گفتگوی ابراهیم نبوی با مونیکا ماجونی
خارج از تهران، نزدیک ونیز
در جشنواره ونیز 2011 نیز مانند بسیاری جشنواره های سینمایی جهان، دستبندهای سبز بر مچ دست بسیاری از ایرانیان و شاید ایتالیایی ها دیده خواهد شد. فیلم “ خارج از تهران”( Out of Tehran ) ساخته مونیکا ماجونی یکی از فیلمهای مستند است که روز دوم سپتامبر 2011 در جشنواره ونیز نمایش داده خواهد شد. با مونیکا ماجونی مدتهاست آشنا هستم. او برای همه مردم ایتالیا که تلویزیون را ظاهرا خیلی دوست دارند، چهره ای بسیار آشناست.
مونیکا خبرنگار، نویسنده، مستندساز ایتالیایی متولد 1964 در میلان است. تحصیلات اش در رشته زبان و ادبیات، زبان های مدرن از دانشگاه کاتولیک میلان است و پایان نامه اش را درباره ادبیات فرانسه نوشته است. مونیکا ماجونی از سال 1989 تا سال 1990 با روزنامه ایل جورناله همکاری کرد. در مدرسه شبکه تلویزیونی رای ( RAI)و دانشگاه پروجا، در رشته خبرنگاری رادیو تلویزیونی فوق لیسانس گرفت. او کار تلویزیونی اش را با یورونیوز آغاز کرد. در سال 1996 به شبکه رای رفت. در سال 1997 از اخبار شبکه یک رای به بخش اخبار خارجی رفت. در سال 1998 بعنوان مجری در برنامه تابستانی شبکه رای یک که یک برنامه صبحگاهی بود، کار کرد. در سال 1999 مجری اخبار صبح شد و برای تهیه گزارش به خارج از ایتالیا فرستاده شد: آفریقای جنوبی، برای تهیه گزارش از اولین انتخابات بعد از ماندلا، به موزامبیک برای تهیه یک مستند از قحطی. در سال 2000 بار دیگر برای مجری گری برنامه صبحگاهی به رای بازگشت. بعد از آن برای تهیه گزارش از انتفاضه دوم به اسرائیل رفت و بعد برای تهیه گزارش از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا که جورج بوش در آن پیروز شد، به آمریکا رفت.
در سال 2001 بعد از 11 سپتامبر ابتدا به خاورمیانه و بعد به آمریکا رفت تا گزارشی از مراحل اولیه آغاز جنگ در خاورمیانه تهیه کند. در سال 2003 او تنها خبرنگار اعزامی ایتالیا در عراق بود و در تمام مدت حضورش در عراق، پا به پای سربازان آمریکایی در دومین جنگ خلیج فارس گزارش تهیه کرد. اما در سال 2005 به برنامه صبحگاهی رای بازگشت. او درفوریه سال 2007 یکی از معدود زنانی بود که اخبار ساعت 20 شبکه رای یک را اجرا می کردند. مونیکا در سال 2008، برای تهیه گزارش از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، به این کشور رفت. ماجونی در حال حاضر رئیس بخش اخبار بین المللی شبکه رای یک است. او مدرس تئوری و روش های زبان تلویزیونی در دانشگاه کاتولیک میلان و یکی از اعضای بنیاد ایتالیا و آمریکا است. وی از ماه اکتبر سال 2009، مجری برنامه خبری مخصوص شبکه رای است که یکشنبه شب ها پخش می شود.
مونیکا که دومین فیلم مستندش را ساخته، نگران همه چیز است ولی به نظر می رسد به موفقیت فیلمش مطمئن است. از او می پرسم: داستان فیلم شما چیست؟
مونیکا می گوید: داستان چهار آدم معمولی است؛ چهار ایرانی که بدون اینکه هیچ جرمی انجام داده باشند، مجبور شدند کشورشان را ترک کنند. چهار نفر که تلاش می کردند به زندگی عادی شان در ایران ادامه دهند، اما انگار تحمل همین زندگی عادی هم برای حکومت ایران سنگین تمام می شد، چرا که همین مردم عادی هم برای ادامه زندگی با مشکل مواجه بودند.
