ترور زنده یاد دکتر علی محمدی زنگ های خطر را بار دیگر به صدا درآورد. فضای مسمومی که در اثر رفتارهای ناپسند خشونت طلبان در جامعه به وجود آمده است، ممکن است روزهایی تلخ تر از این را، برای این ملت رنج دیده رقم بزند. چنان شیب تندی از عدم مدارا، بر کشور حاکم شده است و چنان بهمن عظیمی از خشونت طلبی در این سراشیبی به راه افتاده است، که اگر از این بابت غفلت شود، راهی چندان طولانی در پیش نخواهیم داشت که شانه به شانۀ عراق و افغانستان قرار بگیریم. چرا باید در چنین شرایطی، وقوع این فاجعه را با اهمیت دید؟ اگر این رفتارها را در کنار بعضی گفتارها مورد توجه قرار دهیم به اهمیت آن پی خواهیم برد. بعد از آنکه عده ای، حداقل در گفتار، خرخرۀ مخالفین را می جوند و چشم فتنه، تو بخوان مردم، را کور می کنند، آقای صفوی می گوید که آقای خامنه ای جلوی بسیاری از تندروی ها را گرفته است. البته ایشان مشخص نمی کنند اگر این ممانعت پیش نیامده بود چه اتفاق دیگری پیش می آمد. آقای احمدی مقدم مدعی می شود که دیگر تحمل نخواهند کرد و با معترضین به اشد مجازات برخورد خواهند کرد. عده ای از نمایندگان مجلس که «به اعدام علاقۀ خاصی دارند» بعد از آنکه به تمام مشکلات مملکت فائق شدند، طرح اعدام پنج روزه را به مردم وعده می دهند. در چنین شرایطی آیا تلاش عده ای در جهت انتساب این وحشی گری به حرکت آزادیخواهانۀ مردم می تواند مبنای منطقی داشته باشد؟
ترور در لغت به معنای وحشت بیش از حد و خارج از توصیف است. مروجین ترور ممکن است به خشن ترین شکل های آن متوسل شوند تا توجه بیشترین بخش جامعه را به خود معطوف کنند. به نمونۀ بزرگ یازده سپتامبر توجه کنیم تا دریابیم القاعده با چه قساوتی خون افراد بی گناهی را بر زمین ریخت تا دنیا به وجود پدیده ای چنین منحوس توجه کند. ترور آقای علی محمدی دقیقا برای ایجاد چنین فضایی طراحی شده است. این ترور، شبیه اعمالی است که در عاشورا اتفاق افتاد. عده ای با ماشین از روی مردم رد شدند و یا کسانی را از بالای پل به خیابان پرت کردند. در همۀ جای دنیا ممکن است تظاهرات مخالفین سرکوب شود. حتی ممکن است کسانی دست یه اسلحه ببرند و تظاهرات مسالمت آمیز مردم را به خاک و خون بکشند. ولی چه لزومی دارد که عده ای به این فکر بیافتند که می شود با ماشین به مردم هجوم برد و آنها را زیر چرخ های ماشین له کرد؟ پاسخ این سؤال روشن است. باید فضا را چنان وهم آلود کرد، باید چنان جو رعب و وحشتی آفرید که دیگر کسی جرأت نکند به خیابان بیاید، اطلاعیه بدهد و یا زبان به اعتراض بگشاید. اما طبیعی است که سبزها به هیچ وجه تمایل ندارند مردم به خانه ها باز گردند،پس باید دید چه کسانی از حضور مردم در خیابان ها دچار دردسر شده اند؟
کسانی که دست به این عمل می زنند به دنبال آن هستند که طرف مقابل را با ایجاد فضایی ترسناک از ارتکاب به عملی منصرف کنند و یا آنکه کسی را وادار سازند تا کاری را انجام دهد. معمولا شخصی که ترور را انجام می دهد از موضع ضعف، ناامیدی و استیصال دست به این کار می زند. حداقل در تاریخ این کشور شاهد بودیم که سازمان هایی مانند فداییان و مجاهدین زمانی به ترور عوامل رژیم شاه دست زدند که به خاطر جو اختناق شدید حاکم بر جامعه، در مورد شکل گیری حرکت های اجتماعی دچار ناامیدی شده بودند و فضای خفقان آن روزها استیصال با خود به همراه آورده بود. بعد از انقلاب هم، زمانی که گروه های مسلح از شرایط به وجود آمده در سال شصت دچار یأس شدند، بار دیگر به سلاح ترور متوسل شدند. امروز اعتراضات مردم رو به پیش است. نشانه ای از نا امیدی در بانیان جنبش و گروه های حامی تغییر، دیده نمی شود. بنابراین بعید است که از این موضع بتوان سبز ها را متهم کرد.
