نه تیر ماه ۱۳۵۸، شش ماهی پس از انقلاب اسلامی، انقلابی که نه تنها لوکوموتیو تاریخ در ایران را متوقف کرد بلکه جهت آن را نیز تغییر داد، بنا بر روایتها فرودگاه بین المللی مهرآباد، شاهد ماجرایی غریب بود. دهها نفر مسلح باند فرودگاه را بستند و مسافرین را به گروگان گرفتند. سرکرده این گروه کسی نبود جز محمد منتظری، فرزند ارشد آیت الله العظمی حسنعلی منتظری، نفر دوم انقلاب. محمد منتظری یکی از بنیانگزاران سپاه پاسداران بود، مهمتر از آن اما او مسئول و بنیانگذار دفتر نهضتهای ازادیبخش سپاه پاسداران بود. به یک تعبیر دفتر نهضتهای آزادیبخش سپاه پاسداران در واقع به گونه ای همان کاری را انجام می داد که امروزه سپاه قدس انجام می دهد. محمد منتظری پس از غائله فرودگاه سخنی گفت که برای درک عملکرد دفتر نهضتهای آزادیبخش آن زمان و سپاه قدس این زمان سخت به کار می آید. او که با یک پاسپورت بحرینی به این سو و آن سو می رفت گفت: “ما نه مرزی میشناسیم نه زبانی و نه نژادی و به این افتخار میکنیم. ما ایرانی نیستیم بلکه اسلامی هستیم.”
سپاه قدس بر چنین مبنایی است که راه اندازی شده است، اینکه نه مرزی بشناسد، نه زبانی، نه نژادی. اینکه ایرانی نباشد بلکه اسلامی باشد. نام قدس هم در این میان نامی سمبلیک است. تاملی در این نام می تواند کمک کند تا عملکرد این نیرو را بهتر دریابیم. براستی چرا قدس؟ سپاه قدس در زمانی پایه گزاری شد که شهرهای مقدس شیعیان یعنی کربلا (آرامگاه امام سوم شیعیان)، نجف (آرامگاه امام اول شیعیان)، کوفه (مرکز خلافت امام اول و امام دوم شیعیان) و….در دستان حکومت بعثی ـ سنی صدام بود، صدامی که جنگی هشت ساله با ایران را نیز آغاز کرده بود. آیا منطقی تر نبود که ایران نام این سپاه مامور عملیات در خارج از کشور را سپاه نجف، کربلا یا…. می گذاشت؟ چرا قدس؟ قدس در ابتدا مسئله ای عربی است و پس از آن مسئله مربوط به جهان سنی. جمهوری اسلامی هر چه بیشتر کوشیده بازویی شیعی در درون فلسطین بیابد بیشتر ناکام مانده است. انتخاب نام قدس برای شاخه خارجی سپاه بیانگر آن است که اولا رهبران ایران، تهران را ام القرای جهان اسلام می خواهند، آنان به دنبال رهبری هلال شیعه نیستند؛ آنان به دنبال رهبری جنبشهای رادیکال اسلامی هستند. اگر چه رهبران ایران در این مسیر فراز و نشیبهایی داشته اند اما خصوصا در دوره رهبری خامنه ای با هر چه نظامی تر شدن الیت حکومت کننده و کم شدن نقش عناصر روحانی در آن، این خط ثابت را حفظ کرده اند که تا جای ممکن از پدیدآوردن نزاع فرقه ای میان شیعه و سنی دوری بجویند. اتفاقا این مخالفین جمهوری اسلامی هستند که سخت مایلند باب نزاعهای فرقه ای شیعه ـ سنی را باز کنند. تلاش جمهوری اسلامی برای برقرار ارتباط با گروههای تندروی سنی را باید از همین منظر مورد توجه قرار داد. در مقابل جمهوری اسلامی به دنبال بسیج جریانهای تندروی اسلامی برای برانگیختن یک جنگ صلیبی علیه غرب مسیحی ـ یهودی هست. برای همین است که قدس در این میان نقش محوری می یابد. قدس محور جدال اسلام و غرب یهودی ـ مسیحی بوده است. در زمان پیامبر اسلام، بیت المقدس محور نزاعی میان محمد و یهودیان مدینه قرار گرفت. این نزاع سرآغاز نبردهایی بود که منجر به نسل کشی و کوچ اجباری یهودیان سرزمینهای اطراف شد که در مشهورترین این وقایع هفتصد نفر گردن زده شده و زنان و کودکن به بردگی به خانه های مسلمین رفتند. اورشلیم از پی آن محور اصلی جنگهای صلیبی بود و اینک محور نزاعی با سابقه ای بیش از نیم قرن در خاور میانه میان اعراب و اسرائیل.
