وقتی خبر تجاوز جنسی به دختربچهای یازده ساله در میان دعواهای سیاسی و جناحی گم می شود؛ وقتی حنجره بنیادگرایان مذهبی از فریاد واسلاما پاره می شود و گوش همگان و به ویژه برابری خواهان را کر می کند؛ البته صدای فریادهای دختربچهای پا برهنه، میان هیاهوی سهم خواهی از قدرت، به گوش کسی نمی رسد؛ حتا ما فعالان حقوق زنان نه صدایش را می شنویم و نه واکنشی در خور نشان می دهیم! اگر زنان به خیابان ها می آمدند و می گفتند ما امنیت روز و شب می خواهیم آیا این عمل شان “اقدام علیه امنیت ملی” به حساب می آمد؟ وای که حتا نوشتن جمله ی “اقدام علیه امنیت ملی” برایم چندش آور شده است. به راستی این امنیت ملی چیست؟ که بهای آن، جان آدمیان است؟ که به بهاء و بهانه اش نباید در اعتراض به تجاوز دختربچهای یازده ساله به خیابان ها آمد؛ و فریاد کشید که امنیت زنان و کودکان باید تأمین شود.
مگر این امنیت ملی جدای از امنیت ما انسان ها است؟ آیا این دختر یازده ساله که بی رحمانه به او تجاوز شده است بوی عطر و ادوکلن اش مردان آرام و سر به زیر جامعه را مدهوش و از خود بی خود کرده بود؟ یا موهای افشان و یا آراسته اش؟ هیچکدام ! هیچکدام ! این دختر بینوا حتا کفش درست و حسابی به پا نداشت. پس چرا به او تجاوز کردند؟ این آقایانی که پایشان لب گور است ولی هر روز برای جوانان این سرزمین خرافات زده نسخه می پیچند کجا هستند که دو کلمه هم بگویند زنان حق دارند آزادانه در هر ساعتی از شبانه روز در خیابان ها و جاهای عمومی رفت و آمد کنند و مورد تعرض قرار نگیرند. همین آقایانی را می گویم که به بهانه حجاب خانم ها، شعارها و نسخه های غیرانسانی صادر می کنند و سبب ناامنی زنان و جامعه می شوند، آنها این روزها کجا هستند که بر سر مردان بی بند و بار متجاوز به دختر یازده ساله ای که از فقر، استخوان هایش بیرون زده، بگویند: شرم کنید!
این آقایان از دیانت فقط همین را می دانند که جلوی ورود خانم ها به ورزشگاه ها را بگیرند یعنی جلوی ورود به مکان هایی که اتفاقاَ یکی از سالم ترین جاها است؟ اگر زنان در ورزشگاه ها که قاعدتاَ ورزشکاران و ورزش دوستان به آنجا می روند امنیت نداشته و یا ندارند چه انتظاری از دیگر اماکن عمومی است؟ حکایت این آقایانی که چنین فتواهایی می دهند حکایت بستن سنگ و گشودن سگ است. آنهایی که با کلمات مسموم خود جوانانی را که می توانند انسان هایی مهربان باشند به جانی هایی اسید به دست تبدیل می کنند که روز روشن به روی زنان اصفهان اسید پاشیده و فرار می کنند. اگر کسی” امنیت ملی “ را به خطر انداخته باشد اتفاقاَ همین آقایان هستند. همین هایی که نیمی از جمعیت ایران یعنی نیمی از ملت ایران از دست شان در امان نیستند.
وقتی صدای فعالان مدنی و برابری خواهان یک جامعه در گلو خفه می شود، وقتی در جامعه فضای نقد و اعتراض بسته می شود، نویسنده، روزنامه نگار و حتا نقاش و فعال حقوق کودک اش به زندان افکنده می شوند، نتیجه اش هم همین است که هر روز باید شاهد دیدن فجایعی باشیم که مو بر تن انسان راست می کند. و این گونه می شود که جامعه به مرض “بی تفاوتی” مبتلا می گردد که حتا فعال حقوق زن هم صدایش در نمی آید چه رسد به این که به خیابان بیاید و بگوید نه تنها حضور در ورزشگاه حق من است بلکه هر آنچه حق تو مرد است حق منِ زن نیز هست؛ اگر تو انسانی من هم انسان هستم. حق ندارید به عنوان مرد چون که جسم تان قوی تر است امنیت را از من بگیرید. یک روز به روی زنان اسید بپاشید ، روز دیگر از رفتن به ورزشگاه محروم اش کنید. و بالاخره هر روز فرمانی تازه بر او برانید!
باید از آن روز ترسید، نه که باید وحشت کرد، اگر دیدید کسی را جلو چشم تان می زنند و شما بی تفاوت رد می شوید. این جا یعنی مرگ انسانیت اتفاق افتاده. در این مملکت دزدی های میلیاردی می شود و ملت می نشینند و جوک می سازند و می خندند. آی دولتمردان این فاجعه است به خودتان بیایید. اگر به خود تان نیایید فردا مردم بر پیکر بی جان بیگناهی بالای دار و جان دادن او جوک خواهند ساخت و آن را دستمایه ای برای خنده و شادی خواهند کرد. براستی این جامعه و مردم را به کجا برده اید؟ مردمی که در مقابل دیدن فجایع، واکنش شان تولید روزافزون جوک است، از درد ها و رنج هایی که روزانه به دلیل ندانم کاری ها و جاه طلبی های عده ای معدود بر اکثریتی مورد ستم وارد می شود.
