حرف روز

نویسنده

ترسناک بی ادب

پگاه آهنگرانی

 


جناب آقای سلحشور! بیانیه، نامه، یا تهدید نامه رأفت آمیزتان را دیدم.

من در سال ۱۳۶۳ به دنیا آمدم . یعنی چهار سال پس از شروع جنگ و شش سال پس از انقلاب اسلامی . پس طبیعی است که دریافت و فهم من از انقلاب و جنگ با شما تفاوت داشته باشد .
نمی دانم در سال ۶۳ شما در چه احوالی بودید ولی می دانم که پدر من که باید هم سن و سال شما باشد در جبهه بود و با متجاوزین عراقی می جنگید . چند سال قبل از آن هم در انقلاب حضور فعال داشت و از رفتار و سکناتش می فهمیدم که علاقه مند به ارزشهای انقلاب است . 


من و امثال من نمی توانستیم جنگ را از نزدیک حس کنیم ولی آثار آن را در خانواده و نزدیکانمان شاهد بودیم . بازتاب ارزشهایی که پدران ما بخاطرش انقلاب کرده و بعضی جانشان را از دست دادند را در رفتار و سلوک آنهامی دیدیم . بسیاری از آشنایان ما در سختی های انقلاب و جنگ آسیب ها دیدند و نمی توان گفت که بر امثال من تاثیر نگذاشته اند ، ولی هیچکدام از آنهایی که من می شناختم و دوستشان داشتم ، شبیه شما و امثال شما نبودند . 


نمی دانم شما از کجا آمده اید ؟ نمی دانم در انقلاب چه می کردید ؟ و یا در جبهه بودید یا نبودید ؟ فرض بر این است که بودید ، چون از اشتلم هایتان بر می آید که بودید ، ولی چرا امثال شما اینقدر هتاک و بی ادب از آب در آمده اید ؟ که امثال ما را بترسانید ؟ اگر قصدتان این بوده ، باید بگویم که موفق شده اید . امثال شما ترسناک هستید و امثال ما می ترسیم . 


نمی دانم چرا همیشه احساس طلبکاری دارید و به جای همه حرف می زنید ، و خود را متولی همه چیز می دانید . شما این حق را از کجا آورده اید که هر گاه چیزی بر شما ناخوشایند آید زبان بی مهار خود را به کار اندازید و تهمت و ناسزا به زمین و زمان روانه کنید؟


نکند به خاطر آن چند سالی است که امثال ما هنوز به دنیا نیامده بودیم و یا به یاد نمی آوریم ؟ نمی دانم دقیقا از چه دفاع می کنید ؟ ولی به شما اطمینان می دهم که بسیار بد دفاع می کنید. شما ما را می ترسانید. 


مطمئن باشید که هرگز کسی را جذب ارزشهایی که به خاطرش فریاد می زنید نخواهید کرد. اما محض رفع نگرانی شما از فساد روز افزون در تمام عرصه ها، تا آنجا که یادم می آید در کتاب تعلیمات اجتماعی دوره راهنمایی تحصیلی مان نوشته بود که مردم قبایل وقتی دور هم جمع شدند و شهرها را به وجود آوردند ، برای تنظیم روابطشان چیزی به اسم قانون اختراع کردند تا یکدیگر را بر سر هر چیزی بی خود و بی جهت لت و پار نکنند و اگر هم کسی خطایی کرد، به جای فرد این قانون باشد که به تناسب خطا مجازاتش کند و همین باعث شد که بشر شهر نشین بتواند از خشونت و هرج و مرج بپرهیزد.


در آن کتاب درباره نقش امثال شما چیزی نوشته نشده بود . نمی دانم شما هم آن کتاب را خوانده اید یا نه ؟ ولی سالهاست که از دوران شهر نشینی می گذرد و هنوز تنها چیزی که می تواند روابط آدمیان را به شکل انسانی تنظیم کند ، همچنان قانون است و البته بدیهی است که هیچ فرد یا جمعی هم از خطا مصون نیست و این دیگر گفتن ندارد که وقتی قانون وجود داشته باشد نیاز به داد و فریاد نیست.


ادب را البته در هیچ کتابی یاد آدم نمی دهند و آن را فکر کنم از خانواده می آموزند و من به یاد نمی آورم که پدرم در زندگی اش کسی را مورد آزار و خشونت کلامی یا نوشتاری قرار داده باشد . حتی به خاطر ارزشهایش.