برای نازنین همسرم که آرزوی من بود و هست
سالهاست که روزهای امردادی منتهی به شهریور روزهای پردلهره ای برای من بوده اند. فکر هدیه و جشنی برای میلاد بهترین اتفاق زندگیم. از سال 87 اما این حکایت رنگی تازه گرفت و آغاز زندگی مشترکمان نیز به آن روز زیبا اضافه شد. فکر کردن به تلاش هایمان برای آماده کردن آشیانه عشقمان هنوز هم تمام وجودم را گرم می کند. “همه لرزش دست و دلم / از آن بود که عشق پناهی گردد”.
یادآوری کسانی که در این تلاش ها همراهی امان کردند و حالا هر کدام به شکلی، مسیر بی پشیمانی پی گرفتند عذابم می دهد. دوست دارم نام گل سرسبدشان مجید دری عزیز را بیاورم که در بهبهان، در تبعید، گرمای مردادی را حبس می کشد.
زند گی مشترکمان آغاز شد و هر چند که سال 87 بی حادثه برایمان تمام نشد با آن بازداشت چند روزه در ماه دانشجو ولی به امید روزهای بهتر سال 88 را آغاز کردیم. به امید ایرانی بهتر در انتخابات فعالانه شرکت کردیم ولی نتیجه آن طور نبود که می اندیشیدیم.
مهدیه، نازنین همسرم، می دیدم که خبر بازداشتهای گسترده کسانی که به پاک بودنشون ایمان داشتیم وجودت را هر روز رنجورتر و عزمت را برای عشق و مبارزه قوی تر می کرد تا اینکه 11 آذر 88 خانه عشقمان زیر چکمه های بی عدالتی لگدمال شد. و بعد از آن روز شوم این دومین میلاد و سالگرد ازدواجمان است که من این بیرون در سلول بی دیوار و تو پشت اون دیوارهای سنگی باید جشن بگیریم.
هر چند این بیش از 600 روز جدایی، سخت بود اما محکی بود بر عشقمان و ایمانمان به حقی که از ما ضایع شد. و چقدر خوشحالم که در این روزها دوستانی پیدا کردیم بهتر از آب روان، دوستانی که حتی با عنوان خواهر و برادر صدایشان می کنم. و از همه مهم تر رضایت توست که همیشه بهترین احساس ها را برایم به ارمغان می آورد. به امید روزی که دهانت را نبویند تا مبادا گفته باشی دوستت دارم.
دوستت دارم
سومین سالگرد هم آشیانگی امان مبارک
وحید
منبع: صفحه ی فیس بوک وحید لعلی پور