فاطمه و نرگس

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

شهریورماه تمام می شود. وارٍثان “جام زهر”، چنان درگیر جنگ قدرت و تقسیم ثروت های افسانه ای هستند که برخلاف هرسال چندان برای سالروز شروع جنگ گریبان نمی درندتا شکست هولناک از عراق را “پیروزی” جلوه دهند؛ و درهمین حال ایران را به دامان جنگی می رانند که نبرد هشت ساله با عراق در برابرش به ترقه بازی بچه ها می ماند.

ایراهیم حاتمی کیا در هفته ای که مقدمات بردن سینمای ایران را به مسلخ فراهم ساخته اند، و حدادعادل، احمدنجفی بازیگر و یامین پور مجری تلویزیون همزمان به خانه سینما هشدار می دهند؛ برای “کاکل نظام”- شهدای جنگ – اشک می ریزد و “نظام” عناوین و القاب تازه می گیرد.

فاطمه کروبی- همسر شیخ دلاورـ رفتار حصرکنندگان همسرش را با دستگاه امینتی رژیم گذشته مقایسه می کند: “ساواک تنها به دنبال اسناد مهم و معتبر بود، ولی این کسانی که حصر را اجرا کرده اند، به استثنای وسایل خانه، هر آنچه درمنزل بود با خود بردند و در واقع خانه را تخلیه کردند و کلیه کلید های داخل منزل حتی اتاق خواب را تغییر داده و در اختیار خود گرفتند. مهدی کروبی طی۲۱۰ روز گذشته که در حصر خانگی به سر می برد، از حقوق اولیه یک زندانی نظیر حق دسترسی به کتاب، روزنامه، تلفن، ملاقات منظم و هواخوری و دسترسی به پزشک، محروم مانده است.”

و از قضاء سالگرد تاسیس ساواک است که در سال ۱۳۳۵ متولد شد و روسایش در سه دوره آخرو شکنجه گران معروفش که درسال 1357 به جوخه اعدام سپرده شدند، فکر نمی کردند، جانشینان شان آنها را رو سفید کنند.

 مصطفی تاجزاده که جریان حاکم بر ایران را “طالبان شیعی” خوانده بود، در نامه ای مفصل به علی مطهری دیدگاه پدرش را در باره آزادی به او یاد آور می شود و “استالینیسم فقاهتی” را به ترم های سیاسی موجود اضافه می کند. هیچکدام هم نمی دانند که “نظام” دیگر تحمل علی مطهری را هم ندارد و نمایندگانی را می خواهد که “ننگ نوکری قدرت” را با رای خود قانونی کنند. پسر شهید مطهری، رئیس شورای انقلاب هم باید مانندفرزندان بهشتی و باکری و… از “کشتی نظام” به ناخدائی سیدعلی خامنه ای پیاده شود.

مجید محمدی “ولایت اختلاسی فقیه” را مورد تحلیل قرار می دهد و در روزهائی که سربازان ولایت می کوشند به هرترفند بر این “بزرگترین اختلاس تاریخ ایران” که در زمان “پاک ترین دولت تاریخ” روی داده خاک مرگ بپاشند. تیتر همکاران ما در روز می گوید: “هم مبلغ اختلاس کم شد، هم متهم مرد” و سرنخ اختلاس از جیب روسای بانک ها و در راس آنها محمد جهرمی سر درآورد که هم داماد ناطق نوری است و هم پیشکار احمدجنتی و داستان حیرت آورتش را که مهارت تاریخی “آرسن لوپن” را از سکه می اندازد، بابک داد به شرح در می آورد.

محمد رضاخاتمی می گوید: “از گفت وگو رسیدیم به زورگوئی” وموسوی خوئینی ها در سایت شخصی اش می نویسد: “من از آنچه در صحنه آشکار شبکه قدرت در کشور رخ داده است و اخلاق و تقوا به شدت در این شبکه ضربه خورده است چنین می فهمم که این شبکه قدرت در درون با ترک های ویرانگری دست به گریبان است و اگر کسانی که هنوز به آنان امید می رود به اصلاح وضع نپردازند از آینده باید به خدا پناه برد.”

