هرماه یک فیلم ایرانی

حامد احمدی
حامد احمدی

» صحنه/ نوروز ۹۳

سالی که گذشت تصویر کاملی بود از جامعه و در شکل کوچک‌تر سینمای ایران. وضعیتی متضاد و متزلزل. چند پاره و عجیب. از یک‌سو بودجه‌های عظیم و فیلم‌های سفارشی. از سوی دیگر بودجه‌های محدود و شخصی و فیلم‌های بی‌مجوز. وسط این شهر پرهیاهو یا همان بازار شام مشهور، حیات لنگ و نیمه‌جان سینمای تجاری یا بدنه یا گیشه‌ای. جالب اما این‌جاست؛ با این‌که سینمای چند هویتی ایران در هر بخش به زیست و زندگی خود، هر چند سخت، ادامه می‌دهد اما هر گوشه بالاخره جایی و وقتی پرش به پر حکومت و سایه‌های بی‌شمار مراقبش می‌گیرد. این‌جا دیگر تفاوتی بین سینمای مستقل، تجاری و حتی حکومتی نیست. هر کدام به فراخور طعم حذف یا محدودیت را می‌چشند و ناخواسته تبدیل به بحرانی برای حکومتی می‌شوند که عادت دارد از فرصت هم برای خود تهدید بسازد.

 

  1. من مادر هستم/ فریدون جیرانی

فیلمی که کارگردانش مجری مورد وثوق سازمان صدا و سیماست و فیلم‌نامه‌اش را مدیر بخش نمایش شبکه چهار نوشته است و حد و اندازه‌اش بالاتر از یک ملودرام عادی نیست، ناگهان تبدیل به یک بحران تمام عیار برای سینمای ایران شد. اشاره به حکم قصاص در فیلم “من مادر هستم” تنها یک چاشنی‌ست برای تند کردن طعم ملودرام، نه نقدی اجتماعی یا سیاسی و مذهبی. اما همین اشاره کوتاه به اضافه چند سکانس مشروب‌خواری که تازه در مذمت این فعل جلو دوربین رفته است، کافی بود که گروه‌های فشار که در جزیره‌های بدون قانون زندگی می‌کنند، برای جلوگیری از نمایش این فیلم وارد عمل بشوند. فیلم در نهایت به اکرانش ادامه داد، فریدون جیرانی به سینماهای نمایش‌دهنده رفت و با امت حزب‌الله بحث کرد و سعی داشت که قانع‌شان کند. هرچند که این اتفاق نیفتاد اما اکران فیلم در کنار اعتراضات تند سایت‌های اصول‎‌گرا ادامه پیدا کرد و از پرده پائین آمد. در میان مجادله بخش‌های مختلف حکومت، افراد خوش‌ذوقی با استفاده از نام فیلم پوستری درست کردند با عکس نسرین ستوده و در اینترنت نمایش‌ش دادند تا از فرصت مطرح شدن بی‌دلیل یک ملودرام عادی بهترین استفاده را کرده باشند.

 

  1. هیس ! دخترها فریاد نمی ‌ زنند/ پوران درخشنده

محصولی مشابه فیلم فریدون جیرانی. ملودرامی که برای فتح گیشه ساخته شده و از موضوع تجاوز به کودکان برای ایجاد جذابیت استفاده کرده است. فیلم پوران درخشنده بیش از هر چیز ادامه‌ای‌ست بر دیگر ساخته‌های او. او زمانی جذابیت را در روایت زندگی ناتوان‌های جسمی می‌دید، بعد به سراغ وضعیت ایرانیان مهاجر رفت، زندگی جوانان اسیر در دام اعتیاد را روایت کرد و در جدیدترین فیلمش به سراغ کسانی رفته که در کودکی مورد تجاوز قرار گرفته‌اند. همه این روایت‌ها البته از نقد و نگاه موشکافانه و دقیق اجتماعی تهی است. در “هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند” مقصر اصلی تجاوز به کودک خردسال، فعالیت اجتماعی و کاری مادرش است که به جای مراقبت از فرزندش در خانه، در مغازه‌ای کار می‌کند و مسئولیت نگه‌داری از دختر کوچکش را به مرد راننده می‌سپارد. اما همین نگاه محافظه‌کارانه، از دید سخت‌گیر منتقدها و روزنامه‌نگارهای تندرو، نوعی تابوشکنی به حساب آمد. سازندگان فیلم هم به خوبی سوار بر این موج شدند و توانستند با استفاده از این جریان، موضوع تازه و تیم بازیگران مشهور، فیلم‌شان را به فروش میلیاردی برسانند. فیلم پوران درخشنده اما فراتر از تجربه‌های دهه شصتی‌اش نظیر “رابطه” و “پرنده کوچک خوش‌بختی” نمی‌رود. آن‌جا موتور محرک ملودرام وضعیت یک دختر و پسر لال بود و این‌جا دختر تجاوز دیده داستان را پیش می‌برد. مسئله‌ای که در زیر پوست جامعه امروز ایران حضور و حیات دارد و افراد زیادی را درگیر خود کرده و با قانون جدید مجلس مبنی بر مجاز بودن ازدواج با فرزندخوانده شکل حلال به خود گرفته است، در فیلم “هیس!… ” تبدیل به یک موضوع عادی برای تعریف قصه‌ای پر پیچ و تاب و پر از آب چشم شده است.

