خبری چون بادی و نسیمی آمد و زود رفت، اما این باد میتوانست به گردباد و طوفانی تبدیل شود. هم چنان که باز می تواند تکرار گردد؛ اگر به حد کافی بدان توجه نشود: سوءقصد به فردی از مسئولان کرد در یکی از گروههای کردی در یک اردوگاه در کردستان عراق و بمبگذاریهای سه گانه در اردوگاه مجاور که برادر بزرگتر اردوگاه اول است. هر دو اما توسط عوامل نفوذی که گفته میشود اولی فرار کرده است(خبری تاحدی غیرقابل باور، شاید برای تحویل ندادن او به آسایش – اداره امنیتِ اقلیم کردستان عراق) و دومی نیز توسط فردی(واحتمالا به همراهی پسرش) که از صبح روز ماجرا مشاهده نشده و شاید از شب قبل همراه با خانوادهاش با تخلیه و ترک محل زندگیشان در بیرون اردوگاه خود را از محل دور کرده است. وی سابقه زندان داشته و در بخش مخفی و امنیتی گروه مزبور(کوموله) نیز فعال بوده است. گفته میشود قبلا نیز هشدارهایی به این جریان کردی در رابطه با نفوذ احتمالی عناصری مرتبط با اطلاعات ایران داده شده است.
آن چه در مرحله اول سخت به چشم می خورد آمادگی قبلی رسانه های نزدیک به محافل امنیتی برای پوشش سریع ماجراست؛ به خصوص با طرح سناریوهای نخ نمایی همچون جعلی و ساختگی بودن ترور و یا ربط دادن مسائل سیاسی و ترور و … به اختلافات اخلاقی و ناموسی!
با توجه به سوابق این گونه پروژههای امنیتی اینک فهم و تجسم سناریوی طراحی شده چندان سخت نیست: “فردی در اردوگاه اول بر اساس اختلافات داخلی دو جریان (توسط عوامل جریان بزرگ تر) ترور شده و آنها نیز به تلافی به اردوگاه دیگر حمله کردهاند و کل ماجرا نیز ناشی از اختلافات مسبوق به سابقهای است که نمونه در گذشته کم نداشته است.”
بمب اول در اردوگاه دوم قرار بوده است در محل برگزاری جلسه مسئولان جریان منفجر شود و بمبهای بعدی پس از تجمع افراد حاضر در محل برای کمک به آسیبدیدگان انفجار اول. صبر و تعلل در انجام انفجارها در اردوگاه بزرگتر، بعد از ناکامی ترور در اردوگاه اول؛ احتمالا به طمع آن صورت گرفته است که جلسه مسئولان آن گروه تشکیل شود تا پروژه ترور به صورت کیفیتری پیش برود! اما همین طمع و تعلل و غیبت فرد مرتبط با بخش اطلاعاتی ایران باعث شک و تردید مسئولان جریان کردی(کوموله) میشود که در جریان ترور ناموفق در اردوگاه مجاور نیز واقع شده بودند. بازدید محلهای تردد فرد مفقود شده و گزارش موارد مشکوک باعث حضور پلیس امنیت اقلیم کردستان و کشف و خنثیسازی بمبها میشود.
حال تصور کنیم اگر این پروژه امنیتی موفق میشد چه اتفاقی در این محل میافتاد؟ با انفجار اول چندین نفر و با انفجارهای بعدی حداقل چند ده نفر کشته میشدند. با توجه به حضور خانوادههای عموما غیرسیاسی افراد مستقر در این اردوگاه که در نزدیکی محل انفجار زندگی میکنند و به صورت طبیعی پس از انفجار اولیه در اردوگاهی نه چندان بزرگ به سرعت در محل تجمع میکنند، کشتار کودکان و زنان و اعضای کوچک و بزرگ خانوادههای سالکن در محل تصوری بسیار محتمل است. هم چنین تصور کنید که این فاجعه می توانست به یک خبر و بحران بزرگ و تشکیل کمیته ای حقیقت یاب منجر شود که به شدت مورد توجه افکار عمومی بین المللی می توانست باشد…
حال اگر از برخی دیرباوران و یا بعضی توجیهکنندگان “قابل تأمل” پروژههای امنیتی حکومت ایران که از اساس منکر هر گونه اقداماتی این چنینی خواهند بود و یا علاوه بر تلاش در ایجاد تشکیک در آن؛ در گامی فراتر سعی خواهند کرد اصل ماجرا را به گردن خود ساکنان بیندازند؛ بگذریم، مرور خود ماوقع و رفتن از سطح به عمق، موضوع هشدار دهنده ای خواهد بود.