داستان روشن تر فیلم را چنین می خوانم؛ فیلم داستان مردمی است که ایران را ترک می کنند، زیرا زندگی برایشان در این کشور ناممکن شده است. سه جوان و یک معلم، یک مسیر را طی می کنند: آنها بی آنکه جرمی مرتکب شده باشند در چنگال حکومت گرفتار شده اند، بعضی از آنها زندانی و شکنجه شده اند. هنوز می توان در چشمان شان خشونتی را که در روزهای اعتراض بر آنها رفته است، دید. آنها از ترس و فشاری که هریک جداگانه تجربه کرده اند، می گویند. عباس، ابراهیم، حسین و نرگس ایران را ترک کرده اند. از راه کوهستان های کردستان، با کمک قاچاقچی ها یا از طریق ترکیه، یا سوار هواپیما شده اند و هرگز به ایران بازنگشته اند. در فکرشان اما، سفرفقط یک معنا دارد، همانطور که مفهوم ناتوانی در برابر حکومتی که زندگی شان را نابود کرده است، یکی است. حکومتی که آنان را از عمیق ترین وابستگی هایشان دور کرده است.
عباس، در دانشگاه اقتصاد تدریس می کند. ابراهیم، وبلاگنویس است. حسین برای صدا و سیما فیلم می ساخت و نرگس مستند ساز است. نرگس، که فرزند یکی از مشاوران محمود احمدی نژاد است، یک روز در آلمان درباره حقوق بشر حرف می زند و دیگر نمی تواند به کشورش بازگردد. این چهار نفر، خاطرات همان کسانی را روایت می کنند که هنوز در زندان هستند و صدایشان به جایی نمی رسد. اما در نهایت صدایشان بدل به یک نجوای غم انگیز همه تبعیدی های می شود که رویای بازگشت به خانه را دارند.
با خودم فکر می کنم، چرا مونیکا برای ساختن یک فیلم مستند درباره وقایع بعد از انتخابات خرداد 88 فقط آدمهای معمولی را انتخاب کرده؟
فکری می کند و می گوید: چون می خواستم بگویم مشکل ایران در حال حاضر این است که دیگر حکومت حتی آدمهای طبیعی و نرمال را هم نمی تواند تحمل کند. کسانی که حکومت آنها را تحمل نمی کند فقط دشمنان حکومت نیستند، بسیاری از آنها آدمهایی هستند که فقط به صرف داشتن فکر و عقیده شان- که در اکثر کشورهای دنیا موضوعی عادی است- جزو آدمهای خطرناک به شمار می آیند و حتی ممکن است به زندان اوین برده شوند.
می پرسم: یعنی می شود گفت موضوع فیلم شما “ قربانی ها” هستند؟
مونیکا می گوید: دقیقا! من دقیقا به قربانی ها فکر می کردم. به آدمهای بسیاری که در این سالها شناختم، کسانی که بخاطر فکرشان به زندان رفتند، گروهی از آنها به زندانهای طولانی محکوم شدند و بعضی از آنها هنوز از زندان بیرون نیامده اند.
از مونیکا ماجونی که مثل خیلی از مستندسازان از روزنامه نگاری به مستندسازی روی آورده اند، می پرسم: آیا قبلا هم فیلم مستند سیاسی ساختید؟ درباره چه موضوعی بود؟
می گوید: بله، ساختم. قبل از این فیلم مستندی طولانی ساختم که در جشنواره ونیز پخش شد؛ نامش بخش 54 بود و داستان سربازان آمریکایی را می گفت که از عراق برمی گشتند در حالی که مشکلات روحی فراوانی داشتند و بسیاری از آنان به محض بازگشت به آمریکا خودکشی می کردند. اصولا سیاست بخش بزرگی از کار من است. و من سالهاست که به فکر ساختن این مستندها بودم.
