“محمد آقازاده” همچنان دلتنگ است و تلخ مینویسد:
اول محرم است و من بد جوری دلم گریه می خواهد. این ماه را خیلی دوست دارم. هیچکس از تو نمی پرسد “چرا گریه می کنی؟ مرد که گریه نمی کند!” دلم می خواست بگویم مرد که گریه نکند مرد نیست از بچگی همیشه از اینکه پلکهایم خیس باشند حال می کردم. یک جوری شبیه زندگی ام می شدم. چند روز پیش اتفاقی تلویزیون روشن بود٬ یک خانم دکتر درباره نشانه های اضطراب و افسردگی می گفت: “وقتی فوری حالت گریه به شما دست بدهد بدانید یا افسرده اید و یا در آستانه آن ایستاده اید.” دلم می خواست خانم دکتر را پیدا کنم و بهش تشر بزنم: خاک بر سر آنهایی که در این جهان آزار دهنده در آستانه شادی ایستاده اند.
میخوام شب برگرده خونه!
“محمدرضا زائری” از فضای فرهنگی لبنان در آستانه محرم و تفاوت آن با ایران نوشته است:
اگر آقای فضلالله برای امل حجازی خواننده خطبه عقد میخواند (چه من خوشم بیاید و چه نه) دلیلش فضای متفاوت اینجاست. این آزادی و فضای باز هم به مسیحی اجازه میدهد که کار خودش را بکند و هم به مسلمان و توی نمایشگاه کتاب هم اسرار آل محمد سلیمبنقیس پیدا میشود و هم کتاب بنباز و هیچ کس هم نمیتواند غرفهای را به هم بریزد یا دفتری را آتش بزند و…
پس وقتی حرفها زده میشود و شبههها و سوالات مطرح میشود تو هم مجبوری برایش جواب درست کنی و مجبوری جواب مناسب و قابلقبول هم بدهی و… چون دچار توهم نمیشوی که همه مومن و طرفدار انقلاب و نظامند و هیچ سوال و پرسشی ندارند و نمیتوانی مخالف خودت را با برچسب کافر و مرتد و لامذهب و جاسوس و نفوذی و… متهم کنی! چون بیخ گوشت دارد زندگی میکند و واقعا هست و حضور فعال و جدیاش را به رخت میکشد… قصه زندگی در واقعیت است هر چند تلخ… مثل پدر شهیدی که وقتی از بیحجاببودن دخترش پرسیدند و تعجب کردند که چرا تنبیه و بازخواستش نمیکند یک جواب خیلی ساده داشت: میخواهم شب برگردد خونه!
منتقد روحانیون
“محمد نوریزاد” همچنان منتقد روحانیون است:
اگر کت شلواری ها دراین سالهای پس از انقلاب مرتکب کارهای زشت میشوند و اگر دامنه این زشتکاری ها به عرصه مسئولین - به وفور- سرایت کرده - علتش هیچ نیست الا غلتیدن روحانیت به جایگاه غیرمالوف خود . یعنی روحانیتی که پای به عرصه دنیا و دنیا بلعی میگذارد سایرین را دراین بلعش سراسیمه جری تر و گستاخ تر میکند. و این راز سرگشتگی این سالهای پرغبار ماست. لیست کنم روحانیانی را که درتهران و شهرستانها به بهانه های مختلف، حتی به بهانه تامین بودجه حوزه علمیه خواهران و برادرانشان فرصت های پولی کشور را به سمت خود هدایت کرده اند. خدایا ما فداییان این انقلابیم و از این هرز رفتن ها میگدازیم. قرار بود ما برای فردای مردم کارهایی بکنیم. فریاد درگلو مانده شهدای ما این بود. امام و رهبرمانیز این گفته و میگویند. پس چگونه است که ما دریک قدمیپرتگاهی ژرف به همدیگر آب انار تعارف میکنیم. خدایا اگر قران تو وحجت های تو نبودند - و اگر تو نبودی - وای چه میگویم. زده ام فالی و فریادرسی میآید.
از انتخابات دهم، بوی تکرار و کهنگی میآید
“سیبستان” در حاشیه اسامیتکراری برای انتخابات دهم نوشته است:
این میل تکرار اصلا خودش نوعی محافظه کاری شدید درونش نهفته دارد. میل به تکرار ناامیدی از ابداع است. ناامیدی از آینده است. همه چیزهای خوب در گذشته اتفاق افتاده است. پس برویم همان گذشته ها را تکرار کنیم. دوستان، کوتاه بگویم اگر ایده تکرار ایده خوبی بود و به جایی میرسید و کارامد میبود جمهوری اسلامیباید تالی حکومت عدل علی میشد.
