متن کامل یادداشت خواندنی عماد بهاور در دفاع از «شرکت در انتخابات 92 و رای دادن به روحانی» که از بند 350 زندان اوین ارسال کرده است (بعد از گذراندن ۱۲۰۰ روز از دهسال محکومیت زنداناش به خاطر فعالیتهایش به عنوان رییس شاخه جوانان و عضو هسته مرکزی پویش موج سوم در سال 88):
در یادداشتی با عنوان ”مقصد در آغاز راه بود” که در اسفندماه ۱۳۸۸ از سوی نگارنده منتشر شد، آغاز جنبش سبز، خود هدفی مُحصَل خوانده شده بود. میتوان برای توضیح بیشتر این عبارت را بر آن یادداشت افزود: با شروع جنبش سبز، اصلاحطلبی از بنبست خارج شد، ذهنیتهای کلیشهای در هم شکست، مرزبندیهای موهوم بین نیروهای سیاسی کمرنگ شد و جای فعالیتهای کلاسیک سیاسی را پویش (کمپین)ها و کنشهای دستهجمعی گرفت. دستیابی به چنین اهدافی خود پیروزی مهمی به شمار میآمد.
جنبش سبز تحولی جدی در ساختار ذهنی و مکانیسمهای عمل نیروهای سیاسی بهوجود آورد. در واقع نوعی عملگرایی جنبش نمودهای عینی و آشکاری داشت. در پی سرکوب خشونتبار، جنبش از سطح به عمق رفت و کمتر در انتظار عمومی ظاهر شد. عدهای – چه در میان اپوزیسیون و چه در حکومت- این تغییر را پایان جنبش سبز تعبیر کردند، در حالیکه میدانیم اختفای جنبش به معنای مرگ آن نیست و مرحلهای طبیعی در هر جنبش نوین اجتماعی محسوب میشود.
اکنون در آستانه یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری فرصتی پیش آمده تا نیروهای سیاسی مختلف تواناییهای خود را در مواجهه با مسئله انتخابات و شکلدهی به فضای سیاسی پس از آن به نمایش بگذارند. در نگاهی کلی و مختصر شرایط سیاسی کشور را میتوان این گونه تشریح کرد:
ساختار قدرت سیاسی استوار است. قدرت عیان امنیتی، نظامی و خشونتگرا بر سپهر سیاسی سایه افکنده، نهاد انتخابات ویران شده و نگرانیهای سیاسی، اقتصادی، بینالمللی، اجتماعی و فرهنگی بیش از پیش تعمیق شده است.
اصلاحطلبان کلاسیک همچنان به تغییر از طریق مشارکت در فرآیند انتخابات و حضور در قدرت امید دارند، به دنبال اعتمادسازی و آشتی با نظاماند و مدافع فعالیتهای کلاسیک پارلمانتاریستی هستند. ایشان کنشهای جدید سیاسی و اجتماعی را در قالب شبکههای احتماعی بر نمیتابند و به کلیشههای روشهای قدیمی اصلاحطلبی عادت کردهاند. اگر هم تمام آن روشها به جایی نرسد و اقبالی از طرف حاکمیت به آنها نشان داده نشود، همچون فردی مسخشده به افقهای دوردست خیره خواهند ماند.
اپوزسیون داخل و خارج هم (شامل اپوزسیون قدیم، اپوزسیون جدید و اصلاحطلبان برزخی و به شدت ناراضی) که از فعالیتهای کلیشهای پارلمانتاریستی ناامید شدهاند، در دام کلیشهای دیگر افتادهاند: کلیشهی تحریم انتخابات؛ کاری که در سی سال گذشته انجام دادهاند و جز آن کاری بلد نیستند. عناصر ذهنیت و رفتار ایشان نیز تکراری و قابل پیشبینی شده است.
در این میان اما جنبش سبز به هیچیک از این کلیشهها متعهد نیست؛ نه به شرکت در انتخابات نه تحریم آن.
