یک ماجرای عادی!

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

سفر یک گروه بیست و چند نفره از جهانگردان آمریکائی به ایران که از نظر عرف دیپلماتیک میان دو کشور در حال نزدیک شدن به یکدیگر، یک ماجرای عادی تلقی می شود، در واشینگتن و تهران به یکی از مهمترین سوژه های سیاسی و مطبوعاتی تبدیل شده است. 

 اگرچه عنوان شده که “این سفر اولین حضور تاجران آمریکایی در ایران بعد از پیروزی انقلاب در سال ۷۹ میلادی به این سو بوده است”، اما شواهد و قرائن فراوانی وجود دارد که نشان می دهد در دوران زمامداری هر سه رئیس جمهور گذشته نیز چنین سفرهای مخفیانه ای به واشینگتن یا تهران صورت گرفته است. در مواردی هم که این موضوع به دلایل سیاسی از جانب مسوولان داخل حکومت لو رفته و به محافل خبری درز پیدا کرده است، جریان های تندرو با هدف اخلال در از سرگیری روابط دوکشور، به افشاگری و جنگ روانی پرداخته و در مواردی علیه این اقدام تظاهرات کرده، شعار داده یا حتی با مسافران برخورد فیزیکی داشته اند.

 شاید آنچه اکنون اهمیت خبری این سفر گروهی را تقویت کرده، چنین نکات کلیدی باشد:

 یکم؛-این کارهم زمان بوده است با سخنان تند آیت الله خامنه ای علیه مقام های دولتی آمریکا و نصب بیلبوردهایی با شعار “مرگ بر آمریکا” در خیابان های تهران.

 دوم؛- بیش از بیست بازرگان و سرمایه گذار همراه با یک سناتور آمریکایی برای دیدار از ایران از پوشش “ویزای توریستی” استفاده کرده اند. 

سوم؛- مسافران چنان بی سر و صدا و مخفیانه آمده و رفته اند که برخی از جریان های اقتدارگرا غافلگیر شده و نتوانسته اند مانند موارد گذشته گروه های خودسر را وارد عمل کنند تا آن ها را فراری داده و در روند برنامه های دولت منتخب مردم اخلال ایجاد کنند.

 نکته ی درخور توجه ی دیگر این است که رسانه های جمهوری اسلامی در بی خبری کامل از این سفر، تنها آن گاه به پوشش ماجرا پرداخته اند که به اصطلاح مرغ از قفس پریده بوده است. این کار هم زمانی انجام شد که دو روزنامه ی نیویورک تایمز و فایننشال تایمز پس از خروج هیات از ایران با انتشار گزارش، مصاحبه و عکس به افشای گوشه هایی از ملاقات ها و گفت و گوهای رسمی و غیررسمی پرداختند که به ابتکار و برنامه ریزی سازمان “مدیرا جوان” - شبکه‌ای از متخصصان کسب و کار در آمریکا،- انجام شده بود.

 این غافلگیری را بیشتر می توان در رسانه های وابسته به نهادهای نظامی و امنیتی، مانند پایگاه خبری انصار حزب الله، جهان نیوز، تسنیم، دولت بهار و… مشاهده کرد. آن ها تلاش کردند در کنار ترجمه ی مطالب این دو روزنامه ی آمریکایی و انگلیسی تفسیرهای خاص خود را از ماجرا ارائه دهند. به این دلیل مباحثی چون ”جاسوسی”، “حضور(ند لامونت) سناتور حامی اسرائیل” و “وابستگی (اعضای هیات) به رژیم صیهونیستی” بازنشر شد تا بسترساز حرکت های اعتراضی سازماندهی شده یا برخوردهای فیزیکی احتمالی در آینده باشد.

 خبرگزاری فارس نزدیک به سپاه پاسداران، نقش محوری در این ماجرا داشت که عنوان ”روایت یک سفر؛ گزارشی که با تحقیر ایرانی‌ها آغاز می‌شود” را برگزید و پررنگ ساخت، نوشت: سفر یک هیات آمریکایی به ایران به خودی خود می تواند جنجالی و حاشیه‌برانگیز باشد و شاید برای همین است که همه اعضای هیات و حتی مسئولان ایرانی که با آنها ملاقات کرده اند بر یک چیز تاکید دارند “سفر بدون هیاهوی رسانه‌ای باشد”. 

با توجه به رویکرد جریان راست افراطی به این سفر، در آینده ی نزدیک، وقوع دستکم دو پیامد محتمل به نظر می رسد. اول:- برخی از اعضای دولت اعتدال و شخص رئیس جمهور که خود پیشینه ی خاصی در این زمینه دارد، مورد تهاجم شدید جریان اقتدارگرا قرار گیرد. در کنار آن، با شخصیت های سیاسی و مذهبی غیررسمی که در تهران، قم و شیراز با اعضای هیات آمریکایی ملاقات داشته اند برخورد قضایی و تبلیغاتی شود. دوم-: جریان تندرو با رصد دقیق این گونه امور و فراهم آوردن تمهیدات مناسب، در سفرهای مشابه ی بعدی، خود را برای جنگ روانی یا برخورد فیزیکی با هیات جدید آمریکا آماده سازد.

