فیلم روز♦ سینمای ایران

نویسنده
مهیار رحمانی

فیلم “چه کسی امیر را کشت” به کارگردانی مهد ی کرم پور در تهران به نمایش عمومی درامده است. نویسندگان هنر روز دونگاه دارند به این فیلم.

zani.jpg


نگاه اول: کامبیز رحیمی

خطابه ای درباره قتل

کارگردان: مهدی کرم پور- نویسنده: مهدی کرم پور، مهدی کیا، خسرو نقیبی- مدیر فیلمبرداری: مهرداد فخیمی- تدوین: نازنین مفخم- تهیه کننده: مصطفی رزاق کریمی- بازیگران: نیکی کریمی، خسرو شکیبایی، امین حیایی، محمد رضا شریفی نیا، مهناز افشار، الناز شاکر دوست، علی مصفا.

خلاصه داستان: خبر می رسد که امیر در یک تصادف کشته شده است. همه افرادی که به نوعی با او در ارتباط هستند به نوعی از ارتباط خود و امیر می گویند. در انتها متوجه می شویم همه قاتل هستند. اما امیر زنده است.

مهدی کرم پور فیلمسازی را با کارگردانی فیلم های کوتاه آغاز کرد. او در فیلم های کوتاهش همچون روی جاده نمناک نیز دغدغه تجربه فرم را داشت ومی کوشید زبان های سینمایی جدید را تجربه کند. این نگاه در کارگردانی اولین فیلم بلندش، جایی دیگر، نیز تکرار شد. جایی دیگر فیلمی تلفیقی از سینمای داستانی، کلیپ وانیمیشن بود. توجه به فرم های بصری باعث نشده که این فیلمساز از توجه به مضمون باز بماند. به طور مثال جایی دیگر به هجرت تعدادی آدم سر خورده می پرداخت که راهی برای پناه بردن به جایی ندارند و در انتها در می یابیم هیچ کس، هیچ کجا منتظر آنان نیست.

فیلم چه کسی امیر را کشت؟ نیز اثری در همین راستاست. فیلم در شکل بصری از فرم خطابه ای سود می جوید. فرمی که کاملا مدرسه ای است و کمتر فیلمسازی را در تاریخ سینما می توان سراغ گرفت که این شکل را تجربه کرده باشد. اگر طبق الگوی دیوید بوردول و کریستین تامسون قصد داشته باشیم روایت را در یک اثر سینمایی تقسیم کنیم، شیوه خطابه ای یکی از شیوه های فرمال غیر روایی به شمار می آید. فیلمی که معمولا در آثار مستند کاربرد دارد. اما کرم پور از این شیوه در واقع غیر روایی یک نوع ساختار شکنی انجام داده است. او یک روایت تقریبا خطی را در دل این فرم جای داده است. از همه مهمتر اینکه او برای جذابیت داستان به استفاده از هنرپیشه های حرفه ای روی آورده و تنی چند از ستارگان سینما را گردهم آورده است.

پیش از اینکه وارد بحث اصلی فیلم شویم بدنیست به نکته ای حاشیه ای از فیلم اشاره کنم. برخی از تماشاگران فیلم چه کسی امیر را کشت؟ پس از خروج از سالن سینما به دلیل فرم نا آشنای فیلم جلوی در سینما تجمع کرده و درخواست بازپس گیری پول بلیت هایشان را داشته اند. آنها با دیدن پلاکارد های سر در سینما و چهره اینهمه هنرپیشه مطرح فیلم را برای تماشا انتخاب کرده بودند و پس از خروج از سالن احساس غبن می کردند.

در این فیلم هیچیک از شخصیت ها با هم تماس ندارند و رو به رو نمی شوند. آنها هریک جداگانه رو به روی دوربین می نشینند و روایت خود را از امیر در قالب یک مونولوگ برای تماشاگر باز می گویند. یکی از اهداف این نوع روایت در سینما اثبات یک ادعا برای تماشاگر است. در این راستا از ابتدا تا نیمه فیلم همه از امیر تعریف می کنند. در این نیمه ما تمامی شخصیت ها را عموما در نمای مدیوم نظاره گر هستیم. اما در نیمه دوم فیلم ناگهان همه چیز تغییر می کند. همه آنانی مکه از امیر تعریف می کردند، ناگهان کمر به قتل او می بندند. در این بخش آدم ها از نمای مدیوم دور وبه نماهای بسته می رسند. گویا کارگردان در این بخش سعی دارد به قطب این شخصیت ها نزدیک شود. ما در داستان چه کسی امیر را کشت؟ با قضاوت تعدادی آدم در باره یک آدم خاص هستیم. آدمی که می توان از او به عنوان حقیقتی گمشده تعبیر کرد. این حقیقت تا زمانیکه می تواند پنهان کننده ضعف های آ دمهای دیگر باشد مفید و دوست داشتنی است. اما زمانیکه این ضعف ها به پس پرده می افتند، حقیقت هم یارای پنهان کردن آن را ندارد. در انتها هم ما با تعدادی آدم رو به رو هستیم که خود نمی دانند چه از جان زندگی می خواهند و همین سب می شود امیر را هم به یک نقطه نا معلوم برسانند.

