گفت و گو♦ نمایش ایران

نویسنده
بهرام تقوی


حمید سمندریان بدون شک از هنرمندان بزرگ وتاثیرگذار تئاتر ایران محسوب می شود که بسیاری از بازیگران و ‏کارگردانان موفق حال حاضر ایران را پرورش داده است.سمندریان پس از سال ها هم اکنون دوباره با کارگردانی ‏نمایش “ملاقات بانوی سالخورده” به صحنه بازگشته است. در تهران پای حرف های این هنرمند برجسته تئاتر ‏کشورمان نشسته ایم…‏

samandarian644.jpg


دروغ گویی و شارلاتانیزم درتئاتر

کار تئاتر راچگونه آغاز کردید؟

رشته اصلی من درگذشته های دور موسیقی بود و پدرم مرا مجاب کرده بود تا در این رشته کار کنم. یک گروه ‏موسیقی هم داشتیم که برنامه های متعددی را اجرا می کرد. من ویولون می نواختم. اما همیشه دوست داشتم روزی ‏فرصتی پیش بیاید که بتوانم کار تئاتر کنم. پدرم هم به شدت علاقمند به هنر بود. بنابراین این مساله را با او درمیان ‏گذاشتم و او هم پذیرفت که من به اروپا بروم و تئاتررا دنبال کنم.‏

بعد از نمایش دایره گچی قفقازی و بازی استریندبرگ دیگر نمایشی را روی صحنه نبردید. ‏چرا؟

خب فرصت مناسب پیش نیامد. مدت ها به این فکر می کردم که گالیله را به صحنه بیباورم اما هربار به دلیلی ‏مخالفت ها شکل می گرفت. بالاخره تصمیم به اجرای مجدد ملاقات بانوی سالخورده گرفتم.‏

آقای سمندریان از اولین اجرای تان در تالار مولوی از این نمایش بگوئید.

اولین بار وقتی”ملاقات بانوی سالخورده” فردریش دورنمات را روی صحنه بردم تازه با این نویسنده و آثارش ‏آشنا شده بودم. مرا از طرف انستیتو”گوته” برای اجرای نمایش‌های او انتخاب کرده بودند. در شرایطی قرار گرفتم ‏که متن”ملاقات بانوی سالخورده” را به سرعت و در زمان کمی روی صحنه بردم. تا آن زمان‌ کاری از دورنمات‌ ‏اجرا نشده بود و‌” انستیتو گوته ایران” گفت که چون “انستیتو گوته اصلی” از این اجرا خبر ندارد، خودت آن را ‏روی صحنه ببر. به هر صورت چون زمان اجرا با افتتاح تالار مولوی همزمان بود، هیچ اعلان و تبلیغی برای آن ‏انجام نشد و نمایش هم 10 شب بیشتر اجرا نداشت.‏

چطور شد تصمیم گرفتید آن را مجدداً اجرا کنید؟

اجرای مجدد نمایش”ملاقات بانوی سالخورده” برای من کامل شدن ایده‌هایم در مورد این نمایشنامه است.‏

مهم ترین مساله ای که در اجرای سی سال پیش شما مشهود بود از نظرخودتان چه بود؟

آن زمان وسایل و امکانات خوبی در اختیار نداشتیم و بسیاری از ایده‌های من هرگز عملی نشد. گرچه در آن زمان، ‏نمایش مخاطبان کمی داشت، ولی درک و دریافت همین تعداد تماشاگر هم از متن، بی‌نظیر بود.‏

آیا شما با دیدگاه دورنمات درمورد زن ها موافقید؟

ببینید مساله زن در آثار و تفکرات دورنمات بسیار جهانی و گسترده است. ز نظر او زن موجودی نیست که ‏موجودی دیگر را خلق کند. زن دراغلب آثار این نویسنده کسی است که مورد تهاجم و ستیز قرار گرفته و مسائلی ‏را که ملاحظه می کنید فقط و فقط واکنش های او است به مسائل و اتفاقات محیطش. دورنمات از ظرافت زنانگی ‏برای القای آسیب پذیری استفاده می کند تا جهان خود را بهتر و تاثیرگذارتر برای تماشاگر یا خواننده تعریف کند.‏

visit.jpg

در خصوص تفاوت های اجرایی این دو دوره بگویید.