 

  1. گناهگاران/ فرامرز قریبیان

سینمای تجاری که مدتی است اسم سینمای بدنه را برایش انتخاب کرده‌اند، کمتر از باقی فیلم‌ها با سانسور و محدودیت روبه‌رو بوده است. به جز نگاه محافظه‌کارانه این سینما، بی‌خطر بودنش از دید مسئولان باعث شده که نگاه سخت‌گیرانه‌ای به آن نداشته باشند. فیلم فرامرز قریبیان هم چیزی نیست جز یک روایت جذاب یک داستان پلیسی. پلیس‌هایی که هیچ‌گاه لباس نیروی انتظامی را به تن ندارند و با پالتوها، بارانی‌ها و کلاه‌های شیک‌شان بیشتر یادآور فیلم‌های پلیسی آمریکایی هستند. شاید به خاطر همین تصویر پلیس تندخو برای فیلم مشکلی ایجاد نکرد. اما با این همه، سکانس پایانی فیلم به خواست نیروی انتظامی دچار تغییر شد. فیلم داستان قتل دختری را تعریف می‌کند که تمام مظنون‌های پرونده‌اش هم بعد از مدتی کشته می‌شوند. در پایان مشخص می‌شود پلیسی که زمانی به دختر علاقه داشته، تمام قتل‌ها را انجام داده است. باز تصویر پلیسی که از وظیفه خود تخطی می‌کند و تبدیل به مجرم می‌شود هم ایجاد مشکل نمی‌کند. در سکانس پایانی‌ای که فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان برای فیلم‌شان پیش‌بینی کرده بودند، طبق قاعده و کلیشه اکثر فیلم‌های پلیسی، مجرم توسط پلیس تندخو کشته می‌شود و در حقیقت به سزای عمل خود می‌رسد. اما نیروی انتظامی با این خواست که “پلیس مجرم نباید کشته بشود!” وارد عمل می‌شود و سکانس انتهایی فیلم حذف و جای آن سکانسی اضافه می‌شود که این تصور را القا می‌کند که پلیس مجرم آزادانه به زندگی‌اش ادامه می‌دهد. به جز این سانسور عجیب که خارج از وزارت ارشاد انجام شده، اداره ارزشیابی و نظارت با نام ابتدایی فیلم که “قصاص” بود هم مخالفت کرد تا جدیدترین ساخته قریبیان با نام “گناهکاران” ساخته و اکران بشود.

 

