پرونده/ شرح – یوسف محمدی: “رم در پنج نگاه”، شرحی ست بر پرونده ی این هفته با عنوان “رم و سینما”؛ در این مطلب مروری داریم بر هر دو بحث پرونده؛ گذشته ای از تاریخچه ی شهر و سینما در رم که دانستن شان در راه ورود به صفحات دیگر پرونده بی فایده نیست.
رُم مثل رُم
در اساطیر رومی، پیدایش رم را به دو برادر افسانه ای به نامهای رومولوس و روموس نسبت می دهند. این طور که در میراث مکتوب آمده، پادشاه نومیتر، فرمانروای سرزمین افسانهای آلبالانگا (در جنوب شرقی رم کنونی)، روزگاری به نیرنگِ برادرش از حکومت خلع میشود. تا نطفه ی داستان با جنگ و خدعه آغازیدن بگیرد.
امولیوس، شاه با نیرنگ به قدرت رسیده، در همان آغاز سلطنت تمامی رقیبان را از صحنه به در می کند و از ترس فرداهای در راه هم “رئا سیلویا”، دختر شاه پیشین را از همخوابگی با مردان منع میکند، تا مبادا رقیبی برای سلطنت و فرمانرواییاش پیدا شود.
ادامۀ قصه اینگونه پیش میرود که حیلت امولیوس در منع کردن دوشیزه از مردان، کارگر نمیشود و رئاسیلویا با نَفَس مارس (الهۀ جنگ در روایات اسطورهای رم)، باردار میشود و در نهایت دو برادر دوقلوی روموس و رومولوس از نطفۀ او و مارس، متولد میشوند و پا به دنیای خاکی میگذارند.
این دو برادر اما به فرمان شاه در بیابان رها میشوند، اما مشیت روزگار بر زنده ماندن این دو برقرار میماند. مادهگرگی آن دو را در بیابان پیدا میکند و از پستان خودش شیرشان میدهد تا از مرگ رهایی پیدا کنند و به روزگار فرداها به یاد سرزمینی که روزی از مرگ نجاتشان داده بود، شهری بنا کنند و “رم” اش نام نهند.
رم مثل تاریخ
رم اما تنها به صفحات کتاب و میراث مکتوب، محدود نمی ماند. آثار معماری اش گستره ی تاریخی وسیعی را شامل می شوند، از دوران پیش از میلاد تا هنر پسامدرن امروزی. این طور که از شواهد و قراین بر می آید، نخستین سنگ بناهای زندگی شهری در رم کنونی، در حدود ۷۳۷ سال پیش از میلاد مسیح و در حاشیه ی رود پر آب و جاری “ توره ” شکل گرفته. این شهر در این گستره ی پر قدمت، هم آن طور که از قصه ی افسانه ای پیدایش اش بر می آید، انگار که جوری با عالم جادو در ارتباط بوده و دردهایش را به قول شاعر ما از خزانه ی غیب دوا کرده؛ اما… ؛ “ رم ” در میان این همه حادثه و جنگ و بلا؛ همواره زنده مانده و هر روز هم بیشتر و بیشتر هویت گرفته.
این شهر به واسطه ی تجربه ی حکومت های گوناگون، روزگار و راه و رسم، سلطنت، جمهوری و دموکراسی مدرن را پشت سر گذاشته. علاوه بر اینها، ایدئولوژی دینی هم سالها و سالها، حاکم بر اندیشه ی فروانروایان شهر بوده و میراث فراوانی چه در معماری و چه در فرهنگ بر جای گذاشته که بیشینه شان تا به هم امروز پایدار و استوار باقی مانده اند.
رم مثل سینما
رم را بسیاری از اهل شعر و استعاره به “ رویا ” مانند کرده اند. تصور رویا در هنر امروز هم بی گمان هم این سینماست و پرده ی جادو. همین است که رم و رویا و سینما خواهی نخواهی باهم اند و تفکیک ناپذیر.
سینمای پرقدرت ایتالیا در سالهای نه چندان دور به گونه ای با این گذشته ی تاریخی در تماس است؛ چه، بنیان حمایت از این سینما نخستین بار به اندیشه ی فردی آمد بود که در رویاهایش خیال احیای دوباره ی رومیان را دیده بود و برگرداندن شکوه پیشین به امروزیان.
او از لنین آموخته بود که سینما میتواند یک وسیلهی تبلیغاتی همهجانبه و مؤثر باشد. در آن دروان که فیلم ها تخستین تجربه ی “صدا” و “داستان” را پشت سر می گذاشتند، سینما بیشتر از هر هنر دیگری در زندگی مردم کوچه و بازار جاری بود.