 

دو زندانی آمریکایی که با وثیقه سلطان قابوس راه آزادی را از میان “ترک” ها یافته اند، در برابر رسانه های جهانی حضور می یابند: “ما گوشه‌ای از خشونت و بی رحمی رژیم ایران را چشیدیم.” رضا علیجانی که سالهای بس درازاست که این خشونت و بی رحمی را چشیده، در نشست جانبی شورای حقوق بشر می گوید: “دستگاه سرکوب در ایران بر چاقوی سرکوب، گل و پاپیون فریب زده است. وظیفه ما کنار زدن آن گل و نشان دادن چاقوی سرکوب است. همین!”

 و چاقو در سراسر میهن زخمی در کار است. اعدام های خیابانی ادامه دارد. جهان از گریه های علیرضای ۱۷ساله در زیر دار بر خود می لرزد؛ وتلویزیون سردار ضرغامی صحنه های شادمانی مردم رانشان می دهد. دیوان عالی کشور حکم قصاص “کور کردن” چشم یک کارگر را تایید می کند. خشونت ومرگ از درون “نظام” سرریز می کند و سراسر فلات قدیمی را می آلاید.

مهرداد قاسم فر زیر عنوان “همه چراغ های محیط زیست در ایران قرمز شده اند” تلخ می نویسد. تلخ، تلخ: “در دنیای ما خبرهای تلخ کم نیست. اما دو هفته پیش، خبری منتشر شد که تلخی اش تا مرزهای هولناکی و جنون رفت. خبری که «جنایت» نام گرفت و اشک های بسیاری را بر گونه ها جاری ساخت. و شگفتا که این بار قربانیان این فاجعه، نه کودکان انسانی و نه زنان و مردانی بی پناه بودند. قربانیان، توله های خرسی قهوه ای بودند، در کوهستان های دوردست سمیرم، از توابع استان اصفهان. در حالی که ماده خرس بر تخته سنگی در خون خویش غلتیده بود، شکارچیان محلی، بی رحمانه، توله ها را که ترس خورده چون کودکان ضجه می زدند، زنده زنده شکم دریدند.”

 دراین فضای خون و جنون “مدیر مسئول‌های روزنامه‌های رسالت و جوان، مدیر عامل خبرگزاری فارس، چند تن از مسئولان اداری و بسیج رادیو و تلویزیون دولتی ایران و معاون روابط عمومی و تبلیغات سازمان بسیج مستضعفین، در کنار مقبره هشتمین امام شیعیان در مشهد” گرد می آیند. اینها بخشی از 70 مامور امنیتی در لباس روزنامه نگارند که نام خود را گذاشته اند: “سازمان بسیج رسانه”. محمدرضا نقدی، شکنجه گر زاده عراق هم هدفشان را اعلام می کند: “مقابله با تهاجم تبلیغاتی دشمنان.”

اینان را به حضور “بیش از ۲۳ هزار بیمار مبتلا به ایدز “، “خروج بیش از یک هزار جوان ایرانی که نیمی از آنها در سن ۲۲ تا ۲۳ سالگی قرار دارند در ۸۰ روز نخست امسال برای تحصیل در مقاطع کارشناسی‌ارشد و دکتری با هزینه شخصی، ” و “۱۵۶‌هزار میلیارد ریال کسری بودجه برای پرداخت یارانه ها” کاری نیست. برایشان اهمیت ندارد که “اهواز آلوده ترین شهر جهان” است و طبق پیش بینی رئیس ستاد مدیریت حمل و نقل و سوخت کشور “ایران تا ۱۰ سال دیگر مجبور می‌شود دو تا سه میلیون بشکه نفت خام وارد کند.”

