شیار رسمی فیلم دولتی

نویسنده
مهرداد زمانی

» اکران تهران

سینمای مرتبط با جنگ هشت ساله ی ایران و عراق، که در ادبیات سینمایی به اصطلاح غیر علمی “ژانر دفاع مقدس” ملقب شده است، طی سالهای اخیر برآن بوده، تا به هر صورت ممکن، وبا تطبیق خود به شرایط روز، ادامه ی حیات دهد.بامروری سریع بر فهرست فیلم های چند سال اخیر این گونه، می توان گفت که آثاری چون “چ – ابراهیم حاتمی کیا”، “روزهای زندگی-پرویز شیخ طادی”، “ملکه – محمد علی باشه آهنگر” و “بوسیدن روی ماه – همایون اسعدیان” نمونه هایی از این رویکرد در مورد سینمای دفاع مقدس هستند که کوشیده اند، ضمن بهره مندی از امکانات مالیِ دولتی وتریبون های تبلیغاتی رسمی، بر اصرار مدیران فرهنگی مبنی بر ضرورت وجود سینمای دفاع مقدس، علیرغم گذشت ربع قرن از پایان جنگ جامه‌ی عمل بپوشانند.

یکی از مضامینی که می توان محل مناسبی برای نیل به این هدف باشد، گره زدن مقوله ی ازلی – ابدی ِ”انتظار” با حواشی و اتفاقات جنگ است، که از سویی، استعداد دراماتیک این مفهوم، پشتوانه ی مناسبی برای جذب مخاطب و بر انگیختن توجه عموم محسوب می شود، واز سوی دیگر مقارن با اجراهای گاهانه ی نهاد نظامی در تشیع جنازه ی شهدای جنگ نیز قلمداد می شود.

“شیار ۱۴۳” آخرین ساخته ی “نرگس آبیار” با چنین مضمونی، داستان زنی روستایی به نام “الفت/ مریلا زارعی” است که همچنان و بعد از گذشت سالها، چشم انتظار بازگشت تنها پسرش، یونس” از جنگ است.

فیلم “شیار ۱۴۳” با چنین طرح داستانی، در مرجله ی نخست ی بررسی فیلم، از انتخابی هوشمندانه برای پرداختن به مسایل جنگ و حواشی آن از زاویه ی دید مردم عادی، حکایت می کند. امابا نگاهی به خود فیلم و کیفیت اجرای آن چنین به نظر می رسد که این اثر بیش از هر چیز، از جانب همین مزیت نهفته در طرح داستان، ضربه خورده است.

یکی از مهمترین مشکلات فیلم، ناهمگونی میان چگونگی روایت قصه، با برخی از سکانس های اصلی فیلم است. در نگاه اول چنین به نظر می رسد که بناست کلیت فیلم از کنار هم قرار گرفتن خرده داستان هایی که شخصیت های مختلف فیلم در مقابل دوربین ِ مستند ساز، درمورد “الفت”، روایت می کنند، شکل گیرد. این در حالی ست که راوی برخی از سکانس ها، مانند “خواب دیدن الفت”، “قرار گذاشتن چهار هم محله ای برای رفتن به جبهه “و یا “مراجعه ی الفت به رمال”، مشخص نمی شود.در کل و با یک نگاه دقیق تر می توان گفت که با چنین ساختار تعیین شده ای در مورد روایت داستان، کل قسمت های مربوط به تنهایی های “الفت”، به عنوان محور اصلی داستان، بدون توجیه و غیر منطقی می نماید.

از همین زاویه، یکی دیگر از معضلات فیلمنامه، یعنی لو رفتن اوج داستان در میانه ی فیلم، نیز ریشه در همین نوع روایت و شکل بندی قصه ی کلی فیلم دارد، که از میانه ی داستان، گریبان گیر فیلم می شود. در همان اوایل فیلم و با معرفی ضمنی شخصیت “ شاهرخ /جواد عزتی” در مقابل دوربین، مشخص می شود که او یابنده ی جسد “یونس” از زیر خاک است، که آگاهی مخاطب به این مساله، عملا کلیه ی تعلیق های طراحی شده در طول فیلم، مانند خبرتلفنی آشنایی یکی از اسرا با یونس و یا بازگشت دیگر دوستان یونس از اسارت و جنگ را بی اثر نموده و عملا مخاطب را به گذراندن وقت تا لحظه ی اوج درام، یعنی چگونگی برخورد “الفت” با جسد پسرش در انتهای فیلم، دعوت نموده است.

وجهی دیگر از نقاط ضعف فیلم، درعدم توانایی “نرگس آبیار” برای جلوگیری از حضور سانتی مانتالیسم در فیلم است، تا جایی که حتی مورد برخی از سکانس ها چنین بر نظر می رسد، ساخت و پرداخت برخی از موقعیت ها، صرفا برای نیل به این مساله صورت گرفته است. به عنوان نمونه می توان به فصل حضور “سید علی بمانی / مهران احمدی” در خط مقدم جبهه به منظور پیداکردن بچه های روستا و تحت تاثیر قرار گرفتن افسر ارشد ارتشی از گفته ی او که “شما خودت پسر داری ؟”، اشاره کرد که جدا از غیر منطقی بودن این رخداد نسبت به واقعیت، کارکردی جز معرفی سردستی “شیار ۱۴۳ ” برای تماشاگر ندارد. در حالیکه کارگردان سعی کرده تا با گریه ی “سید علی” در آخرین خط جبهه ی خودی، لحظات تاثیر گذاری را از این موقعیت، خلق نماید که به دلیل ذات غیر منطقی رخداد بی اثر می ماند.

اما نمود اصلی ِ این احساتی گرایی را می توان در نقطه ی اوج فیلم، انجا که “الفت” استخوان های پیچیده در کفن “یونس” را در آغوش می گیرد، ردیابی کرد. “نرگس ابیار” با احساس مسولیتی بی حددر توضیح همه ی تشبیهات و با برش های موازی، تصاویر نوزادی یونس ِ پیچیده در قنداق را با تصاویر استخوان های او در آغوش “الفت” پیوند زده و عملا امکان کمترین میزان مشارکت مخاطب در کشف معنا را به نفع سانتی مانتالیسم، از مخاطب دریغ کرده است.

با وجود چنین ایرادات اساسی در فیلمنامه و اجرا، فیلم “شیار ۱۴۳” علیرغم وجود ایده های درخشانی چون “بستن رادیو به کمر” و یا نشانه گذاری گذر زمان در طول فیلم در حاشیه ی زندگی منتظرانه ی “الفت”، بیش از هر چیز از شیوه ی پرداخت و گسترش طرح اولیه ی خود، ضربه دیده تا جایی که عملا استعداد درونی طرح، برای تبدیل شدن به فیلمی گیرا و احتمالا ماندگار، را به هرز برده است.

در نقطه ی مقابل ِ این مساله، فیلم “شیار ۱۴۳” و “نرگس آبیار” تا حد مقدور از امکانات تبلیغیِ دولتی و رسمی و تمجیدهای ستایشگرانه “ ابراهیم حاتمی کیا” بهره مند شدند تا وضعیت فیلم در جذب مخاطب، با اعمال این گونه مساعدت های فرامتنی، متعادل شود. امری که احتمالا، در تاریخ نگاری های آتی از سینمای ایران، به رده بندی فیلم “شیار ۱۴۳” در زیرگروه آثار سفارشی و دولتی منجر شود.