در ملاقاتی که بعدها با دورنمات داشتم، بیشتر متوجه بضاعت این متن برای بیان صحنه‌ای آن شدم. مسلماً با ‏گذشت این سال‌ها اجرای مجدد این متن با اجرای آن زمان تفاوت دارد و افرادی که هر دو اجرا را دیده باشند، ‏می‌توانند تفاوت فاحش آن را دریابند.‏

از نظر شما یک گروه تئاتری مناسب چگونه باید تئاتر تولید کند؟

من همیشه گفته ام که در یک گروه تئاتر باید شرایط بهترین ها وجود داشته باشد. طراحان خوب و بازیگران طراز ‏اول با امکانات و بودجه مناسب تا همه فکرشان تولید اثری جاودان باشد. درغیر این صورت به هر حال یک جایی ‏از نمایش تان می لنگد و این ضربه خود را وارد می سازد.‏

چه مسائلی باعث می شود تا حمید سمندریان در کارخود متوقف شود؟

نبود سالن، کمبود بازیگر و نبود پشتوانه مالی، سه عنصر مهمی هستند که من را از ادامه کار بازمی دارند. ‏متأسفانه بخشی از هنرمندان ما هنوز الفبای هنر را هم نمی‌شناسند و ادعا هم دارند که سلیقه‌های قدیمی را دور ‏می‌ریزند و نوآوری می‌کنند. امروز یک شارلاتانیزم به تئاتر ایران راه یافته است که دروغ گویی را به جای ‏واقعیت اشاعه می‌دهد و در حال خفه کردن فرهنگ تئاتری ماست.‏

درباره فریدریش دورنمات نیازی به توضیح مفصل نیست. نمایش‌نامه کمدی–تراژیک او به نام ملاقات بانوی ‏سال‌خورده در همه تئاترهای آلمان و نیز در برادوی آمریکا با موفقیت فراوان به نمایش درآمده است. در 1921 در ‏کانتون‌برن سویس زاده شد. پدرش روحانی بود. ابتدا سر آن داشت معلم یا نقاش شود. اما به گفته خودش، وسوسه ‏نوشتن، چنان ناگهان براو چیره شد که دیگر مجالی برای پایان تحصیلات دانشگاهی به او نداد. پیش از نمایش‌نامه ‏ملاقات بانوی سال‌خورده، کارهای ادبی زیادی منتشر کرده بود که برخی از آن‌ها موفقیتی نداشت و برخی دیگر ‏نیز برای ادامه راه به او شهامت بخشید. واقعیت تناقض‌آمیز این‌که آن دسته از نمایشنامه‌هایش که حتی به‌مرحله ‏نمایش نرسیده بودند، با گذشت سال‌ها، صحنه‌های تئاتر را جولان‌گاه خود کردند. ‏

dronmat.jpg

گفت و گو با فریدریش دورنمات

نوشتن تسخیر جهان است

ترجمه: احمدحکیم

دراغلب نمایشنامه هایتان مسئله قتل و خونریزی اتفاق می افتد. چرا؟

جوان که بودم از جنگ‌های میهنی و قهرمانانه نقاشی می‌کردم. از کشتارهای دسته‌جمعی و قهرمانانی که برای ‏وطن‌شان می جنگیدند. برای یکی از همین نقاشی‌ها در 1933 جایزه گرفتم. ساعت زنیت. از آن زمان تا کنون ‏عقیده داشته‌ام که کشتارهای اقتصادی بسیار مهم‌تر و صد البته خونین‌تر از کشتارهای نظامی هستند. هر ‏نمایش‌نامه‌ای پایگاه اجتماعی خاص خود را دارد. اشتباه بزرگ برخی از درام‌نویسان حتی مدرن این است که به ‏انسان به دید فرد، موجودی مستقل و یا در نهایت محدود در چهارچوبی تنگ می‌نگرند. انسان بخواهد یا نخواهد، ‏موجودی سیاسی است که سیاست، جایگاه او، عادت‌های او، دل‌بستگی‌های او و خیلی چیزهای دیگر را تعیین ‏می‌کند. تراژدی عهد باستان برای نشان دادن جامعه انسانی، از خانواده استفاده می‌کرد. خوب چه عیبی دارد؟ و بعد ‏هم شعارهایی مثل سرزمین پدری و از این حرف‌ها. عیب‌اش البته این است که ما دیگر در عهد باستان زندگی ‏نمی‌کنیم. ما باید نمادهای جدیدی برای هستی خود در دولت بیابیم. شاید بانک‌ها، ادارات و شرکت‌های سهامی، ‏الگوی بهتری برای حکومت‌هامان باشند، حکومت‌هایی که عنوان پرطمطراق سرزمین پدری را دیگر یدک ‏نمی‌کشند و کشته شدن در راه آن نیز مثل سابق چندان لطفی ندارد.‏