اما هنوز در این خانه کور سویی هست. و جای اندکی امیدواری است؛ اگر چه فعالان حقوق زنان فریادهایشان در گلو خفه شده و بر اثر تهدید ها، بازداشت ها و در بدری ها رمقی برای شان باقی نگذاشته اند، اما در این میان آش آن قدر شور شده که آشپز هم صدایش در آمده و در این میان اندک صدایی است که از بین نمایندگان مجلس برخاسته. «رسول خضری»، که عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی است ، تجاوز گروهی به یک کودک را بحث بسیار مهمی دانسته است. وی در مجلس گفت: “این موضوع ساده ای نیست. در کشوری که ادعای اسلامی بودن آن را داریم و دارای یک فرهنگ اصیل اسلامی هستیم نباید به این سادگی از کنار این موضوع گذشت. کسانی که مسئولیت دارند و حتا کسانی که مسئولیت دولتی ندارند، یعنی مردم باید در این مورد اقدام کنند؛ همه ما در این مورد مسئولیت داریم”. [1]
اشاره آقای خضری به موضوعی به این مهمی و نشان دادن حساسیت او نسبت به این موضوع، نه تنها از دیده ها پنهان نمانده بلکه به عنوان یک نکته مثبت در پرونده کاری ایشان خواهد ماند. اما ایشان باید بدانند که یکی از اتهامات خانم “نرگس محمدی”تلاش در جهت برقراری جامعه مدنی بوده است! که یکی از کارکردهای جامعه مدنی هم اتفاقاَ توانمندسازی زنان است. اگر این دختر یازده ساله مورد حمایت بود و اگر خانه امنی برای زنان وجود می داشت و هزاران اگر های دیگر ، آیا چنین اتفاقی برای این کودک پیش می آمد؟ البته وظیفه نمایندگان مجلس است که این اگر ها را بشناسند و راجع به آن ها قوانین مورد نیاز و متناسب با اوضاع روز ایران و جهان را وضع کنند نه این که مانند برخی از زنان نماینده مجلس که نمایندگان واقعی زنان جامعه ایران نیستند (چون تا به حال نه حرفی و نه قانونی را به نفع زنان طرح نکرده اند) در برابر تجاوز به دختر بچه یازده ساله سکوت کنند، و در عوض، با فریاد و هیاهو با رفتن زنان به ورزشگاه مخالفت کنند و آن را مخالف شئون اجتماعی زنان بدانند. مانند خانم آلیا که می گوید: “جایی که چند هزار نفر مرد جمع می شوند، عده ای هم از زنان بروند. اینها زمینه بی حرمتی و تجاوز در جامعه است”[2]. نه خانم آلیا زمینه تجاوز به زنان، فقر و بی عدالتی است؛ زمینه تجاوز به زنان نابرابری و وجود افکار و عقاید زن ستیز است. خواه از زبان مردی جاری شود خواه از زبان زنی زن ستیز! زمینه تجاوز به دختر یازده ساله ای توسط شش مرد را قوانین تیعض آمیزی فراهم می کند که دیه زن را نصف مرد می داند و شما از این قوانین دفاع می کنید!
حیف است در این میان به سخنان اقای جواد جهانگیر زاده، نماینده ارومیه در مجلس شورای اسلامی و عضو کمیسیون امنیت ملی اشاره نکنم، ایشان در سخنان خود در مجلس گفته اند: “ادامه این روند میتواند یک سقوط اخلاقی بزرگ را در جامعه ما کلید بزند.”[3] باید به آقای جهانگیر گفت! این سقوط اخلاقی اتفاق افتاده و کلید آن وقتی زده شد که به زنان جامعه گفته شد برای این که مردان به گناه نیافتند زنان باید خود را در حجاب پنهان کنند! کلید سقوط اخلاقی جامعه وقتی زده شد که نیمی از جامعه را بی حرمت کردند، وقتی که نیمی بر نیمه دیگر برتری داده شدند، وقتی که گفتند زن نباید بلند بخندد، زن نباید شب بیرون برود، سقوط اخلاقی جامعه وقتی اتفاق افتاد که شب و زن گناهکار و مقصر شناخته شدند، و کسی از خود نپرسید چگونه امنیت از زنان گرفته شده؟ و کسی نپرسید چرا زنان باید ازشب و از مردان بترسند؟ چه کسی از مردان موجوداتی بی رحم و شهوت طلب در چشم زنان می سازد؟ مردانی که با دیدن تار مویی از زنان، به گناه می افتند، مردانی که شهوت کورشان می کند چنان که عقل و شعورشان زایل می شود، چه کسی چنین تصویری از مردان جامعه می سازد؟ من به آقای جهانگیر زاده که ایشان هم چون اقای خضری به این مهم حساسیت نشان داده اند پیشنهاد می کنم برای این که جامعه خودشان را بهتر بشناسند و بدانند زنان ایران در چه محیط ناامنی زندگی می کنند مانتو و روسری بهپوشند و یک روز در قالب یک زن در جامعه ظاهر شوند. سخن آخر این که:
مردانی که به دختری یازده ساله تجاوز کردند اگر از آنها اصول دین شان را بپرسید به احتمال زیاد همچون بلبل به شما پاسخ می دهند؛ مطمئن باشید به شما خواهند گفت که مسلمان هستند. اما این را هم مطمئن باشید که آنها هرگز نقدی در هیچ روزنامه ای ننوشته اند، به دنبال جامعه مدنی هم نیستند… باری، آنها “امنیت ملی” را به خطر نیانداخته اند.
منبع: مدرسه فمینیستی