  1. تلفن همراه رئیس ‌ جمهور/ علی عطشانی

فیلم علی عطشانی که متخصص ساخت پروژه‌هایی‌ست که دیگران اجازه ساختش را ندارند، یک کمدی پا در هواست که بیش از هر چیز در نهایت تبدیل به فیلمی در ستایش شخصیت محمود احمدی‌نژاد شده است. “تلفن همراه رئیس‌جمهور” داستان کارگری فقیر و ساده است که به طور تصادفی تلفن همراه رئیس‌جمهور را می‌خرد و از طریق تماس‌های تلفنی مردم با وضعیت بد و شوربختی‌های‌شان آشنا می‌شود و سعی می‌کند با فروختن زندگی خود به بعضی از آن‌ها کمک بکند. مرد کارگر در نهایت دچار توهم رئیس‌جمهور بودن می‌شود و کارش به تیمارستان می‌کشد. فیلم با اینکه شخصیت مرد ساده‌زیست و فقیر را به نوعی از احمدی‌نژاد وام می‌گیرد و او را در میان تنگنای خشن جامعه مادی و پول‌پرست تنها و بی‌پشتوانه به تصویر می‌کشد اما توسط دولت احمدی‌نژاد جلو نمایشش گرفته شد و در روزهای انتهایی دولت او بالاخره به نمایش در آمد. فیلم با این‌که فضای کمدی و بعضا شوخی‌های خط‌قرمزی دارد اما مورد توجه مخاطب قرار نگرفت. از اکران برداشته شد و خیلی زود نسخه‌اش برای نمایش خانگی عرضه شد. فیلم عطشانی از آن فیلم‌هایی است که نه این دنیا را دارد و نه آن دنیا را. نه به فروش خوبی دست پیدا کرد، نه میان مخاطبان جدی‌تر پذیرفته شد و از همه مهم‌تر مورد بازخواست دولتی قرار گرفت که به نوعی سعی در تکریم و ستایش آن داشت.

 

  1. آشغال ‌ های دوست ‌ داشتنی/ محسن امیریوسفی

فیلمی که تا به امروز پخش عمومی و نیمه‌عمومی نداشته، حتی برای هیات انتخاب جشنواره هم ارسال نشد، اما مخالفان و موافقانش بسیار هستند. ابتدا همه‌چیز از خبری یک خطی شروع شد. فیلم جدید امیریوسفی درباره فتنه‌ سال هشتاد و هشت است. با همین تک جمله سایت‌های تندرو حمله‌های خودشان را آغاز کردند. فیلمی که با حمایت سازمان فارابی ساخته شده بود، پیش از پایان فیلم‌برداری‌اش در لیست سیاه قرار گرفت. به نظر می‌رسد بیش از هر چیزی سابقه و کارنامه امیریوسفی و فیلم‌های قبلی‌اش حساسیت ایجاد کرده است. فیلم اولی او که “خواب تلخ” که درباره زندگی و مرگ یک مرده‌شور بود هرگز به صورت عمومی اکران نشد و فیلم دومش با مضمونی مربوط به عمل عقیم‌سازی مردان با سانسور و نمایشی کوتاه مدتی از پرده پائین آمد. “آشغال‌های دوست‌داشتنی” به قدری حساسیت‌برانگیز شده بود که حتی در سینمای مطبوعات و برای یک سانس هم به نمایش درنیامد. تنها سینماگرانی که در نمایش اختصاصی فیلم را دیده بودند، سعی کردند با نوشتن نامه و مصاحبه با سایت‌های خبری شرایط نمایش فیلم را مهیا کنند که در نهایت این اتفاق نیفتاد و فیلم در برزخ توقیف و سانسور باقی ماند.

 

  1. عصبانی نیستم/ رضا درمیشیان

داستان حواشی فیلم رضا درمیشیان از آن عجایب غریب است. فیلم با مجوز دولت احمدی‌نژاد جلو دوربین رفت، در جشنواره دولت تدبیر و امید به نمایش در آمد و در حالی که فیلم برگزیده تماشاگران جشنواره بود، با برچسب معروف “فتنه” به چنان وضعیتی دچار شد که از لیست فیلم‌های برگزیده مردم بیرون کشیده شد و جایزه‌ای هم که قرار بود به بازیگر نقش اولش بدهند، به بازیگر یک فیلم دیگر رسید. شایعه شده بود که گروه‌های تندرو تهدید کرده‌اند اگر سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد به نوید محمدزاده داده بشود، با چند اتوبوس جلو برج میلاد خواهند آمد و با مهمانان مراسم اختتامیه برخورد فیزیکی خواهند کرد. همین باعث شد که کارگردان فیلم تحت فشار نامه‌ای بنویسد و خواستار کناره‌گیری از بخش مسابقه بشود. گرچه خیلی سعی شد نامه درمیشیان خودخواسته و با میل شخصی به نظر برسد اما مصاحبه یکی از داوران جشنواره، فرامرز قریبیان، اصل نمایش را برملا کرد. به گفته قریبیان ابتدا سعی شده بود داوران تحت فشار قرار بگیرند و جایزه را به نوید محمدزاده ندهند اما با مقاومت داوران نام بازیگر عصبانی نیستم در لیست برندگان نوشته می‌شود. پس فشارها بر روی سازندگان فیلم آغاز می‌شود تا نامه‌ای بنویسند و از بخش مسابقه کناره‌گیری کنند. در همان روزها پرالتهاب، فیلم در جوی آرام‌تر در جشنواره برلین به نمایش در آمد و فیلمی که در ایران به عنوان اثری سیاسی و ضدامنیت ملی مطرح شده بود، از سوی منتقدان غیرایرانی عنوان “عاشقانه صادقانه” را گرفت.