مدتها بود که بخشهای امنیتی ایران، به جز مواردی نادر، کمتر دست به این ماجراجوییها میزدند. این ماجراجویی در حالی که رفتار حکومت ایران در هنگام کشمکش بر تصویب توافقنامه هستهای در آمریکا به شدت زیر ذره بین قرار دارد، بسیار قابل تأمل است.
از یک منظر انسانی و اخلاقی و مذهبی؛ جدا از هر نوع تعلق سیاسی، کشتن افراد بیگناه و بخصوص اعضای معمولی خانوادهها که از بد حادثه بدانجا به پناه آمدهاند، و هر گونه کشتار افراد بیگناه از هر دو سوی ماجرا محکوم و غیرانسانی است. در این رابطه فرق نمیکند سربازان تقسیم شده در ارتش و سپاه باشند که دوران خدمتشان به مرزهای شرقی ایران افتاده است و یا اعضای خانوادهای که به حکم ضرورت و تعلق خانوادگی در اردوگاهی دور از شهر و دیارشان زندگی میکنند.
از امر انسانی و اخلاقی که بگذریم؛ از منظر سیاسی و استراتژیک نیز این ماجراجویی قابل تأمل است که چه اصراری است که به جای سیاستهای جذبی و گفت و گویی با ناراضیان کرد (حتی در صورت قابل نقد بودن برخی خط مشیهای سیاسیشان) تلاش وافری شود که این مناسبات بس تیره به خون و خصومت بیشتری آلوده شود. نحوه برخورد دولت ترکیه با اوجالان جلوی چشم ماست. حتی اگر کش و قوس اخیر رابطه دولت و کردها در ترکیه را هم در نظر بگیریم باز در مجموع وضع آنها و ارتباط دولت و کردها در یک دهه اخیر بسیار بهبود یافته است و این به نفع همه است و به نفع منافع ملی ترکیه.
جدا از هر قضاوتی که ما در نسبت حکومت ایران و جریانات کردی در سه دهه اخیر داشته باشیم و نقش و سهم هر یک را چقدر در نظر بگیریم (که نگارنده در مجموع متهم نخست را حکومت صاحب قدرت میداند و در مرتبه بعد نقدهایی جدی نیز به خط مشی گروههای کردی دارد که خود بحث مستقلی میطلبد)؛ مرور و جمعبندی گذشته نشان میدهد که مشکل و بحران کردستان ایران راه حل نظامی ندارد و همگان باید سعی کنیم حتی اگر در کوتاه مدت غیرممکن به نظر بیاید، به سیاست گفت و گو و راهحلهای سیاسی در میان مدت و درازمدت دامن بزنیم؛ تنها راه ملی و انسانی همین راه است. توجه جدی اقتصادی و عمرانی به مناطق اقلیت نشین و پرکردن شکافهای مذهبی و قومی و زبانی (به موازات شکاف مرکز – پیرامون و شکاف اصلیتر دولت ـ– ملت) از ملزومات این تنها راه ملی مبتنی بر دموکراسی درونجوش است، وگرنه راه حلی جز چرخه شوم سرکوب و استبداد از یکسو و یا رانده شدن به سوی دموکراسی طلبی های غیرملی باقی نمیماند. شاید مطالعه مجموعه مقالات ویژهنامه های کردستان مجله چشمانداز ایران و آه و حسرتی که در برخی از مقالات آن به خاطر از دست دادن فرصت گفت و گو با برخی افراد معقول و معتدلتر کردی در ابتدای انقلاب مشاهده می شود، درسآموز باشد. اینک نیز باید از رگهها و عناصر واقعگراتر در برخی رویکردهای جریانات کردی استقبال و آنها را در راستای دموکراسی ملی تقویت کرد نه این که به بنمایهها و رگههای غیرملی میدان داد و زمینه رشدشان را فراهم نمود.