انتخابات بعدی در وضعی انجام میشود که همه بازی ها رو انجام خواهد شد. دیگر بازی تازه ای وجود ندارد. دست همه برای یکدیگر رو ست. همه میدانند رهبر چه خواهد کرد یا شورای محترم نگهبان چه میکند یا اصلاح طلبان یا اصولگرایان و همه نامها و جناحهای دیگر. وقتی بازی تازه وجود ندارد امکان همه نوع ابداع هست. اگر اهل اش باشی میتوانی یک برگ برنده رو کنی. یا بازی تازه ای ابداع کنی. یا بزنی زیر میز که بروید جمع کنید این بازی مسخره را که صاحب کافه همه تاس ها و ورق ها را نشاندار کرده و از پیش نتیجه را دارد. منتها دل قوی و انرژی سرشار و ایمان یک ذهن جوان میطلبد. کسی که چیزی نهفته و خفته و مایوس شده و از گرما افتاده را درون مردم ما ببیند و بیدار کند. وگرنه این بازی که من میبینم شوقی در کسی بر نخواهد انگیخت. این دلسردی و افسردگی عمومیرا فقط یک بازی هیجانی و جدی گرم خواهد کرد که کسی نتواند آخرش را پیش بینی کند. مثل هر ابداع خوب پیش بینی ناپذیر باشد.
لنگه نبود، جفت بود!
لنگه کفشهای پرتاب شده به سوی رئیسجمهور ایالات متحده، همچنان موضوع بحث برخی بلاگرها و نویسنده های ایرانی ست. در این زمینه، احمدپورنجاتی در “دلتا” و در مطلبی طنز که برای روزنامه کارگزاران نوشته، چنین آورده است:
آقای نوری المالکی نخستوزیر عراق گفته: “کسانی که دستشان به خون عراقیها آغشته است پشت عمل این خبرنگار (منتظر الزیدی بنیانگذار خبرگزاری لنگه کفش) قرار داشتند. این خبرنگار به دنبال شهرت بود ولی در بدترین صفحات تاریخ جای گرفت”.
به نظر کارشناس “غلطنا”، آقای نوری المالکی اولا هیچگونه آشنایی و اطلاعی از رموز حرفه خبرنگاری مدرن ندارد و بیربط حرف میزند، ثانیا به نظر میرسد اخیرا بدون هماهنگی و اجازه ما حرف میزند. لابد قصد بازنشستگی دارد.
آقای خزعلی دبیرکل بنیاد بینالمللی غدیر هم گفته: “من کفش آن خبرنگار عراقی را که به سوی بوش «لنگه کفش» پرتاب کرد، میبوسم.” جهت مزید استحضار ایشان، لنگه کفش نبود و یک جفت کفش بود. محض محکمکاری عرض شد که اگر قرار است کاری بشود ناتمام و نصفهنیمه نباشد.
چهل گناه زبانی
“علیاکبر جوانفکر” در وبلاگش، چهل گناه را برشمرده است که از زبان آدمیبرمیخیزند و او را مبتلا میکنند. از جمله:
خبری را ندانسته گفتن، عیبجویی از دیگران، مسخره کردن، تهمت زدن، فاش کردن اسرار مردم، رنجاندن مؤمن و… که تقریباً هیچکدام آن توسط کارگزاران نظام استفاده نشده است! برای اطلاع از سایر موارد، لینک را پی بگیرید.
یک صدم!
“حسین قاضیان” با استناد به میزان کمکهای اهدایی شهروندان به زلزلهزدگان بم، از میزان واقعی همبستگی اجتماعی در میان ایرانیان نوشته است:
من آن روزها در زندان بودم. این داستانها را هم از تلویزیون دنبال میکردم و روزنامههایی که نامرتب به دستمان میرسید. یک ماهی از این ماجرا گذشته بود. هنوز شیرینی تصور بازگشت همبستگی اجتماعی زیر زبانم مزه میکرد. یک روز تصادفاً در روزنامهی آفتاب یزد ــ که گاهی به جای کیهان به ما میدادندــ به آماری ازمیزان کمکهای نقدی مردم به زلزله زدگان بم برخوردم. این آمار نشان میداد جمع کمکهای نقدی مردم، از طریق مجاری رسمی، حدود بیست و دو میلیارد تومان بوده است.