 

  1. دست ‌ نوشته ‌ ها نمی ‌ سوزند/ محمد رسول ‌ اف

فیلم رسول‌اف به طور مشخص برای اکران در ایران ساخته نشده است. مضمون ملتهب فیلم، برعکس فیلم‌هایی مثل عصبانی نیستم که دچار بدفهمی یا غرض‌ورزی شده‌اند، کاملا در تضاد با حکومت ایران است. فیلم یک داستان واقعی را برای روایت انتخاب می‌کند. داستان نقشه قتل جمعی از روشنفکران ایرانی که قرار بود در یک تصادف ساختگی اتوبوس‌شان به ته دره سقوط کند. چنین موضوعی که در دنیای واقعی هیچ‌وقت توسط جمهوی‌اسلامی گردن گرفته نشده، حالا تبدیل به مضمون و داستان فیلم محمد رسول‌اف شده است. فیلم بدون این‌که شانسی برای اکران حتی خصوصی در ایران داشته باشد، در جشنواره‌های خارجی به نمایش درآمد و به سرعت توسط سایت‌های سینمایی حکومتی مورد اتهام قرار گرفت. یکی از این سایت‌ها که توسط سردبیر یک مجله قدیمی سینمایی به روز می‌شود، فیلم را متهم به سیاه‌نمایی کرد و همین جو کافی بود بدون این‌که کسی در ایران فیلم را ببینید، تصمیم نهایی برای فیلم و فیلمساز گرفته بشود. رسول‌اف بعد از ورود به خاک ایران، پاسپورتش توقیف شد تا بعد از فیلمش، خودش هم واژه ممنوع را بر دوش بکشد. یکی ممنوع‌النمایش و دیگری ممنوع‌الخروج!

 

  1. پرویز/ مجید برزگر

دومین فیلم مجید برزگر هر چند مثل فیلم اولش، “فصل باران‌های موسمی”، اجازه اکران عمومی پیدا نکرد، اما به اندازه کافی در جشنواره خارجی به نمایش درآمد و مورد توجه قرار گرفت. فیلم که مجوز ساخت ویدئویی داشته، داستان زندگی مرد پنجاه ساله است که با پدرش زندگی می‌کند و بعد از تصمیم پدرش به ازدواج مجدد، مجبور به ترک خانه می‌شود. داستان یک خطی فیلم برعکس ساخته قبلی برزگر به زندگی نوجوانان در سن بلوغ می‌پرداخت، به نظر بغرنج و حساسیت‌برانگیز نمی‌آید. حتی هیات نظارت هم دلیل ندادن مجوز اکران به فیلم را “نداشتن استانداردهای سینمایی” عنوان می‌کند. اما جوایز و نمایش موفقیت آمیز فیلم در خارج کشور نشان می‌دهد، دلیل مطرح شده توسط هیات نظارت تنها بهانه‌ای است برای جلوگیری از اکران فیلم. پرویز برعکس چند فیلم دیگر امسال، مورد حمله و هجمه رسانه‌های تندرو قرار نگرفت و به همین خاطر این شانس را داشت که به صورت خصوصی و محدود برای اهالی سینما و رسانه نمایش داده بشود.