نام شما اغلب کنار برتولت برشت برده می‌شود. نظر بیش‌تر مردم این است که میان شما و برشت ‏وجوه مشترک زیادی هست. نظر خودتان در این مورد چیست؟

من خود را با برشت هم‌سو نمی‌دانم، افکار عمومی چنین شبهه‌ای داد. چنان‌چه مرا در برابر ماکس فریش می‌گذارند ‏یا برعکس. منتقدان آلمان و به ‌تازگی فرانسه، خیال می‌کنند که نمایش‌نامه‌نویس آلمانی زبان چیزی جز برشت ‏نمی‌خواند و نمی‌نویسد. البته من برای او ارزش زیادی قایلم، مثل بقیه نویسندگان و خوشحالم از این‌که چنین ‏نویسندگانی داریم. اگر برای نمونه ماکس‌ فریش، نمایش‌نامه جدیدی بنویسد، من سرشار از توان روحی می‌شوم، ‏هم‌چون ورزش‌کار در خود احساس نیرو می‌کنم و می‌کوشم فاصله‌ام را با او کمتر کنم. این احساس تنها در میان ‏ورزشکاران نیست، در میان نویسندگان نیز چنین است. ‏

ممکن است بپرسم کدام نویسنده یا نمایش‌نامه‌نویس، بر شما بیش‌ترین تاثیر را گذاشته ‏است؟

آریستوفان بیش از هرکس مرا تحت تاثیر قرار داده است، کارهای او چنان‌اند که تنها با نیروی تخیل می‌توان آن‌ها ‏را خواند و به‌هیچ‌وجه نمی‌توان به‌روی صحنه آورد. در ضمن، در مورد برشت گفته باشم، من به‌راستی توان ‏خواندن کارهای برشت را ندارم. آخر من باید بنویسم. هنگامی هم که می‌نویسم، هر نویسنده‌ای مزاحم کارم خواهد ‏بود، حتا اریستوفان، حتا شکسپیر، همه. می‌توانم وقت خود را با خواندن ادبیات بگذرانم. متاسفانه خودم ادبیات ‏می‌نویسم و نوشتن ادبیات با خواندن آن میسر نمی‌شود بلکه با تفکر در دنیای پیرامون، واقعیت‌ها و سرانجام خود ‏زندگی تحقق می‌یابد. نوشتن تسخیر جهان است از طریق زبان. ‏

چرا دیگر کمدی-تراژیکی چون ملاقات بانوی سال‌خورده نمی‌نویسید؟ چه انگیزه‌ای باعث شد که اپرا ‏بنویسید؟

هر نویسنده‌ای باید کارهای تازه بکند. ‏

به نظرتان از نمایشنامه ملاقات بانوی سالخورده اجراهای درستی می شود؟

هنگامی‌که نمایش‌نامه ملاقات بانوی سال‌خورده را می‌خواستند در مسکو روی صحنه بیاورند کارگردان نمایش، ‏نامه‌ای با این مضمون به من نوشت: “بسیار تحت تاثیر نمایش قرار گرفته‌ام اما نمی‌فهمم چرا اعتقاد دارید، همه ‏آدم‌ها را می‌شود خرید.” من هم برایش نوشتم: “من نیز هیچ نمی‌فهمم که شما این مطلب را از کجای نمایش‌نامه ‏برداشت کرده‌اید. اگر نمایش‌نامه طنز است، بیان و پیام آن نیز طنز خواهد بود و از هیچ کجای نمایش‌نامه نمی‌توان ‏چنین برداشتی کرد که، همه انسان‌ها را می‌توان خرید. اما می‌شود این‌طور برداشت کرد: “آی آدم‌هایی که آن پایین ‏هستید مواظب باشید. مثل ما، آدم‌های روی صحنه، خودتان را نفروشید.” این نمایش‌نامه هر گز در مسکو ‌‌روی ‏صحنه نرفت. ‏