سیالیت و پویایی جنبش اجتماعی، پیشبینی رفتارش را مشکلتر میسازد. جنبشهای اجتماعی (نوین) رفتار خود را بر اساس معادلات مشخص سیاسی و مکانیسمهای از پیش تعیینشده شکل نمیدهند. اقدامات جنبش معطوف به نتیجه عملی آن اقدامات است و جنبش درگیر محتوای عملی که انجام میدهد نمیشود. رفتارهای اجتماعی، تعاریف قدیم خود را از دست میدهند و از نو تعریف میشوند. در نهادههای سیاسی اجتماعی کارکردهای جدید مییابند و برای افراد خارج از نقشهای رسمی و ظاهری، نقشهای جدیدی در نظر گرفته میشود. در واقع، هیچ چیز فیکس نیست و هیچ کس نمیتواند پیشبینی کند که اقدام بعدی چیست. اینها همه چیزی نیست جز توصیف «عملگرایی». نمونههایی از عملگرایی را در خلال جنبش سبز به یاد میآوریم: استفاده از نمادها و رنگهایی که پیش از آن در جامعه معانی دیگری داشتند، استفاده از شعارهایی چون «الله اکبر» و «یا حسین» که دیگر فقط شعارهای مذهبی و مختص افراد مذهبی نبودند، حضور جمعی و اعتراضی در مراسمها و برنامههای رسمی بدون توجه به محتوا و اهداف آنها مانند حضور در نماز جمعه (آن هم به صورت مختلط و با کفش)، شرکت در نظرسنجی یک برنامه ورزشی، تشییع جنازه یک مرجع تقلید یا یک فوتبالیست محبوب، حضور در راهپیمایی رسمی حکومتی، تجمع به بهانه آبپاشی در پارک و غیره…
مدعا و بحث اصلی یادداشت حاضر این است که «انتخابات» نیز نهادی است که میتواند «جنبشی» شود یعنی میتواند مانند تمام موارد فوق از محتوا و اهداف اصلی خود فاصله بگیرند و به شکل یک عمل جمعی و اعتراضی نمود پیدا کند. اما پیش از پرداختن به انتخابات پیش رو نگارنده ضروری میداند تا در مورد اصول عملگرایی جنبشی توضیحاتی ارائه دهد.
اصول عملگرایی جنبشی
عملگرایی جنبشی از یک زاویه، حداقل شامل سه اصل است: ۱- فرصتشناسی ۲- انعظافپذیری ۳- غافلگیری
الف) فرصتشناسی: اگر چه همیشه در ادبیات سیاسی، «فرصتطلبی» بار معنایی منفی داشته است اما اینجا این مفهوم را نه برای «دستیابی به قدرت» و «استقادهی غیراخلاقی از قدرت» که برای «مقابله با قدرت» به کار میبریم ( که میتواند امری اخلاقی محسوب شود).
فرصتطلبی/شناسی به معنای استفاده جنبش از فرصتهای غیر قابل پیشبینی برای برهم زدن بازی عوامل قدرت است. اصل فرصتشناسی میگوید که «هر موقعیتی» (هر رویداد، حادثه، برنامه، مراسم و…) میتواند یک فرصت برای عمل جمعی باشد.
ب) انعطافپذیری: یعنی گذشتن از نقشهای کلیشهای، رفتار کلیشهای و آدمهای کلیشهای. اصل انعطافپذیری میگوید که در فرصتهای پیش آمده در گیر ذهنیتهای کلیشهای نشوید و تاکید میکند که میتوانید قالبها و فرمهای جدیدی برای عمل خود بربگیرید، بدون آنکه چندان درگیر معانی و محتوای پیشین آنها باشید. اصل بر امکان انجام عمل جمعی در موقعیتهای جدید است.
ج) غافلگیری: کنش جمعی در حداقل زمان ممکن موجب «غافلگیری» عوامل قدرت خواهد شد. ویژگی غافلگیری آن است که یا طرف مقابل توان واکنش را از دست میدهد یا با واکنش شتابزده متحمل هزینههای گزاف و مضاعف میشود.
معمولاٌ در «دموکراسی صوری» حاکمان چهره عریان قدرت را پشت ظاهری دموکراتیک پنهان میکنند و برای این کار با صرف وقت زیاد به مهندسی شرایط و محاسبه پیشامدها و تدوین سناریوهای مختلف میپردازند. اصل غافلگیری تمام این محاسبات و مهندسی را بر هم میزند و چهره واقعی قدرت را عریان و آشکار میسازد. از این زاویه، غافلگیری اگر هم منتهی به نتایج عینی برای جنبش نشود باعث افشای واقعیت ساختار سیاسی و رسوایی آن خواهد شد.
با توجه به سه اصل فوق، فرمول عمل گرایی جنبشی این گونه خواهد بود: اگر در «فرصت» مناسب از خود «انعطاف» نشان دهید، عوامل قدرت را «غافلگیر» خواهید کرد.
انتخابات نیز موقعیتی است که بسته به توان انعطافپذیری ما میتواند تبدیل به فرصتی برای عمل جمعی و غافلگیری عوامل قدرت و برهمزننده بازی مهندسیشده آنها شود.
برای عملیاتی کردن فرمول فوق، در وهله اول نیاز به این است که موقعیتهای مناسب را تبدیل به فرصت کنیم.