 

  1. لرزاننده چربی/ محمد شیروانی

عنوان “عدم نمایش” برای محمد شیروانی بیگانه نیست. او چند سال پیش با ساخت فیلم آوانگارد “ناف”، که حتی نامش هم مورد انتقاد تندروها قرار گرفت، در چنین وضعیتی قرار داشت و بعد از نمایش‌ خصوصی فیلمش در خانه‌اش، تنها نسخه‌ای بی‌کیفیت از آن روی اینترنت به نمایش در آمد. فیلم جدید شیروانی هم که مربوط به رابطه پدری دائم‌الخمر با پسر کر و لالش است، دوباره با عنوان آشنا “عدم نمایش” روبه‌رو شده است. فیلم که در جشنواره‌های خارجی به نمایش در آمد و جایزه برد، امکان اکران خصوصی در خانه هنرمندان را هم پیدا نکرد. رسانه‌های تندرو به فیلم القابی نظیر “ضدایرانی” و “ چندش‌آور” دادند و همه این‌ها به نظر می‌رسد به خاطر نمایش چهره پدری دائم‌الخمر باشد که گویا رفتار و اخلاقی سنتی دارد. شیروانی از آن دست فیلمسازانی است که بی‌توجه به قوانین نانوشته سینمای ایران، فیلم‌های خودش را می‌سازد و از قبل حسابی روی اکران فیلم‌های متفاوتش باز نکرده است.

 

  1. باغبان/ محسن مخملباف

جمهوری‌اسلامی به جز کنترل رفتار هنرمندانی که شهروندش محسوب می‌شوند، علاقه به محدود کردن کسانی دارند که خیلی وقت است زندگی در کشورشان را رها کرده‌اند تا بلکه بتوانند در محیطی آزاد فیلم بسازند. مخملباف که زمانی از طرف حکومت به عنوان الگو هنرمند مسلمان تبلیغ می‌شد، پس از خروج از ایران فیلم‌هایی ساخت که همه‌گی مورد انتقاد رسانه‌های داخلی قرار گرفتند. فیلم اولش در خارج کشور “سکس و فلسفه” هیچ‌گاه با نام اصلی‌اش در رسانه‌های داخل ایران مورد انتقاد قرار نگرفت و مخالفان فیلم ترجیح دادند سانسور را از نام فیلم آغاز کنند و واژه “جنسیت” را به جای “سکس” قرار بدهند. دومین فیلم به نام “فریاد مورچه‌ها” به دلیل برهنه شدن بازیگر زن جلو دوربین مورد انتقاد قرار گرفت و فیلم اخیر که به نظر نمی‌رسد کسی آن را در ایران دیده باشد، پیشاپیش به دلیل مضمون‌ش مورد انتقاد و حتی تکفیر قرار گرفت. فیلم جدید مخملباف درباره مذهب بهایی است. همین یک کلمه کافی‌ست که رسانه‌های داخل ایران بدون دیدن فیلم، آن را در لیست سیاه و ممنوع قرار بدهند. رسانه‌های معتدل می‌دانند که نباید چیزی درباره فیلم بنویسند و رسانه‌های تندرو، حمله به فیلم را وظیفه خود می‌دانند. بهاییت و مخملباف به تنهایی دو نام حساسیت‌برانگیز و ممنوعه برای حکومت اسلامی ایران هستند. برای همین به نظر نمی‌رسد دیدن نسخه‌ای از فیلم برای کسی مهم باشد. محصول نهایی هر چه باشد به خاطر نام کارگردان و مضمون فیلمش، باید که مورد حمله قرار بگیرد.

 

  1. دختری تنها در شب به سوی خانه می ‌ رود/ آنا لیلی امیرپور

اگر دلیل فشار و حمله به فیلم‌های مخملباف و کارگردان‌هایی نظیر او را سرمایه‌گذاری جمهوری‌اسلامی برای آن‌ها بدانیم، هیچ دلیلی برای حمله به فیلم کارگردان‌هایی که در خارج کشور به دنیا آمده‌اند و با سرمایه یک کشور دیگر موفق به ساخت فیلم شده‌اند، نیست. اما جمهوری اسلامی و رسانه‌هایش از چنین فیلم‌های هم نمی‌گذرند. فیلم “دختری تنها در شب به سوی خانه می‌رود” که در ژانر وسترن ساخته شده، انگار فقط به دلیل این‌که از زبان فارسی استفاده کرده، مورد انتقاد رسانه‌های جمهوری‌اسلامی قرار گرفته است. فیلم به جغرافیایی خاص اشاره ندارد و داستان یک دختر چادری و خون‌آشام را تعریف می‌کند که وارد شهری پر از معتاد و فاحشه می‌شود و در آن‌جا با پسری به نام آرش رابطه عاطفی برقرار می‌کند. چیزی که برای این رسانه‌ها ایجاد حساسیت کرده البته اسم ایرانی “آرش” نیست. بلکه دقیقا مواردی‌ست که به نوعی می‌تواند معرف عرب‌ها هم باشد؛ مثلا چادر و نام پدر آرش یعنی “حسین”، مورد اعتراض رسانه‌هایی قرار گرفته که با خواندن خلاصه داستان فیلم و خبر نمایشش در جشنواره‌ای، حمله‌های خود را آغاز کرده‌اند و نمایش چنین فیلمی را نشانی از توطئه غرب علیه ایران دانسته‌اند.