حتی اگر ماجرای “ایران کنترا” یا سفر “مک فارلین” به تهران را در قطع ۲۹ مرداد ۱۳۶۴ الی ۱۳اسفند ۱۳۶۵ نادیده بگیریم و فروش تسلیحات آمریکایی را صرفا معامله ای مالی- نظامی ارزیابی کنیم، نه یک اقدام مالی- اقتصادی، پیشینیه ی امر نشان می دهد که سفر هفته ی پیش هیات آمریکایی اولین مورد برای آماده سازی برقراری روابط تجاری- صنعتی دو کشور نبوده است.

 اگر دوران ریاست جمهوری سید علی خامنه ای را از این جریان مستثنی کنیم، مسلم است که اولین بار در زمان هاشمی رفسنجانی بین تجار ایرانی و آمریکایی مبادلات بازرگانی و سرمایه گذاری در بخش های انرژی وکشاورزی صورت گرفته و در دور اول ریاست جمهوری سید محمد خاتمی نیز تا حدودی پیگیری شده است. البته عمر این فعالیت ها در سال های پایانی دهه ی ۷۰، با وارد شدن عناصر شناخته شده ی جریان اقتدارگرا با عنوان هایی چون “جریان های خودسر”، “لباس شخصیها” و… پایان یافت اما در دولت بعد به گونه ای دیگر پی گرفته شد.

 در آن بازه ی زمانی خاص، علی سبزعلیان کارمند وزارت امور خارجه مسوولیت هماهنگی هیات های سرمایه گذاری آمریکایی، به ویژه نفتی را به عهده داشت تا این که در جریان سفر هیاتی مشابه ی این روزها در دوران سید محمد خاتمی، گروه های تندرو با حمله به اتوبوس هیات آمریکایی در محل اقامت آن ها در هتل لاله تهران، این برنامه را به هم ریختند و کمال خرازی، وزیر ذیربط را تا آن جا به گوشه ی رینگ بردند که منکرهمه چیز شد و اعلام کرد که دولت اصلاحات در این ماجرا نقشی نداشته و فرد خاطی را از کار برکنار کرده است.

 در مقطع هشت ساله ی زمامداری محمود احمدی نژاد نیز اخبار جسته و گریخته ی فراوانی در خصوص این گونه سفرها و فعالیت های افراد شناخته شده به سردمداری مقام هایی چون مشایی، بقایی و… وجود داشته است که به طور مسلم همانند ماجرای فساد مالی و اقتصادی دولت گذشته بر روی آن ها سرپوش گذاشته شد و اگر مواردی هم به بیرون درز پیدا کرد، طیف های مختلف جریان اقتدارگرا چشمان خود را بر روی آن ها بستند.

 روشن است که اگر برخورد سیاسی واکنشی و محافظه کارانه ای که در دولت اصلاحات با دست اندرکاران این امور مانند علی سبزعلیان، مسوول پیشین حفاظت منافع ایران در واشنگتن شد، اکنون نیز توسط مسوولان دولت اعتدال صورت گیرد و شخص رئیس جمهور به صورت آشکار و مستقیم از کارهای مقدماتی ای که برای آماده ازسرگیری تجاری واشینگتن و تهران انجام شده حمایت نکند، در روزهای آینده برشدت تبلیغات و حملات افزوده خواهد شد.

 این امر بیش از همه می تواند پاگیر نصرالله جهانگرد، معاون وزیر ارتباطات و رئیس سازمان فناوری اطلاعات ایران شود یا برخوردهایی را با آن ”فرد روحانی مقیم قم” که با “ند لامونت” یک سیاستمدار پیشین آمریکا (عضو حزب دموکرات و سناتور ایالت کنتیکت) ملاقات داشته، شکل دهد. این روحانی ناشناس در پاسخ پرسش این فرد، صاحب شرکت ارائه ی خدمات دیجیتال که “پس چرا شعار مرگ بر آمریکا همچنان وجود دارد”، در حمایت از دولت تدبیر و امید تاکید کرده که ”این شعارها مربوط به دوران دیگری است و این که شما می‌بینید ایران تازه‌ای است”.

 از آن جایی که در ماجرای مک فارلین نیز شایعاتی در مورد ملاقات محرمانه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۵حسن روحانی با اولیور نورث در طبقه آخر هتل هیلتون در تهران وجود داشت و رئیس جمهور خود آن زمان در جایگاه ”مشاور ارشد سیاست خارجی دولت وقت ایران” زیر فشارهای شدید جریان های تندرو بوده، مسلما به عنوان فردی سرد و گرم چشیده خوب می داند که این سناریو می تواند به صورتی گسترده تر از دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی برای سیاستمداران و روحانیان حامی او نوشته و اجرا شود.

 شاید اصلی ترین راه مقابله با این اقدام های احتمالی شفاف سازی مقتدرانه و بدون شرمندگی از این گونه اقدام توسط رئیس دولت تدبیر و امید باشد. با طرح این مبحث در جامعه و در میان افکار عمومی داخلی و خارجی که: ”از این به بعد هیچ مانع و رادع رسمی و غیررسمی سر سفر هیات های اقتصادی، فرهنگی، دانشگاهی، مطبوعاتی و… آمریکا به ایران وجود نخواهد داشت و مقام ها مسوول دولت ایران برای این افراد روادید خاص صادر خواهند کرد تا دیگر نیازی به دریافت ویزای توریستی به جز برای جهانگردان خارجی وجود نداشته باشد”.