البته تجربه کرم پور در این راه خالی از اشکال هم نیست. در فرم خطابه ای دوربین نباید چهره بازیگران و در کل سوژه را گم کند. در ساختار سینمایی فیلم برخی لحظات این قرار از پیش تعیین شده برای مخاطب می شکند و فیلم را دستخوش ناملایماتی می کند. از این فصول به عنوان نمونه می توان به فصلی اشاره کرد که شکیبایی دیالوگ می گوید و دوربین بوسیله تراولینگ به او نزدیک می شود.

فیلم چه کسی امر را کشت؟ در یک نگاه کلی تجربه ای قابل تامل به شمار می آید. تجربه ای که را ه زیادی را تا تکامل پیش رو دارد. اما همین اندازه که فیلمساز از کلیشه های روز سینمای ایران فاصله گرفته جای تقدیر دارد.

تنها نکته ایی که در اینجا بد نیست به آن اشاره کنیم شیوه اکران فیلم است. چنین فیلمهایی آنگونه که در دنیا نیز مرسوم است به شکل گسترده به نمایش در نمی آیند. کرم پور و تهیه کننده فیلم می توانستند این فیلم را در چند سینمای محدود، اما به شکل طولانی نمایش می دادند. در اینصورت تماشاگر از تماشای فیلم احساس غبن نمی کرد.


