طلاق گرفته ام یا جذام؟

فریبا داوودی مهاجر
فریبا داوودی مهاجر

مینا میگوید طلاق که گرفتم احساس کردم فضای اطرافم سنگین شد. دوستان خانوادگی قبلی آرام آرام رفتارشان تغییر پیداکرد. حتی دوستان قدیمی خودم، من را به مهمانی های دوستانه دعوت نمی کردند. اگر هم دعوت میکردند خوششان نمیآمد با شوهرانشان مثل سابق صحبت کنم. الان اگرمجبور به شرکت در مراسم ختم و چهلمی باشم و چاره ای به جز رفتن نباشد، زنهای فامیل درست تحویل ام نمیگیرند و از سلام و علیک پرهیز میکنند. واقعا نمیدانم طلاق گرفته ام یا جذام ؟ 

سعیده هم مشکلی مانند مینا دارد. یک روز صبح همسر سعیده برای کوهنوردی رفت و برگشت. سه روز طول کشید تا جسدش را تحویل خانواده دادند. از همان روز مشکلات سعیده شروع شد. بعد از مدتی خواهرش هم زیاد تمایلی به رفت و آمد با او نداشت و به عبارتی خودش را جمع کرد. سعیده می گوید خواهرم دوست ندارد من با همسرش حرف بزنم، به من شک دارد.

برای نوشتن این مطلب با چند زن به گفت و گو نشستم و درباره موضوع خشونت پس از طلاق یا فوت همسر از سوی جامعه و خانواده جویا شدم. 

فاطمه میگوید در آستانه طلاق مادرم به من هشدار داد ولی من باور نکردم. او به من گفت که وقتی شوهر داری همه جا، جا داری ولی بعد از آن کم کم دوست و فامیل سایه شان سنگین میشود. از حرفهای مادرم ناراحت شدم و آن را توهین به زن تلقی کردم ولی بعدا شاهد این رفتار تحقیر آمیز بودم. حتی وقتی برای کار به جایی مراجعه میکردم میگفتم شوهر دارم. چون اگر نمیگفتم از فردای استخدام حرف و حدیث شروع میشد و یا بسیاری از آقایان من را بعنوان زن مطلقه، زنی در دسترس تصور میکردند.

فاطمه میگوید بعد از طلاق، بعضی از فامیل، مادرم و خواهرم رابه مهمانی های خود دعوت میکردند اما من را دعوت نمیکردند. بقال و سبزی فروش محل من را زیر نظر داشتند و جرات حرف زدن و یا سئوال ساده از مرد همسایه را نداشتم. 

اگر آرایش میکردم که دیگر واویلا بود. الان خودم را مثل زنان راهبه درست می کنم. از آرایش ساده پرهیز میکنم ولی باز هم از حرف و حدیث میترسم. زمانی هم که تصمیم گرفتم از آن محل بروم هیچکس حاضر نبود در خانه اش یک اتاق به من اجاره بدهد. 

مهتاب نیز میگوید: مشکل من این است که چون طلاق گرفته ام، مردان ۷۰ ساله هم به من بند میکنند و حرمت سن و سال شان را نگه نمیدارند. من ۲۷ ساله هستم، وقتی جواب رد به مردی که جای پدربزرگم بود دادم، گفت: دختر جان تو یک بچه داری، آخر کی با تو ازدواج میکند. از آزار و اذیت و این رفتارها واقعا در عذابم. بعد از مدتها هم که کار پیدا کردم تا همسر پزشکی که در مطبش منشی بودم فهمید آنقدر بد اخلاقی کرد که آقای دکتر من را با معذرت خواهی بیرون کرد.