نمایش‌نامه ملاقات بانوی سال‌خورده، بهترین و موفق‌ترین کار شما و موفق‌ترین نمایش‌نامه یک نویسنده ‏آلمانی زبان پس از جنگ دوم جهانی است. شما داستان بسیار زیبایی آفریده‌اید، آیا هم‌چون گذشته اعتقاد دارید که ‏موفقیت اثر، بستگی تام به داستان آن دارد؟‏

بله.‏

thevisit.jpg

آیا فکر نمی‌کنید که دلیل عدم موفقیت درام‌نویس‌های جوان در این است که بیش‌تر به فرم و نه به ‏موضوع می‌پردازند؟‎ ‎

تا حدودی.‏

آقای دورنمات، خیلی دلم می‌خواهد بدانم، چطور شد به فکر نوشتن نمایش‌نامه ملاقات بانوی سال‌خورده ‏افتادید؟

نخست خود داستان به ذهنم آمد، تلاش کردم تا رمانی از روی آن بنویسم، عنوانش هم این بود، تاریکی ماه. حوادث ‏داستان در دهکده‌ای کوهستانی رخ می‌داد. مهاجری از امریکا باز می‌گشت و از دشمنان سابق خود انتقام می‌گرفت. ‏این مرحله اول بود. بعد، مهاجر تبدیل به زن می‌شد، زنی میلیاردر به نام کلر زاخانسیان. دهکده کوهستانی هم شد ‏گولن. روند خلق این اثر را از این به‌‌بعد می‌توانم دقیق‌تر بیان کنم. نخستین مشکل دراماتیک این بود که چطور ‏شهری کوچک را روی صحنه بیاورم. در آن سال‌ها اغلب از محل اقامتم نُوین برک، به برن می‌رفتم. قطار ‏سریع‌السیر یکی دو بار در ایستگاه کوچکی توقف می‌کرد. کنار این ایستگاه، ساختمان کوچکی نیز بود. خلاصه ‏این‌که تصویر ملموسی از ایستگاه کوچک بود. از همین تصویر برای صحنه استفاده کردم. با این تفاوت که آدم در ‏ایستگاه، قطار را وقتی می‌بیند که قصد رفتن به شهر را داشته باشد. مشکل صحنه به‌‌این ترتیب حل شد. مسئله ‏بعدی نشان‌دادن فقر بود و این‌که تنها چند فقیر را دور صحنه بگذارم، برای نشان دادن فقر کافی نبود. فقر بایستی ‏از سر و روی ایستگاه می‌ریخت. آن‌گاه این فکر به‌‌ذهنم رسید که قطار سریع‌السیر در محلی دور افتاده و فقیر ‏توقف نمی‌کند، یعنی چه؟ یعنی محل، پرت و دورافتاده است. پرسش بعدی این بود که خوب، زن میلیاردر چطور ‏به این محل می‌آید؟ اصلاً با قطار مسافرت کردن برای یک زن میلیاردر، خود سوال برانگیز است. چرا او با ‏اتومبیل مسافرت نمی‌کند؟ از طرف دیگر من این ایستگاه قطار را بی بروبرگرد و در هر شرایطی برای نمایش ‏می‌خواستم. فکری به‌‌ذهنم رسید. زن میلیاردر با قطار مسافرت می‌کند، چون پیش‌تر تصادف شدیدی داشته و پایش ‏چنان آسیب دیده که دیگر نمی‌تواند با اتومبیل مسافرت کند. چنان‌که می‌بینید صحنه‌های مختلف نمایش به‌‌این ترتیب ‏ساخته شدند، یعنی به‌دلیل محدودیت‌های روی صحنه و انطباق منطقی حوادث و عناصر بازی که به‌‌ظاهر موارد ‏پیش پا افتاده‌ای بیش نیستند. ‏

بنابراین موضوع اصلی به‌‌هیچ وجه برای تئاتر نبود، شما خودتان شکل دراماتیک به آن ‏بخشیده‌اید.