ماجرای طراحی ترور و بمبگذاری توسط بخشهای امنیتی ایران از یک منظر کلانتر نیز قابل تأمل است. اگر بگذریم از برخی شنیدهها از محافل سیاسی و رسانهای در ایران که در هنگام امضای توافقنامه هستهای از قول برخی گرایشات افراطی گفته میشد ای کاش میشد الان نیز برای ضرب شصت نشان دادن و خط نشان کشیدن یک عملیات مرصاد دیگر انجام میدادیم!؛ اما فعال شدن سلولها و سیاستهای ماجراجویانه خارجی در بخش امنیتی و اطلاعاتی کشور مسئلهای بسیار خطیر در مقیاس ملی است. فراموش نکردهایم که در هنگامی که باند و تفکر سعید امامی و سعید امامیوار در اطلاعات در حال ریشه دواندن بود، به گفته مسئولان بلندپایه وقت هر زمان که میرفت روابط ایران با اروپا و غرب بهبود پیدا کند، حادثهای ماجراجویانه اتفاق میافتاد مانند فرستادن سلاح به بلژیک در داخل دبههای خیارشور و لو دادن آن توسط خود امنیتیها و یا مسائلی همچون حادثه و فاجعه رستوران میکونوس و نظایر آن.
اینک نیز به نظر میرسد اگر دولت روحانی به وضعیت وزارت اطلاعاتاش اشراف و تسلط نداشته باشد باید منتظر حوادث مشابه دیگری بود که خود میتواند در برخی موارد به یک بحران بینالمللی تبدیل شود. عناصر افراطی و مخالف و متضرر از توافقنامه هستهای استعداد دست زدن به هر کاری را دارند. در گذشته استفاده از عناصر نفوذی و یا استخدام شده در ترور و دیگر اعمال خشونتآمیز از رفتارهای معمول و متداول بخش امنیتی ایران بوده است. غده سعید امامی از درون اطلاعات کنده شد، اما نه ریشههایش بیرون درآمد و نه محلاش گندزدایی شد. احتمال باز فعال شدن غدههای سرطانی بخصوص وقتی منافع اقتصادی و سیاسیشان به خطر میافتد غیرمحتمل نیست. راست افراطی داخلی بازی پینگ پونگی متقابلی با راست افراطی جهانی دارد. در این میان مردم ایراناند که هم چون بحرانهای پیاپی گروگانگیری و جنگ و میکونوس و هستهای و … باید هزینه ندانمکاریها و تصمیمگیریهای عدهای معدود در فضاهایی محدود را بپردازند.
سیاست خارجی دولت در منطقه پیرامون به حد کافی دست نیروهای ماجراجو و کوته نگر و غیرمسئول نظامی که مانع پیشبرد تنشزدایی در روابط خارجی کشور به خصوص در سوریه اند، قرار دارد که دیگر نباید از درون وزارت اطلاعات ظاهرا تحت امر دولت هم این سیاست بیش از پیش به خطر بیفتد؛ این جدا از ابعاد انسانی و اخلاقی مسئله است که عدهای از افراد و خانوادههای هموطنان کردمان هزینهاش را بپردازند.
هرگز نباید فراموش کرد که رفتار شناسی گذشته راست افراطی در ایران نشان می دهد که آن ها در هنگامی که مصالح سیاسی و به خصوص منافع اقتصادی شان به خطر می افتد استعداد دست زدن به هر کاری را دارند. این جدا از تحلیل های ذهنی و متوهمانه و دشمن محور و نیز رویکردهای بسیار جزم اندیشانه و تنگ نظرانه آن هاست که هیچ غیرخودی و حتی خودی “مسئله دار”ی را نمی پذیرد. این نگاه و رویکردی بس ضد ملی و خلاف روند گذار مسالمت آمیز به سوی یک دموکراسی فراگیر است؛ دموکراسی ای که همه فرزندان این سرزمین را در بر بگیرد.