چهار سال بعد از انتخابات ریاست جمهوری مخدوش و مناقشه برانگیز سال ۸۸، جمهوری اسلامی اینک در آستانه انتخاباتی دیگر ایستاده است. در این میان، مناسبات قدرت و کنشگران اصلی آن را می توان دست کم در چهار گروه اصلی طبقه بندی کرد:
یک- نهادها و گروه های وابسته به حکومت؛
دو- برخی گروه های سیاسی رانده شده از حاکمیت اما همچنان وفادار به نظام شامل اصلاح طلبان؛
سه- اپوزسیون نظام؛
چهار- مردم
از میان نهادهای حکومتی و به عنوان یکی از مهمترین آنها، صدا و سیمای جمهوری اسلامی از نقش و کارکرد قابل ملاحظه ای برخوردار است. آیت الله خمینی و روحانیونی که در سال ۵۷ به آشیانه قدرت سیاسی رسیدند، از همان ابتدا کنترل رادیو و تلویزیون را در اختیار گرفتند و به منظور نهادینه کردن این شرایط اصل ۱۷۵ از فصل دوازدهم قانون اساسی تاکید کرد که “نصب و عزل سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی با مقام رهبری است و در صدا و سیمای جمهوری اسلامی، آزادی بیان و نشر افکار و رعایت موازین اسلامی و مصالح کشور باید تامین گردد”.
دیرزمانی از شور انقلابی سپری نشد که صدا و سیما کارکرد سیاسی خود را در نشر ایدئولوژی انقلابی روحانیون و تصفیه سازی ها و بازنویسی تاریخ آغاز کرد. ۱۲ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ فیلم اعترافات آیت الله کاظم شریعتمداری از تلویزیون دولتی ایران پخش شد که در آن، وی به اطلاع از کودتا علیه جمهوری اسلامی توسط صادق قطب زاده و البته همکاری با این جریان اعتراف کرد؛ اگرچه مهمترین دلیل طرد و حصر خانگی آیت الله را باید در مخالفت وی با “اختیارات ولی فقیه” در جریان تدوین و همه پرسی قانون اساسی ریشه یابی کرد.
طی سی و پنج سال حکومت جمهوری اسلامی، چهره های شناخته شده ای از روحانی و مکلا تا روشنفکر و نویسنده در تلویزیون دولتی ایران ظاهر شدند؛ فیلم اعترافات شان مستقیما از اوین به جام جم در خیابان ولی عصر تهران ارسال شد و ساعتی بعد روی آنتن رفت؛ افشاگری هایی که نه تنها هیچ گاه برای افکارعمومی باورپذیر نشد بلکه زندانیان چندی بعد از رهایی، از شدت فشارها، شکنجه ها و تهدیدها برای تن دادن به آن اعترافات ناگزیر سخن گفتند. با این حال، همزمان با پیچیده تر شدن فضای سیاسی و افزوده شدن بر تعداد بازیگران در سپهر سیاسی جمهوری اسلامی، رفته رفته بر اهمیت و نقش سیاسی صدا و سیما و همچنین نزدیکی بیشتر این رسانه با نهادهای اطلاعاتی-امنیتی نیز افزوده شد. آنچنانکه در اوج جریان اصلاحات و زمانی که رفرمیست های ایرانی، همه ارکان ملی و محلی قدرت اعم از شوراها، مجلس و دولت را در اختیار داشتند، این رسانه ملی تحت مدیریت علی لاریجانی بود که با تولید برنامه هایی همچون هویت، کنفرانس برلین، چراغ و پخش اعترافات فعالان سیاسی-دانشجویی یک تنه در برابر اصلاحات ایستاد و در مقابل، به بلندگوی بیت رهبری، سپاه، وزارت اطلاعات و حتی روزنامه کیهان تبدیل شد.
اینک اما رسانه ملی به ریاست عزت الله ضرغامی به مثابه یکی از بی بدیل ترین اهرم های سیاسی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری یازدهم ایفای نقش می کند. ۱۳ اسفندماه سال گذشته، صدا و سیما با پخش مستند سیاسی-تاریخی موسوم به “سرانجام نامبارک” و با تاکید بر مفاهیمی همچون “انحراف”، “وعده های عملی نشده”، “عدم پیروی از ولایت مطلقه فقیه” و “ناسازگاری با سایر ارکان نظام” عملا از امکان پروژه بنی صدریزاسیون احمدی نژاد پرده برداشت. چندی بعد سران سپاه نیز از آمادگی خود برای برگزاری انتخابات با حکم حکومتی رهبری در صورت استعفا یا برکناری رییس جمهور سخن گفتند. اندکی پیشتر در پنجم اسفندماه، حتی سخنرانی زنده احمدی نژاد نیز به شکل توهین آمیزی به بهانه پخش سریال قطع شد تا بیش از پیش هویدا شود که نظر رهبری و احمدی نژاد نه تنها به یکدیگر نزدیک نیست بلکه بین شان فرسنگ ها فاصله ایجاد شده است.