ترور همیشه به عنوان روشی سکتاریستی ارزیابی شده است. گاهی اوقات بعضی از گروه های مخالف شرایط حاکم که نمی توانند در میان مردم جایگاه و گوش شنوایی پیدا کنند، خود را ناچار می بینند دور از مردم در یک عملی به ظاهر قهرمانانه، دست به ترور بزنند. به عکس، سازمان های اجتماعی و سیاسی که به اندازه کافی در میان مردم نفوذ و جایگاه دارند نیازی به جلب توجه مردم ندارند. ترور منصور در سال 1343 وقتی صورت می گیرد که شعلۀ اعتراضات 1342 خاموش می شود و مؤتلفه احساس تنهایی و جدایی از مردم می کند. اماامروز باید به این سؤال پاسخ داد چه گروه یا گروه هایی بیشتر از سوی مردم طرد شدند؟ قطعا جنبش سبز پاسخ این پرسش نیست، چرا که بدون هیچ تدارکی در 25 خرداد، به روایت قالیباف، چندین میلیون را به خیابان ها کشید و بعد از آن هر گاه اراده کرده معترضین در صحنه حاضر بودند.
دلیل دیگری که این جنبش را از این اتهام مبرا می کند، ذات صلح جوی این حرکت اجتماعی است. سبزها از روز اول با شعار سادۀ «رأی من کجاست» بدور از هر هیاهویی و بدون آنکه برای کسی آرزوی مرگ کنند به میدان آمدند. اگر چه خشونت طلبان حامی حکومت تلاش کردند روش های غیر مسالمت آمیز را به بخش هایی از این جریان تحمیل کنند، و متأسفانه باید اعتراف کرد که گاهی هم در این کار موفق بودند، مجموعۀ جریان از این روش ها فاصله دارد. این مخالفت با خشونت ورزی از آن جا ناشی می شود که تجربۀ سال های طولانی، این شعور اجتماعی را در عامۀ مردم به وجود آورده است که با تشنج و کشمکش راه به جایی نخواهند برد. ولی آن هایی که به دنبال فتوی می گردند که جوانان مردم را در کرمان به بهانه هایی واهی به قتل برسانند، دخمه تشکیل می دهند تا مغزی متفکر را از جامعه بگیرند و یا نویسندگان کشور را سوار اتوبوس می کنند تا به ته دره بفرستند، برای انجام این کار مستعدتر هستند.
روزگاری است که عده ای بر طبل خشونت نواخته اند. شاید از زمانی که سلطان صاحبقران را در عبدالعظیم بی هیچ محاکمه و دادخواستی، به قتل رساندند، تا به امروز که انسان فرهیخته ای، فارغ از گرایشات سیاسی اش و تمایلات فکری اش به دیار نیستی فرستاده می شود، در مسیری پر خون شنا کرده ایم. اما اکنون به نظر می آید وقت آن رسیده است تا تمامی آنهایی را که در این کشور ترور شده اند، در زندان های قرون وسطایی، زیر ضربات شکنجه گران جان عزیز خود را از دست داده اند و یا گروه گروه به جوخه های اعدام سپرده شده اند، در یک مجموعۀ واحد قرار داده، و از همۀ آنها به عنوان قربانیان خشونت یاد کنیم. هنگامی که کسروی ترور شد و یا منصور به قتل رسید، همان قدر رفتاری به دور از انسانیت اتفاق افتاد که قتل های زنجیره ای خانواده های بی شماری را داغدار ساخت. زمانی که وابستگان رژیم گذشته، در دادگاه هایی خارج از استاندارد های پذیرفته شده، به مرگ محکوم شدند، همان بلایی سرشان آمد که در سال شصت و هفت بر خیل عظیمی از جوانان این کشور رفت. اجبار زندانیان به اعتراف به مسائلی خلاف اعتقاداتشان، همان قدر غیر انسانی است که وادار کردن نیروهای انتظامی گرفتار در چنگ معترضین در روز عاشورا به تکرار شعارهایی که به هر دلیل باب میلشان نبود. باید جامعه را از خشونت دور نگاه داشت. طرح دولت برای هدفمند ساختن یارانه ها اگر اجرا شود حتما تبعات اجتماعی بی شماری با خود به همراه خواهد داشت. یکی از این عوارض می تواند چیزی شبیه به «شورش های نان» باشد که در آفریقا دیده ایم و شنیده ایم. این شورش ها این پتانسیل را دارند که به آشوب هایی کور و بسیار خشن تبدیل شوند. شب اجرای طرح سهمیه بندی بنزین را که فراموش نکرده ایم. باید جامعه را به سوی آرامش برد. هم جنبش سبز باید این هشدار را جدی بگیرد و هم عقلای گروه مقابل باید به آن توجه کنند. بی دلیل نیست که ری شهری پس از استعفای خود، حرف های خاتمی را تکرار کرده، خواستار آن می شود تا به اعتراض ها رسیدگی شود. حتما فراموش نکرده ایم که وی مدت ها در این کشور وزیر اطلاعات بوده است.