دشمنی با اسرائیل برای تفکری که سپاه قدس را بنیان نهاده است جدای از آنکه مسئله ای دینی است مسئله ای استراتژیک است، دستاویزی است که با آن می توانند رهبری نیروهای تندروی جهان اسلام را در دست بگیرند. محور دیگر این تفکر استراتژیک دشمنی با آمریکا یا شیطان بزرگ است. بی دلیل نیست که دشمنی با اسرائیل و آمریکا به محور سیاست خارجی جمهوری اسلامی بدل شده است. جمهوری اسلامی با خوشبینی و علاقه بسیار به آنچه با عنوان بهار عرب در جریان بود می نگریست و حق هم داشت. دوستان آمریکا و اسرائیل یک به یک در حال سقوط بودند و جریانهای تندروی اسلامی در شرف دستیابی به قدرت؛ ماجرای سوریه اما تمامی این معادلات را به ناگاه به هم ریخت. ماجرای سوریه که اینک به نزاعی فرقه ای میان شیعه و سنی بدل شده است بازی جمهوری اسلامی در منطقه را به هم ریخته است. جمهوری اسلامی نه تنها متحدی مهم در منطقه را از دست خواهد داد بلکه اعتبارش به عنوان یک نیروی ضداسرائیلی ـ ضدآمریکایی نیز نزد توده های سنی منطقه به شدت مخدوش شده است. در ماجرای سوریه جمهوری اسلامی در شرایطی قرار گرفت که هر حرکتش منجر به از دست دادن یکی از مهره هایش می شد. جمهوری اسلامی تا بدینجا محبوبیت خود و مهمترین متحدش، حزب الله، در منطقه را از کف داده ولی اسد را حفظ کرده است. تلاش وسیع جمهوری اسلامی برای ترور دیپلماتها و شهروندان اسرائیلی در نقاط مختلف جهان را می بایست بخشی از بازی جمهوری اسلامی برای بازگرداندن قطار سیاست در خاورمیانه به ریل مورد پسند رژیم تهران یعنی نزاع بر سر قدس نیز تعبیر کرد. حکومت تهران می کوشد نشان دهد که همچنان اوست که مدافع اصلی آزادسازی قدس و مقابله با اسرائیل است. در این بازی البته دست حکومت ملاها بسته است، چرا که می بایست نگران برنامه هسته ای غیرصلح آمیز و امکان یک تهاجم نظامی نیز باشند. به نظر می رسد حکومت ایران هم اینک در بن بستی به سر می برد که دست و پا زدنهای سپاه قدس نیز برای خروج از آن بن بست چار ه ساز نیست، در چنین شرایطی بیهوده نیست که رژیم تهران عزمش برای دستیابی هر چه سریعتر به سلاح هسته ای را جزم کرده است و رهبر حکومت، سید علی خامنه ای، صریحا از محو اسرائیل سخن می گوید.
اینکه مهمترین ابزار سیاست خارجی جمهوری اسلامی در منطقه خاورمیانه به جای آنکه دستگاه دیپلماسیش باشد؛، سپاه قدس است، واقعه ای نمادین و روشنگر است. جمهوری اسلامی حکومت ترور است، مهمترین ابزار بسط نفوذش در منطقه یک سازمان تروریستی است، مهمترین متحدانش در منطقه گروههای تروریستی و حکومتهای حامی تروریسمند و تروریسم مقدس ساخته و پرداخته لابراتورهای علوم دینی قم و تهرانند. ترور بخش بنیادین از سیاست خارجی جمهوری اسلامی است، یک بخش جدایی ناپذیر نبرد با تروریسم و عاری کردن منطقه خاور میانه از تروریسم تغییر ژیم در ایران است، سیاستی که غرب در طی سی سال گذشته هرگز در قبال ایران در دستور کار خود نداشته است و هیچ وقت بر روی میز نبوده است. تغییر رژیم در ایران به معنای حمایت از نیروهای دموکراسیخواه ایران، منزوی کردن حکومت ایران و حامیانش در سطح بین المللی و به روی میز گذاشتن پرونده حقوق بشر حکومت جمهوری اسلامی است. مردم ایران با حمایت جامعه جهانی می توانند حکومت کنونی را ساقط کرده و حکومتی دموکراتیک را در ایران جایگزین کنند. گام اول برای غرب بطور عام و ایالات متحده به طور خاص در این مسیر اتخاذ سیاست تغییر رژیم در قبال ایران است.