همین عامل باعث شد که داستان، اشخاص و حوادث تغییر یابند. ‏

به‌‌طور کلی چه مدت روی یک نمایش‌نامه کار می‌کنید؟

نزدیک یک سال.‏

در چه ساعت‌هایی راحت‌تر و بهتر می‌نویسید، روز یا شب؟

پیش‌تر از ساعت 10 تا 12 ظهر و 2 تا 5 بعد از ظهر می‌نویسم. آن هم در اتاق کار راحت و دلنشین. ‏

خسرو خورشیدی از طراحان صحنه به نام تئاترایران است که کار طراحی نمایش “ملاقات بانوی سالخورده” را ‏نیز بر عهده داشته است. با این هنرمند از ویژگی های طراحی صحنه درتئاتر، اپرا وسینما سخن گفته ایم…‏

khosrowkhorshidi.jpg

گفت و گو با خسرو خورشیدی ‏

طراح صحنه بازیگرکل صحنه

اولین کار طراحی صحنه شما در ایران، طراحی صحنه نمایش “ملاقات بانوی سال‌خورده” به ‏کارگردانی حمید سمندریان بود. کار با ایشان را چگونه دیدید؟

‏ من پس از بازگشتن از ایتالیا به دانشکده هنرهای دراماتیک رفتم و مشغول تدریس شدم. ‌آقای سمندریان هم در آنجا ‏تدریس می‌کرد. در مورد نمایشنامه “کرگدن” ما با هم صحبت کردیم و بعد ایشان گفت نمایشنامه بعدی را با من ‏کار می‌کنی. گفتم نمی‌دانم من شرایط ایران را در همین تدریس دوست دارم. گفت اگر کار نکنی آن وقت می‌گویند ‏تو انتقاد می‌کنی یا حرف می‌زنی و می‌گویی من کار کردم ولی کاری را ارائه نمی‌دهی.‏

با توجه به طراحی های بسیاری که برای اپرا هم داشتید، تفاوت های طراحی صحنه تئاتر و اپرا را ‏بیشتر در چه عناصری می‌بینید؟

در اپرا صحنه‌ها خیلی خلاصه‌تر از تئاتر است. در تئاتر دست باز است. از طرفی در زمان حاضر اپرا کم نوشته ‏شده و اپراها همه به قرن نوزده و بیست بر می‌گردد. در نتیجه تئاتر امروز، تئاتر مدرن است. کار آقای ادوارد ‏آلبی یا حتی کار چخوف، امروز شما می‌توانید سه خواهر را با یک خط شروع کنید و این را کاملاً نشان دهید ولی ‏اپرای وردی را نمی‌توانید. درست است، باز هم می‌توان مدرن اجرا کرد ولی باید آن خطوط اصلی‌اش گویا باشد، ‏در اپرای آیدا عظمت فراعنه را باید نشان داد. برای همین اپرا با تئاتر فرق دارد. اپرا و باله شاید بیشتر به هم ‏نزدیک هستند. باز هم دکورهای اینها با هم فرق دارد. در باله کم دیده می‌شود که ما سطح های متفاوت داشته باشیم ‏باید حتماً مسطح باشد، برای اینکه بالرین نمی‌تواند روی سطوح متفاوت برقصد ولی در اپرا سطوح متفاوت وجود ‏دارد در حالی که دکورهایشان تقریباً به هم نزدیک است. ‏

چطور شد به کار طراحی صحنه در سینما روی ‌آوردید؟

من وقتی “سر بداران” را شروع کردم به نوعی خودش بیشتر از بیست فیلم سینمایی بود و چون در زمینه سینما ‏خیلی کار کرده بودم طراحی صحنه آن را پذیرفتم و نمی‌خواستم منحصراً روی تئاتر تمرکز کنم و الان هم ‏نمی‌خواهم. فیلم آقای لیالستانی به نام “تابلویی برای عشق” را نیز طراحی کردم که هنوز پخش نشده است. من ‏وقتی فیلم “هبوط” را خواستم شروع کنم، قراردادی در حد صحبت با من بسته شد ولی بعداً پیشنهاد “روز واقعه” ‏را دادند ولی چون که آن قرارداد را برای فیلم هبوط در حد صحبت با من بسته بودند به طوری که دو فیلمنامه ‏اصلاً قابل قیاس با هم نبود، کار دوم را رد کردم و گفتم من قرارداد صحبتی بسته‌ام.‏

چه دغدغه‌ای باعث شد به کارگردانی تئاتر روی بیاورید؟ ‏

درایتالیا و تمرینات آقای زفیرلی بودم و خیلی در آنجا آموختم. نوع رفتاری که با بازیگر داشت، نوع بازی که از ‏بازیگر می‌گرفت و بعضی وقت ها خودش نقش بازی می‌کرد. ولی اینجا در تئاترهایی که دیدم با اینکه هدایت های ‏خوب کارگردان را دیده‌ام، نه نقش زن را بازی ‌کردند نه نقش مرد را. ولی در کار آقای زفیرلی هم ژولیت بازی ‏می‌کردند و هم رومئو را بازی می‌کردند در نتیجه علاقه بسیاری به کارگردانی در من به وجود آورد و این حس را ‏همیشه در طراحی صحنه به کار می‌برم و حس کارگردانی را در طراحی صحنه جبران می‌کنم. ‏