مونیکا دو کتاب تا امروز منتشر کرده است؛ “ از درون جنگ”( در سال 2005) و “ پایان حقیقت”( در سال 2006). او اگرچه براحتی در خیابان های رم نمی تواند راه برود، چرا که دائما مردمی که او را در برنامه های روزانه تلویزیون “ رای” می بینند، جلوی او را می گیرند و با او حرف می زنند، اما به نظر می رسد برایش رفتن به جنگ و همراهی با خطر بسیار ساده تر باشد. شاید به همین خاطر است که بارها جایزه مستند سازی و خبرنگاری گرفته است. “ جایزه شوالیه به دلیل تلاش برای اهداف مدنی از طریق رفتن به عراق و تهیه گزارش بعنوان خبرنگار. این جایزه را کارلو آزلیو چامپی، رئیس جمهور وقت در 7 نوامبر سال 2003 به وی اهدا کرد.“، ” جایزه شهر پارما، بعنوان بهترین خبرنگار زن ایتالیا در سال 2005”، “ جایزه ادبی ملی راپاللو کاریجه برای کتاب “درون جنگ” که در سال 2005 گرفت”، “ جایزه سیرمیونه کاتوللو برای خبرنگاری.2005” و “ جایزه بین المللی خبرنگاری سانتا مارگریتا لیگوره برای خدمات فرهنگی در سال 2007”
تا امروز آدمهای زیادی دیده ام که بخصوص به جنبش سبز ایران علاقه فراوانی نشان دادند و برای فهم آن بارها به ایران سفر کردند. از آن د کرامر، نویسنده و خبرنگار بلژیکی تا ژان پیر پرن، یکی از مهم ترین خبرنگاران لیبراسیون و کارشناس ایران در این روزنامه، سرژ میشل نویسنده لوموند که کتابی درباره جنبش سبز منتشر کرد، اسلاوی ژیژک که بارها درباره جنبش سبز مقاله نوشته است، ویکتور اروفی یف نویسنده روس که علاوه بر دنبال کردن تحولات ایران یک کتاب به زبان فارسی نیز در ایران به چاپ رساند و مدتی در ایران بود و مونیکا ماجونی که فیلم آخرش را درباره ایران ساخته است. برایم این سووال مطرح است که واقعا چطور می شود که بسیاری از ایرانیان بیرون ایران این همه تلاش می کنند تا متوجه شرایط داخل کشور نشوند و بسیاری از غیرایرانی ها با این دقت مسائل ایران را دنبال می کنند؟ در پاسخ به سووال من از مونیکا که چطور به موضوع ایران علاقمند شدی؟ مونیکا می گوید: یک دلیل مشخص داشت؛ من ایران را خیلی دوست دارم. بارها به ایران سفر کرده ام. از نظر من ایران کشوری دوست داشتنی است، با مردمی بااحساس، با فرهنگ، بسیار حساس، بسیار خلاق و بسیار باشعور. به نظرم رسید باید داستان امروز مردم ایران را تعریف کنم.
او می گوید: “ فقط ایرانی ها می توانند با کلمات شاعرانه، بدترین خشونت ها و فجیع ترین شکنجه ها را توصیف کنند. عباس، ابراهیم، حسین و نرگس قهرمانان داستانی هستند که با همان “سبک ایرانی” این قدرت را دارد که حکومت را محکوم کند. آنها چهار نفر هستند که به جرم داشتن عقیده و اینکه می خواستند یک زندگی عادی داشته باشند، تبعید شده اند. از کشوری که حکومتش انگار دست از تظاهر به اینکه زندگی و داشتن عقیده امری است عادی، برداشته است. سفر سخت آنها با عبور از کوه های برفی کردستان، در کنار جاسوس های حکومت به قلب اروپا، آغاز شد، جایی که ایرانیان تلاش می کنند زندگی جدیدی را آغاز کند و تنها یک فکر در سر دارند: بازگشت به خانه.”
مونیکا درگیر جنبش سبز است و به آن فکر می کند. از او می پرسم: “ با توجه به اینکه فیلم شما در مورد جنبش سبز است، درباره این جنبش چه می دانید؟”
می گوید: می دانم که این یک جنبش ناگهانی بود، از خارج از ایران سازماندهی نشده بود و همه چیز آن از طرف ایرانی های داخل کشور بوجود آمده بود. افرادی که در این جنبش مشارکت داشتند، زنان و مردان، پیرها و جوانها، مذهبی ها و غیرمذهبی ها بودند. این یک جنبش کاملا دموکراتیک، مسالمت آمیز و مدنی بود که همه نشانه های یک جنبش دموکراتیک را داشت؛ با رای دادن آغاز شد، بعد به اعتراض به نتیجه انتخابات منجر شد، بعد مردم به خیابان رفتند و بعد اعتراضات ادامه یافت. و حکومت برای پاسخ دادن به این خواست های دموکراتیک راهی طولانی در پیش دارد.
خیلی ساده و معمولی می پرسم: از فیلمی که ساختی راضی هستی؟
توی ذهنش را می کاود و کلمه ها را پیدا می کند و می گوید: “ هیچکس همیشه از فیلمش کاملا راضی نیست، اما فکر می کنم توانستم داستانی را که می خواستم تعریف کنم و توانستم با تعریف کردن قصه این چهار نفر یک چهره دیگر از ایران نشان بدهم.”
فیلم در جشنواره ونیز به نمایش درمی آید تا مردم جهان از زاویه ای دیگر جنبش اجتماعی ایران را ببینند که در جستجوی حق و عدالت و آزادی همچنان تلاش می کند. این بار صدای جنبش مردم ایران را مونیکا ماجونی به گوش ایتالیایی ها رسانده است.
از مونیکا خداحافظی می کنم و آرزو می کنم در نمایش درستی از جنبش ایرانیان موفق باشد.