در این رابطه ذکر چند نکته ضروری است:
نگارنده در یادداشتی با عنوان «متد فشار اسمی» در سال ۸۶ تاکید کرد از آنجاکه به دلیل بسته بودن فضای سیاسی امکان برگزاری تجمعات آرام و مسالمتآمیز وجود ندارد، میتوان با حضور در راهپیماییهای رسمی حکومتی یا در فرآیندهای انتخاباتی به نوعی عمل دست جمعی دست زد. در حالی که اکنون کشور در «وضعیت جنبشی» قرار دارد و جنبش اصیل و پویا در زیر پوست جامعه جریان دارد، هر از گاهی این جنبش در رویداد یا حادثهای اقدام به «آشکارسازی» خود میکند.
علاوه بر اینگونه ظهور گاه به گاه، میتوان با رویکردی عملگرایانه از موقعیتهای رسمی نیز برای آشکارسازی جنبش استفاده کرد. یکی از مناسبترین موقعیتهای رسمی «انتخابات» است.
نگارنده هم چنین پس از کنارهگیری آقای خاتمی از انتخابات سال ۸۸، در یادداشتی با عنوان «کاندیدای بیصورت» بر لزوم اجماع حول یک فرد بدون در نظر گرفتن (یا الویت بخشی به) ویژگیها یا سوابقش تاکید کرد. درست است که «در عمل» و چه در پروسه اجماع تا حدی صلاحیتهای فردی کاندیدا مد نظر قرار میگیرد اما اصل بر «اجماع» است. یعنی ممکن است فردی با ویژگیهای بهتر وجود داشته باشد اما به دلایلی امکان اجماع بر سر او نباشد.
در یادداشتی دیگر در سال ۸۶ با عنوان «زنجیره اصلاحطلبی در فرصت آخر» نگارنده میان «دموکراسیخواهان» و «حاملان دموکراسی» تفاوت قائل شده است. بدین معنی که ممکن است فردی دموکرات نباشد، اما «حامل دموکراسی» به حساب آید، با این توضیح که ممکن است جایگاه و نقش او، چه در قدرت و چه در جامعه، به فرآیند دموکراتیزاسیون و پیشبرد پروژه دموکراسیخواهی یاری رساند.
در نهایت در یادداشت دیگری از نگارنده با عنوان «آرامش در حضور دیگران» که در پاسخ به برخی انتقادات به ستاد مهندس موسوی به دلیل استفاده از نیروهای اصولگرا در خرداد ۸۸ منتشر شد، تاکید گردید که «هر» نیروی سیاسی پتانسیل اصلاحطلب شدن را دارد.
در تمام موارد فوق و موارد متعدد دیگر بحث بر سر این است که عملگرایی ایجاب میکند که بر فرآیندها و جایگاه و نقش افراد در آن فرآیندها تاکید شود، نه بر خود اشخاص و سوابق گذشته آنها. انسان ها تغییر میکنند، چنانکه میتوان صدها نفر را مثال آورد که طی ۳۰ سال گذشته تا ۱۸۰ درجه تغییر کردهاند.
جنبشی کردن انتخابات
نکته اول آن است که برای جنبشی کردن انتخابات ابتدا باید از «کلیشه تحریم» (به ویژه تحریم منفعل) عبور کرد. تحریم منفعلانه انتخابات مهمترین مانع بر سر راه جنبشی کردن آن است. تحریم به انفعال و خانهنشینی دامن میزند و از تبدیل شدن «انتخابات» به یک «فرصت» برای عمل جمعی جلوگیری میکند. در ایران به دلایل مختلف نمیتوان «تحریم فعال» داشت. در جمهوری اسلامی همواره تحریم معادل «انفعال و خانهنشینی» بوده است. در نتیجه برای جنبشی کردن انتخابات باید گزینه «تحریم انتخابات» را کنار گذاشت.
واقعیت آن است که در طی سی سال گذشته، با وجود برگزاری انتخابات متعدد دورهای، یک «دموکراسی صوری» در کشور برقرار بوده است. برای تحقیق این امر، همواره «عقیمسازی انتخابات» همیشه با یک «پروژه مکمل» همراه بوده و عمل کرده است. تحریم انتخابات همان پروژه مکمل است. عوامل قدرت برای آنکه بتوانند انتخابات را با کمترین دردسر مهندسی کنند نیازمند آن بودهاند تا آن ۳۰-۴۰ درصد مردم به شدت ناراضی در فرآیند انتخابات وارد نشده و قهر و خانهنشینی پیشه کنند. در آن صورت با کمی هدایت نیروها و کمی «تخلف» و کمی تبلیغات به آسانی میتوانند انتخابات را مهندسی کنند و گزینه مطلوب را بر کرسی بنشانند.
برای خانهنشین کردن آن جمعیت معترض، پروژه مکمل (یعنی تحریم) همواره به یاری آنها شتافته است. اما هرگاه آن جمعیت معترض به هر دلیلی تصمیم به حضور در انتخابات گرفتند، پروژه مهندسی و عقیمسازی انتخابات به مشکل برخورد. انتخابات سالهای ۷۶ و ۸۸ مثالی روشن از آن وضعیت است.