با توجه به اینکه می‌گویید از آقای زفیرلی آموختید و همین امر باعث شد کارگردانی تئاتر هم کنید، در ‏برنامه‌تان هم هست که کارگردانی سینما هم کنید؟‌ ‏

نه، برای اینکه اصلا‌ً نمی‌توانم. هیچ ‌گونه انگیزه‌ای و قدرتی برای من نیست که به این کار دست‌ بزنم ولی ‏کارگردانی تئاتر را خیلی دوست دارم. دو نمایشنامه روی من خیلی اثر گذاشت: نمایشنامه “ملاقات بانوی ‏سال‌خورده” را خیلی دوست دارم ولی به احترام آقای سمندریان که اجرای خوبی با هم به روی صحنه بردیم، ‏هرگز حاضر به اجرایش نیستم. ولی نمایشنامه “باغ وحش شیشه‌ای”و “ماجرای باغ وحش” ادوارد آلبی را خیلی ‏دوست دارم و دیگر نمایشنامه‌های تنسی ویلیامز به خصوص “اتوبوسی به نام هوس” که بسیار مورد علاقه من ‏است. ‏

‎ ‎

visit2.jpg

چگونه می‌توان قبل از شروع نمایش و در نگاه اول پی برد که طراحی صحنه نمایش، طراحی خوبی ‏است؟‌‏

البته این سؤالی که شما کردید به نوعی در اروپا و آمریکا هم متداول است یعنی وقتی پرده بالا می‌رود اگر صحنه ‏زیبا باشد، دست می‌زنند. ولی در تئاتر کمتر این اتفاق می‌افتد و آن دست زدن در آخر رخ‌ می‌دهد. به خاطر اینکه ‏این مربوط می‌شود به همان اختلاف در تئاتر و اپرا. در اروپا چون هر فردی که عاشق ا‌ُپراست شاید اپرایی را ‏بیست بار بعضاً به خاطر نوع کارگردانی، نوع خواننده و نوع رهبری در موسیقی‌اش دیده باشد که این مانند این ‏است که شما موسیقی سمفونی نهم بتهوون را بارها بشنوید یا از دیگر بزرگان موسیقی، آثارشان را بارها گوش ‏دهید. با اجراهای مختلف وقتی به اپرا می روید، می‌بینید تمام آدم هایی که آنجا نشسته‌اند می‌خواهند ببینند که این ‏رهبر و این خواننده چگونه این اثر را اجرا می‌کند.‏

‏ ‏

مثلا؟

مثلاً یک‌دفعه می‌بینید در یک زمانی در رپرتوار یک اپرا، ‌یک اپرا را امسال”کالاس” خوانده و همان اپرا را سال بعد ‏خانم “تبالدی” خوانده است که مردم می‌روند تا ببینند که هر کس چگونه می‌خواند و اجرا می‌کند و احتمالاً دکور ‏چگونه است. در آنجا وقتی پرده اپرا بالا می‌رود، اگر دکور بسیار متفاوت و خلاق باشد دست می‌زنند. مثلا‌ً مادام ‏باترفلای را دیدند، یک‌دفعه می‌بینید کسی او را در قفس گذاشته و همان آن شروع به دست ‌زدن می‌کنند. در تئاتر ‏چون‌ که شناختش کمتر است مثلا‌ً کسی ممکن است اولین بار باشد که “باغ ‌وحش شیشه‌ای” را می‌بیند، ولی وقتی ‏که می‌بیند در طول نمایش، این فضاسازی چقدر درست بود و چقدر به بازیگر و کارگردان و همه کمک کردند و ‏تا توانستند روح نمایشنامه را زنده کند. یک جمله‌ای بود که همیشه آقای زفیرلی می‌گفت و آن اینکه “طراح صحنه، ‏بازیگر کل صحنه است”. ‏

یعنی چه نوع بازیگری؟

یعنی بازیگری است که در تمام داستان بازی می‌کند و به همه بازیگران این سرویس را می‌دهد. ‏