چرا ایران نمی تواند الگوی چین را دنبال کند

نویسنده

» تحلیل نیویورک تایمز از شرایط سیاسی داخلی

ری تاکیه

ایران اکنون در حال گذر از یکی از بزرگترین تحولات خود پس از انقلاب 1979 است، و  آیت الله خامنه ای، رهبر ایران تلاش دارد نشان دهد که ظرفیت های  انقلاب اسلامی به نجات وی خواهد آمد. چین برای آیت الله ها نمونه نوید بخش  است زیرا  خبر می دهد که یک حکومت سیاسی خودکامه سال ها پس از آنکه مبانی ایدئولوژیک آن فرو می پاشد، می تواند به حیات خود ادامه دهد.

رهبران چین در اوائیل دهه 1970 توانستند خود را از پیروان مارکسیست مائو به سرمایه دارانی تبدیل کنند که ادعای حرکت در جهت منافع مردم را یدک می کشند. این عده توانستند قدرت خود را در پناه کمونیسم (حداقل به ظاهر) و با عرضه رفاه نسبی در ازای آزادی، حفظ کنند.

ولی در ایران چنین ایدئولوژی سیالی وجود ندارد. دین، در شکل اسلام سیاسی، بنیاد دولت و تنها منبع مشروعیت روحانیت است. بدون یک ایدئولوژی سخت گیرانه مذهبی، آیت الله ها هم معنی خود را از دست می دهند.

برای آیت الله خامنه ای، چین الگویی است که باید از آن احتراز کرد و حرکت به سوی مصلحت راهی است که باید با آن مقابله کرد. در نتیجه وی در پی  جمهوری اسلامی به عنوان  نظامی پلیسی است که توسط انقلابیون قابل اعتماد اداره شود.

همانگونه که سقوط اتحاد شوروی نمونه سرنوشت یک دولت انقلابی بود، چین نیز نشانه دیگری از چنین سقوطی است. رهبران رادیکال چین، نظیر مائو تسه دون، نظام اجتماعی حاکم را در سال 1949 سرنگون کردند و هنجارهای جهانی را رد کردند و به موعظه انقلاب پرداختند. سیاست خارجی آنها ادامه حرکت داخلی آنها بود. ولی به مرور، نسل جدیدی از رهبران بر سر کار آمدند. این رهبران اصلاح طلب، نظیر دن شیائو پینگ، ابتدا ایدئولوژی کمونیسم را تغییر داده و نهایتا آن را کنار گذاشتند. این مائوئیست تغییر یافته، درهای چین را به روی دنیا گشود و میراث ایدئو لوژیک خود را با تجارت غرب مبادله کرد. امروزه، مائو تنها به یک نماد تبدیل شده است.

زمانی بود که گزینه های دیگری برای مشروعیت جمهوری اسلامی وجود داشت. در سال 1990، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور وقت، سعی داشت از الگوی چین پیروی کند. او معتقد بود تداوم حاکمیت دولت بستگی به عملکرد اقتصادی دارد. رفسنجانی برای سرعت بخشیدن به توسعه اقتصادی، دستگاه اداری پیشرفته ای را بنا نهاد.

در دهه 1990 الگوی دیگری سر برآورد. محمد خاتمی، رئیس جمهور اصلاح طلب اعتقاد داشت دین و آزادی نه تنها می توانند در کنار هم وجود داشته باشند بلکه مکمل یکدیگر هستند. این گروه معتقد بودند پیامبر اسلام نیز بر مشورت و سازش تاکید می کرده است که با مفاهیم جدید کثرت گرایی و حکومتی دینی با پایه مردمی سازگار است. در هر دو مورد، آیت الله خامنه ای تلاش های آنها را نادیده گرفته و اصلاحات آنها را بی اثر ساخت.

تندورهای دینی اکنون، مانند آیت الله خامنه ای، هنوز معتقدند ایرانی ها باید خود را پالایش داده و بدون انتقاد، از رهبر خود پیروی کنند. این گروه از روحانیون معتقدند تنها در این صورت است که ایرانی ها لیاقت حضور در جمهوری اسلامی را خواهند داشت.

آیت الله خامنه، از زمانی که در سال 1989 جانشین آیت الله روح الله خمینی شد هیچ گاه از بکار بردن خشونت علیه مردم دریغ نورزیده است. جنبش سبز سال 2009 لحظه تاریکی برای آیته الله خامنه ای محسوب می شد که می ترسید جمهوری اسلامی نتواند بدون حضور او به آرمان های انقلاب 1979 دست یابد. وی در یک سخنرانی معروف در ماه ژوئن گفت انقلاب «دائمی» و «مداوم» است.

او خود را مدافع اصول انقلاب می شمارد. او هم به شیوه خود، به ایرانیان، تنها در صورت پیروی از اصول رستگاری دینی، آزادی سیاسی اعطا می کند. او مصمم است تمام عناصر غیر قابل اعتماد را از بدنه سیاسی حذف کند. در نتیجه تمام «دنگ شیائو پینگ» های بالقوه از بدنه قدرت حذف خواهند شد.

روش های سنتی پلیسی با روش هایی جایگزین می شود که گریبان سپاه و تکنوکرات ها را هم می گیرد. یک دولت دینی، که زمانی شاهد تعدد و کثرت جناح های دینی بود، اکنون به سرعت به یک دولت خودکامه تبدیل می شود.

آیت الله خامنه ای و متحدان وی از انتقادات جامعه جهانی باکی ندارند؛ آنها از انزوا  استقبال می کنند. آنها از نفوذ و ارتباط با غرب هراس دارند. آنها می دانند که ادغام چین در اقتصاد جهانی تنها با زیر پا گذاشتن ایدئو لوژی حاکم آن انجام شد.

اکنون جمهوری اسلامی با الگوی سایر دیکتاتوری های خاورمیانه به حیات خود ادامه می دهد. ولی جدایی مردم از حکومت و تشتت در داخل حاکمیت آینده ناآرامی را رقم می زند. در این وضعیت، ایران نمی تواند مشروعیت خود را بر پایه عملکرد اقتصادی و با اتکا بر درآمد های نفتی تامین کند. خشونت های سال 2009 خط قاطعی را میان مردم و دولت ترسیم کرد.

جمهوری اسلامی یا به صورت یک دولت خودکامه دینی باقی می ماند یا به یک دموکراسی پوپولیستی تبدیل می شود. نکته در اینجاست که آیت الله خامنه ای با تحکیم دائمی قدرت خود، سیستمی را ایجاد کرده است که بدون حضور او امکان بقا ندارد.

 

منبع:  نیویورک تایمز – 12 اکتبر 2012