حرف اول

نویسنده
رهیار شریف

از این مردم تا آن مردم راه بسیار است…

از جمله مشخصات جوامع بسته و دیکتاتوری، یکی همین است که در آن تمام امور فرهنگی و اجتماعی، رنگ و بوی سیاست می گیرند. انگار به اجبار و بی رغبت و خواست اهالی فرهنگ، تمام فعالیت های فرهنگی و هنری نیز در چهارچوب فعالیت های سیاسی قرار می گیرند. و از هر حرف و عمل غیر سیاسی، برداشت سیاسی می شود.

ایران امروز هم، همین است. هر چه می کوشی تا مرز مشخص و درستی میان سیاست و فرهنگ معین کنی، سعی و تلاشت بیهوده است و عبث. از این اوضاع و احوال راهی به سوی فرهنگ و هنر صرف گشوده نمی شود انگار.

و این حضور ننگین سیاست در طبقات مختلف جامعه را بی شک هم آنانی مسبب اند که وحشت مالیخولیایی شان از سقوط و از کف دادن، مرگ تدریجی شان را فرا هم آورده و مناسبات معقول و مععمول جامعه را بر هم ریخته… هم آنانی که هر سلام ساده ای را سلام “ طماع ” معنا کرده اند و هر فعالیت اجتماعی را “ مبارزه ” تعبیر.

حالا و در این شرایط بر هم ریخته، اگر فیلمسازی، فیلمش را به دیگر فیلمساز در بند تقدیم می کند و اسباب خشم شما را از هنر سیاسی شده فراهم می آورد، انصاف را، اویی که فیلمساز را به حبس می کشد مسبب این واقعه است یا دیگر فیلمسازی که حمایت از همکار در بندش را وظیفه ی “ انسانی ” ش می شمارد؟ اگر فیلمسازی آرزو می کند، تا همکاران و دوستان سابقش به وطن بازگردند و خالق آثار جاودانه ی دیگر شوند، انصاف را، آرزو و خواست این فیلمساز “ سیاسی ” است یا عمل اویی که باعث کوچ اینهمه فیلمساز و هنرمند از موطنشان شده؟ آری. این وجهه ی سیاسی به هنر  وفرهنگ دادن را شما سبب سازید، گرنه، ما می گوییم، ای کاش که روزگار اینگونه نبود تا هنرمند فارغ از جانب گیری های سیاسی تنها به خلق هنری اش می اندیشید.

همین برخوردهای بیمار گونه بوده، که میان مردم و حکومت دیواری فرونریختنی کشیده. آری، سیستم جمهوری اسلامی در طی سه دهه ی فعالیتش، هر روز بیشتر از دیروز از مردم و طبقات اجتماعی فاصله گرفته است. تا جایی که نقطه ی اوج این جدایی را در دو سال اخیر می توانیم به خوبی شاهد باشیم. و من البته تنها از منظر فرهنگی و هنری این موضوع را بررسی می کنم و برای این کند و کاو هم نمونه هایی خواهم آورد از هنرمندانی که تنها به دلیل همراهی با اهل سیاست در دو سال اخیر، وجهه ی مردمی خود را به کل از کف دادند.

محمد رضا شریفی نیا و علی رضا افتخاری، از جمله ی هنرمندان(؟)ی هستند که تا پیش از موضع گیری های کنونی شان از محبوبیت و مقبولیت نسبی در میان مردم برخوردار بودند. در حالی که تنها شرکت در مراسم حکومتی باعث شد تا این دو هدف آماج حملات مردمی قرار بگیرند و از سوی جامعه و مردم طرد شوند.

آن روی این سکه ی محبوبیت هم البته برقرار است. در این یکی دو ساله، هنرمندان دیگری هم بوده اند که به دلیل نزدیکی با مردم و ایستادگی در برابر دولت و حکومت نامشروع، محبوبیت و مقبولیت صد چندان یافته اند.

نمونه های اینچنینی البته کم نیستند، از مهران مدیری بگیر تا جعفر پناهی و رخشان بنی  اعتماد و باران کوثری و که و که … موضوع جالبتر در این زمینه، البته بحث تقابل مردم با نظریات حکومتی است که خود موضوعی قابل بررسی برای اهالی قدرت است.

پس از موضع گیری مردمی شجریان و  به پاس سخنان دلگرم کننده فردی که خود را صدای “ خس و خاشاک ” نامید، سی دی آخرین کار این هنرمند، در سال گذشته فروشی چند برابر معمول می کند و سریال آخر مهران مدیری، علی رغم تکذیب های پیاپی مسئولین امر به فروش چند برابر خانگی می رسد. اینها بی شک نشانه ای از همراهی و هم پایی متقابل میان مردم و هنرمندانی است که در کارشان وجهه ی مردمی را از یاد نبرده اند.

و این ماجرا البته برای اهل قدرت مایه ی ننگ است. اینکه رئیس سازمان صدا و سیما بیاید و بگوید که “ قهوه تلخ ” مد نظر ما نیست و در مقابل، تاثیر حرف هایش در جامعه اینگونه باشد که فروش خانگی سریال چند برابر شود، البته که موضوعی است قابل تعامل و بررسی برای آقایان، اگر ایشان را توان درک واقعیت می بود، می توانستند متوجه شوند که کجای کارند، که این نفرت مردمی را چاره ای می بایست ساز کنند.

هر چند که اینان انگار آنچنان در توهم خویش غرق اند که مجال درک واقیت برایشان نمانده. نمونه اش بیانیه ی مضحک معاونت سینمایی وزارت ارشاد است، که پس از لغو مجوز فیلم اصغر فرهادی، آمد و نامه ای خطاب به “ مردم ” نوشت و از آنان بابت حرف های “ مردمی” سینماگران در جشن خانه ی سینما پوزش خواست. حالا بررسی نامه و بیانیه اش بماند برای بعد( که آنقدر این نامه حقیر است که آدمی را از بیان دوباره اش ننگ می آید) تنها ذکر یک موضوع در اینجا ضروری می نماید که میان مردم واقعی در تعریف جا افتاده ی علوم انسانی اش و مردمی که آقایان در سر دارند راه زیاد است.

آقایان!، مردم هم آنهایی هستند که جای شما از هنرمندانشان پشتیبانی می کنند. مردم هم آنهایی هستند که تلویزیون کذاب شما را بی اعتنایی می کنند، مردم هم آنهایی هستند که دل و دماغ همراهی با هنرفروشان درباری شما را ندارند. مردم هم آنهایی هستند که دیگر از دروغ های شما به تنگ آمده اند، همان هایی که شما “ خس و خاشاک ” نامشان کردید. این واقعیت را درک کنید، البته که هم به سود خودتان است و هم به سود ما.