانه و مجموعه ده جلدی اسنادی که در سال 1979 از “لانه جاسوسی” آمریکا بدست آمده ‏اشاره می کند و ادامه می دهد: “ما کیهانی ها از اول هم نسبت به اوباما نظر مثبتی نداشتیم. نظر سیاست ‏مدارها و آقای احمدی نژاد کمی با ما فرق می کند. امّا از دست رئیس جمهور در آمریکا کار زیادی بر نمی ‏آید. وبعد مسئله اینست که بر چه اساسی باید توافق کنیم؟ آیا وقتی دستگاه دادگستری دزدی را می گیرد از ‏قربانی می خواهد که با دزد سازش کند؟”‏

امّا اصلاح طلبان که در اوج تب و تاب نزدیک شدن زمان انتخابات ریاست جمهوری ایران به سر می برند با ‏لحن مثبت تری نسبت به اوما حرف می زنند گرچه سعید حجاریان در این مورد دچار توهم نیست: “میان ما ‏اصلاح طلب ها و دموکرات های آمریکائی همیشه درک متقابل وجود داشته است امّا اگر احمدی نژاد در مقام ‏خود ابقاء شود آب از آب تکان نخواهد خورد”. با اینهمه این شخصیت سیاسی که مشکل می توان زبانش را ‏بست، حتی پس از سوءقصدی که معلولش کرد، عصاره خوش بینی است و خندان می گوید: “به هر حال برای ‏ما “رؤیای آمریکائی” زنده خواهد ماند. در ایران از زیاده روی هائی که در گوانتانامو شده و سیاست آمریکا ‏خیلی انتقاد می شود امّا دیپلمه های بیکار ما ایالات متحده را ستایش می کنند چون ارزش کار را پاس می ‏دارد”. ‏

دوباره به خیابانی که بر دیوار آن به تازگی پرچم آمریکا نقش شده، در مرکز تهران، برمی گردیم. درست زیر ‏نقاشی پیرزنی کنار پیاده رو چمباتمه زده و به فروش تی شرت هائی با نوشته چاپی ‏USA‏ مشغول است. در ‏چهار راه های اصلی شهر فروشنده ها دونات های آغشته به شکلات شبیه دونات های نیویورکی را در ‏معرض فروش گذاشته اند. تعداد فست فود ها کم نیست. حتی مقاماتی که به ما اجازه مصاحبه می دهند تا ‏ضمن آن به سیاست های جورج بوش حمله کنند کوکاکولایشان را یک ضرب بالا می دهند یا به شیوه آمریکائی ‏ها قهوه خود را با کافی میت( پودر شیر) می نوشند. در مسابقه اخذ پذیرش از دانشگاه های خارج در میان ‏جوانان دیپلمه ایرانی ‏MIT‏ ( انستیتوی تکنولوژی ماساچوست) کمبریج و سوربون را پشت سر گذاشته است و ‏کلمه ‏abroad‏ ( خارج) در ایران یعنی آمریکا. سه میلیون ایرانی در آمریکا ساکنند که اکثرشان در لوس ‏آنجلس( یا به گفته ایرانی ها تهران جلس) زندگی می کنند. هرشب میلیون ها نفر در ایران از طریق اینترنت ‏یا ماهواره برنامه های فارسی شبکه های ایرانی کالیفرنیا را نگاه می کنند. یکی از دانشگاهیان محافظه کار با ‏لحنی تأسف بار می گوید: “آمریکا اینجاست و از طریق دکمه های تلویزیون در فرهنگ ما رسوخ کرده است( ‏کلمه رسوخ کردن را به انگلیسی ‏embedded‏ ادا می کند)”. ‏

آیت الله خمینی در ابتدای انقلاب درست گفته بود که “آمریکا مار زخم خورده است”. سی سال از انقلاب گذشته ‏است و هنوز این مار زخم خورده دارد زهر خود را می ریزد. حوالی میدان ژاله که به حرمت نخستین شهدای ‏انقلاب در پی تیراندازی سربازان شاه به مردم میدان شهدا خوانده می شود، یکی از مغازه ها آخرین مدل های ‏اسکیت را به معرض فروش گذاشته است. درکتابفروشی ها می توان انواع پوسترهای هنرپیشگان آمریکائی از ‏مارلون براندو گرفته تا آل پاچینو و جیمز دین را یافت. حتی در مکان مقدسی چون آرامگاه عریض و طویل ‏آیت الله خمینی صاحب فروشگاهی که پر است از اجناس خرت و پرت، به زائران پیشنهاد فروش عروسک ‏باربی و کاست های ویدئوئی فیلم هائی چون مرد عنکبوتی یا هالک و مد مکس را می دهد.‏
‏ ‏
داریوش، خواننده یک گروه راک که فعلاً بیکار است ( چون طبال و گیتاریست گروه به انگلیس و ایتالیا ‏مهاجرت کرده اند) می گوید: “جاز آمریکائی زندگی من است امّا اینقدر از آمریکا بد می گویند که من حاضر ‏نیستم استقلال کشورم را فدای عشقم به جاز کنم. می بینید، آمریکا ما را دو شخصیتی کرده”. ‏

حجت الاسلام انصاری که اصلاح طلبی “آزاد اندیش” است در آخرین لحظات گفت و گوئی بسیار متین در ‏مورد سیر تحول انقلاب حرفش را قطع می کند تا به مسئله ای که ناگهان به فکرش رسیده اشاره کند:” ببینید، ‏این آمریکائی ها شعار “بله ما می توانیم” اوباما را هم از ما گرفته اند. آیت الله خمینی از کلمه” غیرممکن” ‏متنفر بود و هر وقت که ما به ایشان می گفتیم امکان ندارد بتوان حکومت شاه را بر انداخت با عصبانیت جواب ‏می داد: “چرا، ما می توانیم…”. ‏

منبع: لوموند 24 ژانویه ‏