موسولینی هم با بهره گرفتن از عشق توده ها به سینما در اجرای برنامهی گستردهای برای احیای دوباره ی جلال روم باستان، به یک سرمایهگذاری وسیع در سینما روی آورد و شهرک سینمایی رم را بنیان نهاد.
جالب تر از همه اما، فروپاشی رژیم تحت رهبری او به واسطه ی شکست در جنگ جهانی بود، تا همین ابزار در آینده ای نه چندان دور، به دست هنرمندان نئورئال بیفتند و شهرکی که روزی برای تبلیغ اندیشه ی فاشسیت ها تاسیس شده بود، بستر ساخت بسیاری از فیلم های روشنفکری ایتالیا شود.
رم مثل زندگی شیرین
زندگی شیرین، دقیقا در بزنگاه شیرین شدن زندگی در ایتالیا و رم ساخته شده. آن هم به سعی هنرمندی که این شهر را سکوی پرواز رویاهایش می دانست. بعد از فروپاشی نظام فاشیستی و اتحاد جمهوری ایتالیا، “ رم ” با آن سابقه ی تاریخی، نخسین نشانه های تمدن امروزین را در روزهای آغازین دهه ی پنجاه مزه کرد؛ هم آن وقت که فقر به جای مانده از جنگ و حکومت فاشیست ها، رفته رفته از شهر زدوده می شد و مزه ی زندگی شاد و بی دغدغه به جان شهر می نشست و قانون دموکرات ایتالیای متحد، رفته رفته جنبه ی رسمی به خود می گرفت.
زندگی شیرین قصه ی شیرین همین نو شدن هاست. حکایت شهری کهنه و قدیمی، که از پس تجربه ی جنگ های فزون از شمار، خسته از استبداد مذهبی و دلزده از شکوه خیالی فاشسیت ها؛ آرام آرام، “آسودگی” را لمس می کند.
این فیلم؛ خیلی زود نشانه ای از آن همه تاریخ و زیبایی شد و “مهر” رم. بی راه نرفته ایم اگر حضور بسیاری از گردشگران حاضر در این شهر را به همین فیلم نسبت دهیم؛ فیلمی راجع به انسان خوش گذران وکنجکاوی که در “ رم ” زندگی می کند. با تمام هیاهوها و زیبایی هایش، با مردمان ساده و معماری رمز آلودش.
رم مثل گرنده فراتلو
این روزگار شیرین اما آنقدرها دوام نیاورد. چه، آن سینما و آن زندگی شیرین، رنگ گرفتند و دنیای فیلم های سیاه و سفید و صادق آخر شد. تلویزیون از راه رسید و سینما را کوچک کرد.
گرنده فراتلو ترجمه ی ایتالیایی “بیگ برادر” است؛ هم آن برادر بزرگی که شخصیت خوف ناک رمان جاودان “جورج اورول” بود؛ مرد هم آن داستانی که روزی برای هشدار به آدم های دنیا نوشته شده بود و ایشان را از قدرت بی دلیل حکومت ها آگاه کرده بود.
اما این اثر جاودان، در بیشینه ی کشورهای مدرن به دام روزمرگی تلویزیون ها افتاد و بیشینه ی شبکه های تلویزیونی از این ایده برای ساخت یک شوی واقعی تلویزیونی استفاده کردند که داستانش هویداتر از آن است که شرح بطلبد.
ایتالیا هم از این قاعده ی کلی جدا نبود. برنامه های پیاپی “گرنده فراتلو” که آیینه ای در برابر ندانم کاری عموم بود، یکی پس از دیگری ساخته و پرداخته می شدند و به روی آنتن شبکه های تلویزیونی می رفتند ( و می روند ).
اما روی غمگنانه تر داستان اینجاست که استودیوهای چینه چیتای معروف که روزی میزبان فلینی و ویسکونتی و آنتونیونی بودند و بستر فیلم های فاخر، به این برنامه ی تلویزیونی کرایه داده شدند… تا صاحبان راستین فرهنگ، سوگوار آن پرده ی جادو شوند و دلتنگ روزگار شده ای که سر بازگشتن ندارد.
هم این است که “گرنده فراتلو” در میان گفته های مردم اهل تمیز شهر، مفهومی مجازی پیدا کرده و حالا به مجموعه رفتاری گفته می شود که بر خلاف تاریخ شیرین ایتالیای نه چندان دور و به تقلید از دنیای زیادی سریع انجام می شوند.