فروردین ماه امسال نیز رییس صدا و سیما، پیش از احمد جنتی و شورای نگهبان به بررسی صلاحیت نامزدهای احتمالی پرداخت و صرفا از “برخی” کاندیداهای احتمالی برای نشستی با مسئولان رسانه ملی دعوت کرد. ضرغامی علیرغم دعوت از چهره های درجه چندم با امکان رای آوری اندک اما ضرورتی ندید که برای برپایی این جلسه، کارت دعوتی برای بحث برانگیزترین نامزدهای احتمالی آن زمان، همچون هاشمی رفسنجانی، سیدمحمد خاتمی یا اسفندیار رحیم مشایی ارسال کند.
حساسیت رویکرد صدا و سیما از آن جهت قابل ارزیابی است که هنوز بسیاری از گروه های سیاسی اصولگرا، صدا و سیما را مقصر اصلی در ایجاد شور اجتماعی و هیجان سیاسی و در نتیجه اعتراضات خیابانی پس از آن در جریان انتخابات ریاست جمهوری گذشته و بویژه پخش زنده مناظره های انتخاباتی بین کاندیداها می دانند؛ اگرچه صدا و سیما اندکی بعد با تهیه برنامه هایی همچون “دیروز، امروز، فردا” سعی کرد تا جنبش سبز، رهبران و حتی شهدای آن را مورد انواع تهمت ها و حمله ها قرار دهد اما تردیدی نیست که نگرانی در مورد بازتولید مجدد هیجان سیاسی و جنبش اعتراضی بواسطه پخش برنامه هایی همچون مناظره های تلویزیونی در میان مسئولان نظام شکل گرفته است.
صدا و سیما امروز تا حدود زیادی همان فرایندی را طی می کند که سپاه پاسداران در اواخر دوران جنگ با عراق در آن مسیر گام نهاد. سپاه پاسداران، ابتدا با نظر رییس جمهور وقت، آیت الله هاشمی رفسنجانی و در سال های پایانی جنگ، برخی پروژه های کوچک مربوط به صنایع نظامی را برعهده گرفت و با گسترش تدریجی فعالیت های اقتصادی و همچنین نقش پررنگ در سرکوب اعتراض های داخلی، وفاداری اش را به رهبری و نظام به اثبات رساند تا امروز به یکی از اصلی ترین قدرت های سیاسی-اقتصادی در ساختار جمهوری اسلامی تبدیل شود؛ آنچنان تاثیرگذار که اینک مطالعه درباره ساختار حقیقی و حقوقی جمهوری اسلامی بی تامل درباره نقش سپاه اساسا امکانپذیر نیست.
رسانه ملی اما از شباهت های قابل اعتنایی با سپاه برخوردار است: صدا و سیما نیز همچون سپاه، مستقیما زیر نظر رهبری است؛ از بودجه کلان و غیرشفافی برخوردار است؛ امکان بازرسی و تحقیق و تفحص از آن وجود ندارد؛ در برابر جنبش های دموکراسی خواهانه مردم به شدت ایستادگی می کند؛ در مهمترین برهه های سیاسی همچون انتخابات زمینه را برای تامین نظرات رهبری و نهادهای اصلی قدرت فراهم می کند؛ برای خود نقشی فراتر از مرزهای ایران قائل است و همچون سپاه، دست کم نفوذ بر کل خاورمیانه را با راه اندازی شبکه هایی همچون پرس تی وی مدنظر قرار دارد.
به بیانی بهتر، اگر سپاه پاسداران با نزدیکی روزافزون به نهادهای اطلاعاتی – امنیتی و با پشتوانه نظامی اش، رسما وارد فاز اجرایی شده، صدا و سیما اما مسئولیت ایجاد فضای رسانه ای و توجیه این اقدام ها و همچنین سناریو نویسی و شتسشوی مغزی درباره مهمترین تحولات سیاسی کشور را به شکل “کیهان” گونه ای برعهده گرفته است. از این منظر، تغییر رییس جمهور و حتی به قدرت رسیدن چهره هایی همچون سیدمحمد خاتمی نیز دگرگونی شگرفی در وضعیت رسانه ملی ایجاد نخواهد کرد.
برای تحلیل فضای انتخاباتی کنونی و همچنین تشخیص تمایلات شخص رهبری و سپاه پاسداران، عملکرد صدا و سیما را می توان زیر نظر گرفت؛ رسانه ای که اینک به مثابه یک حزب سیاسی دست پرورده نظام رفتار می کند و البته بعید نیست که دیر یا زود و به اقتضای زمانه و مصلحت هایی برای حفظ نظام، کارکردهای گسترده تری نیز برعهده گیرد.