از طرفی دیگر، تحریم، بدویترین واکنش اپوزیسیون در قبال انتخابات غیرآزاد بوده و به راحتی از سوی ارباب قدرت قابل پیشبینی است. وقتی حرکتی مانند تحریم قابل پیشبینی باشد، قابل کنترل و برنامهریزی هم خواهد بود. بدین معنی که میتوان به آن جهت داد و از آن استفاده کرد. (مثلاٌ برای خانهنشین کردن معترضان در موسم انتخابات) حتی می توان با ترفندهایی به تشدید آن دامن زد (مثلاٌ با تصمیمات محیرالعقول چون رد صلاحیت هاشمی یا تکرار مکرر عباراتی چون رای دادن، رای به مشروعیت نظام، تثبیت نظام، تایید نظام و… است که در تمام این موارد «قابل پیشبینی» است که معترضان به صورت واکنشی مصمم به رای ندادن خواهند شد).
و اما در انتخابات پیش رو به نظر میرسد که نباید ذهن خود را درگیر مفهوم «انتخابات» کنیم. اگر میخواهیم «نهاد رسمی انتخابات» را به مثابه یک موقعیت مناسب به یک «فرصت» برای عمل جمعی کنیم، قالب و فرم آن برای ما اهمیت خواهد داشت نه محتوا با معانی ذاتی آن. از این زاویه، انتخابات پیش رو آن چیزی که در غرب به آن election میگویند نیست، یعنی ممکن است به معنای واقعی «آزاد و منصفانه» نباشد یا از استانداردها و ضمانتهای سلامت آنگونه که در غرب مطرح است، برخوردار نباشد (که نیست)، اما بر اساس مدعای یادداشت حاضر، معیار شرکت یا عدم شرکت در انتخابات «انتخابات پیش رو» این نیست که آیا این انتخابات آزاد است یا خیر یا استانداردهای لازم را دارد یا خیر. معیار شرکت یا عدم شرکت این است: آیا انتخابات میتواند «فرصت» یک عمل جمعی معنادار را فراهم کند یا خیر.
بنابراین درست است که این انتخابات یک election آزاد نیست، اما میتواند یک «میتینگ» یا «گردهمایی» یا «تجمع» باشد. فضایی گسترده برای گردهمایی سبزها؛ تجمعی به وسعت خاک ایران و به گستردگی جنبش سبز، تجمعی برای «آشکارسازی» جنبش سبز پس از سه سال و برای فریاد این که «ما هستیم» و جنبش زنده است.
انتخابات بهترین فرصت برای شکلدهی به گستردهترین کنش جمعی است. هیچ موقعیت دیگر به اندازه انتخابات موثر، گسترده و دارای نفوذ در جامعه نیست، فراموش نکنیم که جنبش سبز نیز از طریق یک انتخابات خود را آشکار ساخت. عینیتیابی جنبش سبز مبدایی انتخاباتی داشت.
بنابراین موضع نگارنده درباره شرکت در انتخابات نه به عنوان یک فعالیت کلاسیک پارلمانتاریستی بلکه به عنوان فعالیتی پویشی در راستای جنبشی کردن انتخابات است. عوامل قدرت فکر میکنند که رد صلاحیت هاشمی ضربهای کاری را به جنبش زده و فشار روانی لازم را به افکار عمومی جنبش برای فعالسازی «ذهنیت تحریم» وارد کرده است. اما اگر آقای روحانی را «کاندیدای بیصورت» و انتخابات را «فرصت» و عرصه کنش جمعی به حساب آوریم، آنگاه حرکت جمعی برای رای دادن به روحانی، عملی «انعطافی» و «غافلگیرانه» خواهد بود.
مسئله این نیست که روحانی رای میآورد یا خیر. حضور وی و آقای هاشمی در انتخابات بسیار قابل ستایش است. اما حتی در صورت رای نیاوردن روحانی به دلیل تخلفات و مهندسیها، آن چه اصلاحطلبان و فعالان جنبش سبز به دست میآورند بسیار با ارزشتر خواهد بود، جنبش خود را آشکار و فعال کرده است؛ اصلاحطلبان به «مکانیسم اجماع» و تقویت رهبری خویش دست یافتهاند، شکاف «جنبش – اصلاحات» کاهش یافته است؛ در میان نیروهای سیاسی «ظرفیتهای جدید» پدید آمده است، بخشی از بدنه اجتماعی عوامل قدرت «مسئلهدار» شدهاند؛ و بسیار دستاوردهای دیگر که در تاریخ جنبش دموکراسیخواهی ایران از آنها یاد خواهد شد.