بدون شک طلاق راه حلی مناسبی در شرایطی است که طرفین با ادامه زندگی مشترک به یکدیگر آسیب می رسانند، یا لااقل شرایط رضایتبخشی را که مستلزم سلامت روانی، جسمانی و اجتماعی ایشان است تجربه نمی کنند. اما بسیاری از زنانی که جرات و جسارت این را داشته اند که به شرایط زندگی زناشویی نامطلوب و ناسازگار خویش “نه” بگویند در جامعه در معرض ناملایماتی از نوع دیگر قرار می گیرند. این ناملایمات در جوامع مختلف چهره های مختلفی دارد ولی در جوامع سنتی، زنان معمولا دچار مشکلات مشابهی میشوند؛ مشکلاتی که کار و زندگی و روابط اجتماعی روزمره آنها را مختل میکند. آنها را میرنجاند و گاهی دچار افتهای عاطفی شدید میکند. این مشکلات نه تنها برای مردها کمتر است بلکه در مواردی برای آنها توجیه هم میشود. 

ازدواج دوم برای مرد حق تلقی میشود، حتی ارتباطات خارج از ازدواج برای مردان توجیه میشود، ولی همان ارتباط برای زنها بی اخلاقی تلقی شده و معمولا زنان در چنین شرایطی با انواع و اقسام تهمت ها روبرو میشوند. 

افسانه۶۰ ساله است. او ۶ ماه بعد از فوت همسرش برای مسافرت به کیش میرود و عمه خودش او را مذمت میکند که آبروی خانواده ما رفت، زنی که شوهرش مرده که به مسافرت نمیرود. او تمایل به ازدواج مجدد دارد ولی میداند که فرزندان و خانواده اش نظر مثبتی ندارند. او میگویدک اگر مرد ۷۰ ساله زنش بمیرد همه فامیل بسیج میشوند برای او زن پیدا کنند اما من حتی جرات طرح نیاز عاطفی خودم را ندارم. 

حرفهای افسانه واقعیت دردناکی در جامعه ایران است. سعید همسرش را هنوز طلاق نداده و با استدلال عدم تمکین همسر ازدواج مجدد کرده است. حتی مادر همسرش میگفت که مرد است، شام و نهار میخواهد، هزار جور نیاز دارد ولی بعد از چند سال که دخترش بلا تکلیف است مرتب به او سفارش میکند که حرمت خانواده را نگه دارد. 

واقعیت این است که جامعه ما اگر چه به لحاظ قانونی دچار عقب افتادگی است ولی نیازمند تحولات فرهنگی نیز هست؛ عقب افتادگی که در داخل مرزهای ایران محصور نمانده و دامنه اش را به خارج از مرزها و تا خارج از ایران کشانده است.

ریشه این نگاه در نگاه مالکانه و ابزاری به زن است؛ زنی که همواره مراقب و محافظ می خواهد وباید کنترل و مدیریت شود. جامعه ای که مرد را رییس خانواده میداند. نگاهی که همواره به جنسیت زن، بیش از انسانیت او توجه دارد و به خود حق میدهد برایش از خانه تا اجتماع، از داخل تا خارج از ایران تا حریم خصوصی و عمومی تکلیف روشن و از همه بدتر او را قضاوت کند. 

نگاهی که زنان را مجبور میکند آنگونه زندگی کنند که مردان میخواهند. ”روانشناسی رفتار” به‌طور گسترده‌ای به این موضوع پرداخته است. پژوهش‌ها ثابت کرده اند که تا چه اندازه محیط در ساختار شخصیت تاثیرگذار است. جای تعجب نیست که بر اهمیت نقش محیط‌هایی چون خانه، مدرسه، دانشگاه، محل کار، محله، شهر و بالاخره کشور بر شکل گیری هویت انسانی تاکید می‌شود. از منظر روانشناسی اجتماعی، ما هویت و استعداد و جایگاه خود را از طریق ارتباط با دیگران مشخص می‌کنیم و زنان از این نظر مستثنی نیستند. 

زنانی که قربانی خشونت پس از طلاق یا فوت همسر میشوند و به دلیل “شرم” و برای “حفظ آبرو” سکوت و بسیاری از این مشکلات را تحمل میکنند، سلامت روحی و روانی خود را از دست میدهند. انسانهایی میشوند با نیازهای فرو خورده که هیچوقت جرات صحبت درباره آن را پیدا نمیکنند.