 

  1. رفتار مناسب/ دزیره اخوان

این فیلم با این‌که از زبان فارسی هم استفاده نکرده و محصول کشور انگلستان است، اما به خاطر اصلیت ایرانی کارگردانش مورد انتقاد سایت‌های داخلی قرار گرفته است. فیلم یک کمدی‌ست درباره دختری به نام شیرین که متوجه تمایلات هم‌جنس‌خواهانه‌اش می‌شود. هم‌جنس‌گرایی که در ویدئویی از گوگوش هم مورد اعتراض رسانه‌های مذهبی قرار گرفت، همان موردی است که احمدی‌نژاد در یکی از سخن‌رانی‌هایش آن را منکر شد. رسانه‌های داخلی که خوب می‌دانند چنین موردی که با جامعه مذهبی و سنتی ایران هم‌خوانی ندارد، رواج پیدا کرده است به محصولاتی فرهنگی که به چنین مضمونی می‌پردازند، حمله می‌کنند. فیلم “رفتار مناسب” هنوز به صورت عمومی پخش نشده است و تمام اطلاعات رسانه‌های داخلی از آن، یک خلاصه داستان کوتاه است. به خاطر همین شاید این رسانه‌ها ترجیح دادند به جای فیلم، سراغ فیلم‌ساز بروند و با هم‌جنس‌گرا خواندنش سعی کنند اگر نه برای فیلم، که برای فیلم‌ساز به سبک خودشان پرونده‌سازی کنند.

سینمای ایران زیر سایه حکومت محدودگر به حیات خود ادامه می‌دهد. در هر محله و جزیره خان و حاکمی است که با تصمیمات خود سعی دارد این حیات را تهدید و تحدید بکند. نیروی انتظامی شخصا فیلم “خانه پدری” را توقیف می‌کند و سکانس نهایی “گناهگاران” را تغییر می‌دهد. وزارت اطلاعات صاحب حق و نظر ویژه است. مجلس شورای اسلامی پیش از برگزاری جشنواره بیانیه می‌دهد و خواهان جلوگیری از فیلم جریان فتنه می‌شود. خطیب‌های نماز جمعه یک جمله‌شان می‌تواند فیلمی را از پرده پائین بکشد. رسانه‌های نظیر کیهان، رجا و فارس با چاپ مطالب متعدد جو درست می‌کنند و سرباز صفرهای حکومت با عنوان امت حزب‌الله می‌توانند جلو سینماهای صف بکشند و جلو نمایش فیلمی یا اهدای جایزه‌ای را بگیرند. این زیست چند پاره امسال بیشتر از همیشه نمود داشت. دولت خدمت‌گزار مجوز ساخت داده بود و دولت تدبیر و امید باید مجوز نمایش می‌داد. گرچه بازی اصلی نه در زمین دولت، که در زمین‌های متعددی رقم می‌خورد که هر کدام صاحبی دارند و هر صاحب منافعی دارد که ممکن است با یک سکانس یا پلان به خطر بیفتد. پس سینما همیشه در تیررس است و این زندگی توام با ترس و لرز نهایتش یا به مرگ و نیستی-توقیف- می‌رسد یا به اخته شدن- سانسور-. راه دیگری نیست. چون حتی آن‌ها که سبک زندگی‌شان را براساس آسه رفتن و آسه آمدن برگزیده‌اند، بارها شاخ گربه‌ سانسور و محدودیت را در سینمای ایران تجربه کرده‌اند.