از جان صبوری چون توان کرد؟
اشاره:
سالی بیش از زلزله ی لآکویلا می گذرد. این نوشته در همان سال گذشته برای چاپ در روزنامه آماده و ارسال شده بود اما گذرا بودن هر حادثه و قدیمی شدن هر واقعه، مشمول حال این زلزله و آن شهر هم شد و نوشته به چاپ نرسیده بیات شد و به بایگانی دیجیتال مجله سپرده شد تا این درد هم مثال دیگر درد هامان کهنه شود و به پس خانه های خاطره کوچ کند. اما پس از گذشت بیش از یک سال از این واقعه تلخ، تحریم جشنواره ی کن توسط وزیر فرهنگ ایتالیا، آن هم تنها به بهانه ی نمایش یک فیلم مستند در باره ی زلزله ی شهر لاکویلا، ما را بر آن داشت تا از این حادثه بهانه ای جوییم برای چاپ کردن همان مقاله ای که در سال گذشته به دفتر مجله رسیده بود. دیداری با شهر و مردمانش و دل بی رحم طبیعتی که تمام آنچه آدمی به سالها می رسید، به لحظه ای پنبه می کند…
قصه ی مرگ یک عقاب
از دیر باز، مکانی که یک حادثه در آن به وقوع می پیوسته است، در نزد آدمیان از جلوه ی قدسی برخوردار می شده است. به همین خاطر است که خانه و کوچه و محله و شهر، به عنوان ظروفی که زندگی انسان در آنها رواج دارند، همواره برای انسان از اجر و کرامت و تقدس برخوردار بوده اند. رابطه ی انسان با محیط زندگی اش، رابطه ی یک فرد با خانه اش، رابطه ی یک جامعه ی کوچک با یک محله و روابط شمار بیشتری از مردم در یک شهر، همگی در یک لایه ی معنوی پیچیده شده اند.
انسان در ادبیات و فلسفه و باقی علوم انسانی هیچگاه نسبت به محل سکونتش بی اعتنا نبوده است، خانه و خیابان و شهر محل سکونت، همواره مورد تکریم انسان قرار گرفته است. تا جایی که شهر در پس گذر سالیان، صاحب هویتی جدا از هویت ساکنینش می شود و متمایز از شهروندان به زندگی مستقل اش ادامه می دهد.
در میان شاخه های متعدد معماری، شهرسازی به واقع یکی از مهمترین و اساسی ترین علومی است که در راه شناساندن انسان های پیشین به مردم معاصر، مدد فراوان رسانیده است و باعث شده است تا انسان به درک بهتری از حال و گذشته اش برسد. تا جایی که روانشناسی مدرن میان قسمتهای مختلف یک خانه با لایه های فکری ساکنانش، تناظری یک به یک برقرار می کند. اما با وجود همزیستی برقرار شده میان خانه و صاحبخانه، عمر متوسط یک خانه معمولاً بیشتر از عمر متوسط آدمهایی است که در آن زندگی می کنند و عمر یک شهر، بسیار بیشتر از عمر مردمی که آن را بنا نهاده اند.
سازش و نزاع معماری و طبیعت همواره در درازای تاریخ وجود داشته است. همان طور که شهرهای بزگ غالباً در مکانهایی شکل می گرفتند که از نظر جغرفیایی امکان زندگی راحت تر و ساده تری برای ساکنین شهر به وجود آورند، بلایای طبیعی نیز همواره در نابودی شهرها دخیل بوده اند و شهرهایی که به دست طبیعت و بلاهای طبیعی از بین رفته اند بسیار بیشترند از شهرهایی که به دست خود آدمیان و در جنگ و درگیری های میان مردم، نیست و نابود شده اند.
بشر در بلندای تاریخ زندگی اش همواره کوشیده است تا خود را از آفت این بلایای طبیعی مصون نگه دارد و یا لااقل کاری انجام دهد تا صدمه ی کمتری از این حوادث غیر قابل پیش بینی ببرد. اما این تلاش هم مانند تلاش همیشگی بشر برای جاودانگی، عبث و بیهوده است و در نهایت این انسان و معماری است که از میان می رود و طبیعت است که به راه خودش ادامه می دهد.
در میان این بلایای طبیعی زلزله شاید بی رحم ترین و قوی ترین باشد که می تواند در کوتاه ترین زمان ممکن، تلاشی چند صد ساله را نادیده بگیرد و ویران کند و انسان را در شرایطی بسیار متفاوت در برابر مرگ هم نوع هایش قرار دهد. یک زمین لرزه می تواند در چند ثانیه، خاطراتی چند صد ساله را انکار کند و قصه های بی شمار یک شهر را به اتمام برساند.
زلزله ی اخیر لاکوییلا، یکی از همین مواردی است که بی رحمی طبیعت و ناتوانی انسان در برابر این نیروی عظیم را بار دیگر به تصویر کشید.
لاکوییلا، شهری است( شاید، بود) در استان “ ابروتزو”، که در دامنه ی رشته کوه های ابروتزو و در سمت چپ رودخانه ی “ اترنو” واقع شده است، این شهر حدود 750 سال پیش به منظور داشتن فضایی متحد برای زندگی، توسط روستا نشینان ابروتزو ساخته شد و خیلی زود تبدیل به یکی از مراکز مهم فرهنگی غرب ایتالیا شد. دانشگاه قدیمی لاکویلا، یکی از بزرگترین مراکز آکادمیک این کشور در زمینه ی آموزش علوم مهندسی و فنی به شمار می آید و هر ساله جوانان زیادی برای آموختن علوم فنی به این شهر مهاجرت می کنند. اما زمین لرزه ی ششم آوریل، قسمتهای زیادی از این دانشگاه و خوابگاه دانشجویان را هم مانند باقی نقاط شهر نیست و نابود کرد. گفتنی است در میان دانشجویانی که قربانی این زمین لرزه شدند، چند جوان ایرانی هم حضور داشتند.
لاکویلا در زبان ایتالیایی به معنای “ عقاب ” است. و حالا عقابی که بر دامنه ی کوه و در ارتفاع 700 متری آبهای آزاد، به زندگی دراز مدتش ادامه می داد، در زیر آوار سنگین وزن و تاریخ خودش مدفون شده و این بی شمار قصه ی زندگی را نیمه کاره رها کرده است، تا مردمانی که از این خطر جان سالم به در برده اند، در فضایی جدید و به دور از خاطرات گذشته شان زندگی جدید و غریبی آغاز کنند.
عکس ها از محمد صادقی، عکاس ایرانی ساکن رم