از قضای روزگار، در اوایل اسفند همان سال شرکت مخابرات برای ثبت نام تلفن همراه در روزنامهها آگهی کرد. وقتی در اواخر اسفند شمارهی دیگری از روزنامهی آفتاب یزد را دیدم به رقمیمهمتر از آن کمکها برخوردم. ارقام نشان میداد که مردم شریف ایران برای خرید موبایل دوهزاروچهارصد میلیارد تومان هزینه کردهاند. ماشین حساب لازم نبود. یک حساب سرانگشتی نشان میداد که مردم همبستهی ایران که حماسهی کمکهاشان به مصیبتدیدگان بم کم مانده بود علاوه بر گوش فلک گوش خودشان را هم کر کند، بهطور متوسط، لااقل صد برابر آنچه به حساب همنوعخواهی صرف دیگران کرده بودند، برای بهتر کردن زندگی خودشان هزینه کرده بودند. به نظر شما آیا این داستان نتیجهگیری اخلاقی هم لازم دارد؟
در برخورد با انقلاب ایران، امریکا استراتژی نداشت
”صادق زیباکلام” در حاشیه بحثهای مطرح شده در مورد نقش ایالات متحده در شکلگیری انقلاب اسلامینوشته است:
رفتار آمریکاییها در دوران انقلاب را هرطور که تعریف کنیم، اصلا نمیتوان نام حمایت همهجانبه و سفت و سخت از رژیم شاه بر آن نهاد. نه اینکه آمریکاییها بودند، حاشا و کلا که واقعیت آن است که از یک سو ایجاد بحران در ایران یا بحرانی که رژیم شاه یا آن مواجه شده بود و از سوی دیگر سرعت وقوع این بحران و در مرتبه بعدی سرعتی که این بحران هر روز پیشرفت میکرد، آمریکاییها را، همچون خود شاه و رژیمش، کاملا غافلگیر کرده بود.
اگر بگوییم که وضعیت آمریکاییها در تمامی دوران انقلاب بهگونهای بود که دست راست آنها به دست چپشان میگفت چه باید کرد، سخنی به اغراق نگفتهایم. آمریکاییها نه سرکوب کردند؛ آنگونه که انقلابیون تصور میکنند و نه پشت شاه را خالی کردند؛ آنگونه که مخالفان انقلاب بیان میکنند. بهترین تعریفی که از رفتار آمریکا در قبال انقلاب ایران میتوان داشت، آن است که بگوییم شاخصترین مولفه رفتار آمریکاییها در دوران انقلاب خلاصه میشود در، یا نداشتن هیچگونه ابتکار عمل، نداشتن هیچگونه استراتژی و سیاست و بالاخره نداشتن هیچگونه دستورالعمل و چه باید کرد.
سمبلکاری خاتمی
[](http://kadivar.maktuob.net/)
”جمیله کدیور” منتقد روحیه سمبلکاری سیاسیون ایرانی و از جمله نماد جریان دوم خرداد، محمد خاتمیاست:
این هم از طنز های روزگار است که اصلاح طلبان پس از مدتها انتظار، این روز ها در اندیشه و تبیین و تعریف اصلاحات بر آمده اند! البته این داستان تببیین اندیشه و خط مشی و محو و مبهم بودن آن خاص اصلاح طلبان نیست. اصول گرا ها هم به همین سردرگمیدچارند. به همین دلیل شاهد عنوان های تازه ای مثلا اصول گرایان مدرن یا عدالت طلب و… بوده و هستیم. به نظرم اکثرسیاسیون ما، اعم از اصولگرا و اصلاح طلب و مستقل؛ ذهن آسان گیر و “سمبلیک” دارند. با سمبل به معنی نماد و نشانه اشتباه نشود. منظورم همان سمبل با فتح ب است! همان سمبل کاری!
اصلاحات هم تا به امروز دچار همین آسان گیری ذهنی و کلی بافی و مغالطه نظر و نظریه! شده است. تبیین های اخیر آقای خاتمیدر سه جلسه اخیرهم بیان دوباره همان سخنان کلی است. به نظر میرسد تا پرسش های اساسی در زمینه اصلاحات فراهم نشود و برای یافتن پاسخ، جستجوی دقیقی از سوی اهل فن صورت نگیرد، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که از اصلاحات تعریف به نسبت کاملی- نمیگویم جامع و مانع- به دست آوریم.