نگاه دوم: مهدی شکیبائی

گذرسنت به تجدد

chekasi--aks2.jpg

پرداختن به شیوه های مختلف روایت درکمترفیلمی درسینمای امروزی ایران اتفاق می افتد. اکثرفیلمهای ایرانی ازیک شیوه روایت استفاده می کنند، تنها معدود کارگردانانی هستند که پس ازسالها فیلم ساختن درژانرمورد علاقه خود به شیوه روایت معینی برای آثارخود دست یافته اند. اگرکارگردانی برابزاروعناصرمورد استفاده خودشناخت وتسلط کامل نداشته باشد بنابراین مخاطب هم با اثری ازهم گسیخته مواجه می شود. ناگفته نماند قبل ازآنکه ذائقه تماشاگررا تغییردهیم وسطح کیفی آگاهی اورا ارتقاء بخشیم نیازبه شکل گیری بافت وزمینه – ایی داریم که این اتفاق درآن شکل گیرد. ولی اگربدون هیچ پیش زمینه وبافتی تنها قصد متفاوت بودن را داشته باشیم، با عکس العمل ناخوشایند مخاطب مواجه می شویم. “چه کسی امیر را کشت” فیلمی دراین ژانراست که دارای شیوه روایی متفاوتی می باشد. فیلم با فصل گفتگوی تمام شخصیتهای اثردرمقابل دوربین آغازمی شود واین روند تا پایان ادامه می یابد. فیلم برمحورعشق بنا شده است. اتومبیل امیر” علی مصفا” براثرتصادف وحادثه – ایی درجاده کوهستانی شمال به قعردره سقوط می کند وآتش می گیرد ومی سوزد. زیبا “نیکی کریمی” که دردوران دانشجویی با امیروحمید “امین حیایی” هم کلاسی بوده پس ازازدواج پی درپی وناموفق خود با اصغرو اکبر”خسرو شکیبایی” به همسری امیر در آمده، زیبا ازشوهرسابق خود دختری بنام عسل “النازشاکردوست” دارد که دچارمشکل روحی است. دکترکامبیزمطلق “محمد رضا شریفی نیا” روان شناس خانوادگی زیبا وامیرمی باشد که عاشق زیبا شده است. رضا “آتیلا پسیانی” هم دوست دوران کودکی وهم محلی امیربوده که با امیرجزوحزب توده بوده وفعالیتهای سیاسی وحزبی داشته وهردوی آنها درگذشته درزندان بوده اند. مرجان “مهنازافشار” هم منشی کارخانه امیرمی باشد که عاشق امیربوده وامیرپس ازمدتی اورا به صیغه خود درمی آورد واوازامیرباردارمی شود. همه شخصیتها روبه دوربین روایت زندگی خود ورابطه شان با امیررا برای مخاطب بازگومی کنند ونظرخود را درباره مردن او می گویند. درانتها همه یک به یک اعتراف می کنند که درقتل او دست داشته اند وهرکدام به شکلی مسبب مرگ اوبوده اند. اما درپایان فیلم مخاطب امیررا درصحرایی بی آب وعلف که چادرزده ودرکنارماشینش نشسته می بینند، روزحادثه امیر به شمال نمی رود به دلیل اینکه اسناد ومدارک کارخانه رابه راننده اش می دهد وراننده طمع کارهم که اسناد رادراختیاردارد با ماشین اوبسوی شمال حرکت می کند ودرراه دچارحادثه می شود. پس ازروشن کردن این موضوع برای مخاطب توسط امیر، فیلم به پایان می رسد. اتفاقی که درموضوع ومضمون اثرقابل توجه است ونمود بیشتری دارد درگیربودن شخصیتهای فیلم با عشق است. “عشق حمید به زیبا- عشق زیبا به امیر- عشق کامبیزمطلق به زیبا- عشق اکبربه مرجان- عشق مرجان به امیروعشق رضا به خواهرامیر (که درحادثه ایی ازدنیا رفته). درواقع مخاطب با زنجیره ایی ازرابطه های عاشقانه رودرروست که تمام این رابطه ها به نوعی باهم درارتباط هستند. ونقاط مشترکی با هم دارند ودرجایی به هم می رسندوآن نقطه امیراست. حمید علت نرسیدن خود به زیبا را امیرمی داند- زیبا ازبی اعتنایی های امیرشکوه می کند واین بی اعتنایی باعث تصمیم اوبرای قتل امیرمی شود همچنان که شوهرسابقش راهم خوداو کشته است- عشق کامبیزبه زیبا، که کامبیزامیررا لایق زیبا نمی داند وبهمین علت نقشه قتل اورا می کشد. اکبرهم علت نرسیدن خود به مرجان راامیرمی داند بنابراین با پول دادن به رضا اورابرای کشتن امیر اجیرمی کند. مرجان هم با اینکه امیر را دوست دارد اما بعلت باردارشدن و خشم امیراز این اتفاق، خودرا مسبب قتل او می داند ورضا که حادثه آتش سوزی مغازه ایی راکه خواهر امیردرآنجا بوده را علت خود برای انتقام گرفتن از امیر می داند. د رواقع با نگاهی دقیق تر به این زنجیره درمی یابیم، عنصری که درتمام این شخصیتها گم شده ووجود ندارد، عشق است. تمام شخصیتها انسانهایی هستند که عشقی گمشده وازدست رفته دارند وهمین عامل باعث بحرکت درآمدن آنها ودست زدن به اعمالی ست درجهان داستان تا به اهداف خود برسند، اما درانتها تنها امیراست که به رستگاری وآزادی می رسد وبا جدا شدن ازتمام آنها وزندگی شهری و پناه بردن به صحرا وزدن ساز، دنیای آرمانی وایده آل خودرا می سازد. آغاز فیلم به لحاظ کارگردانی ازریتم وتنوع خوبی برخورداراست. فصلها وسکانس های آغازین که به معرفی مکان ها وشخصیتها می پردازد وشخصیتها با دادن اطلاعات اززیر لایه متن به سطح ظاهری می آیند بسیارجذاب وگیراست، اما درادامه این روند به تکرار خسته کننده ایی درقاب بندی فضاها می انجامد وتمام شخصیتها تا انتهای فیلم دریک مکان به روایت می پردازند واین یکی ازدلایل تاثیر بر ضربآهنگ وریتم کند فیلم است. درواقع تنها بازی روان یکی دوبازیگرفیلم است که باعث گیرایی اثروهمراهی مخاطب تا انتها می شود. “خسرو شکیبایی” در نقش اکبرخوش می درخشد وبازی جذاب وگیرایی از خود ارائه می دهد و “آتیلا پسیانی” هم درنقش رضا به خوبی توانایی خود را درارائه نقش نمایان می سازد. درواقع بازی این دوبازیگریک سروگردن بالاترازبقیه بازیگران می باشد ویکی ازعناصرجذاب فیلم. دیگر بازیگران بازی شاخص وویژه ایی ازخود به نمایش نمی گذارند ونقش آفرینی آنها تغییرچندانی با کارهای گذشته شان ندارد. درمجموع فیلمسازبا انتخاب نوع روایت خود دست به ابتکارتازه وخلاقانه ایی درسینمای امروزی ما زده، اما منسجم نبودن فیلمنامه وضعف ساختاری فیلم به این روایت ضربه وارد کرده وباعث گسست ارتباط مخاطب با فیلم شده است.