این روزنامه نویسان امینتی از “امام خامنه ای” نحوه مبارزه باشیطان می آموزند و در جلسات “درس غیب‌گویی”اش حاضر می شوند.

 همه هم بی صبرانه بازگشت رئیس جمهوری را انتظار می کشند. شاهد بوده اند که چگونه باخدم و حشم و فک و فامیل در یک هواپیمای اختصاصی به نیویورک رفته و در یکی از گرانترین هتل های این شهر در نهایت “ساده زیستی” به سر برده است. “برادر حسین” هم برایش هورا کشیده است که در برابر سالن نیمه خالی به “محاکمه نظام سلطه” پرداخته است.

و حالا زیر آتشبار از داخل و خارج، بر می گردد. بدرقه راهش انتقاد شدید یان کی مون دبیرکل سازمان را دارد که سخنان اورا غیرقابل پذیرش می خواند. و نخست وزیر انگلستان که می گوید: “در کشور تحت مدیریت او، آزادی بیان سرکوب می شود. از ایجاد مطبوعات آزاد جلوگیری می شود. تظاهر کنندگا ن با خشونت سرکوب می شوند وکسانی را که خواهان آینده بهتر هستند دستگیر وشکنجه می کنند.”

حتی القاعده هم گریبانش را می گیرد ودر پیامی از او می خواهد حملات یازدهم سپتامبر به آمریکا را به تئوری توطئه گره نزند و مدام نگوید دولت آمریکا پشت این حملات بوده و در آن دست داشته است.

و رئیس جمهور “مهار شده” هنوز پایش رابه ایران نگذاشته که همه رشته های علنی اش برای ارتباط باآمریکا را پنبه می کنند. حرف هایش در باره “ترمیم روابط میان ایران و آمریکا” ضمیمه پرونده اشتیاق رابطه باامریکا می شود. آخرین ساعات چهارشنبه هم سرداراحمد وحیدی، وزیردفاع، حرف رئیس اش راپاک بی اعتبار می کند: “به ایجاد «تلفن قرمز» یا خط مستقیم بین نیروهای نظامی ایران و آمریکا نیازی نیست.”

از ارتباط های پنهانی هنوز کسی خبر ندارد و اصلا معلوم نیست رحیم مشائی که با عیال مربوطه – مجاهدی که در بازجوئی توسط مشائی به دامان اسلام برگشت- در سفر فقیرانه رئیس جمهور همراهش بود، برگشته است با نه.

اما راضی تر از همه بنیامین نتانیاهو است، آنهم در شرایطی که ابومازن پیشنهاد تشکیل کشور مستقل فلسطینی را به سازمان ملل داده است. نخست وزیر اسرائیل ازآبی که احمدی نژاد گل آلود کرده، درشت ترین ماهی هارا می گیرد. شاید هم وقتی دارد فریاد می زندو جهان را از تبدیل “بهار عربی” به “زمستان ایرانی” می ترساند، “بمب‌های سنگرشکن” در یافتی ازآمریکا را درذهنش می شمارد.

 

خبری هم که دو سال است مخفی نگه داشته شده، همزمان رسانه ای می شود: “دولت اوباما در اواخر سال ۲۰۰۹، ۵۵ بمب معروف به سنگرشکن را به اسرائیل فروخت. بمب های ۵۰۰۰ پوندی (حدود دو هزار و ۲۰۰ کیلوگرم) به اسرائیل توانایی می دهد که به تاسیسات هسته ای ایران حمله کند. بنا به اسناد منتشر شده توسط ویکی لیکس در نوامبر سال ۲۰۰۹ در پی دیدار مقام های عالیرتبه نظامی و اداری آمریکا و اسرائیل دو طرف ضمن بحث درباره زمان تحویل بمب های سنگر شکن جی بی یو ۲۸ به اسرائیل تاکید کردند که این انتقال باید بدون سر و صدا صورت گیرد و شائبه کمک دولت ایالات متحده به اسرائیل برای حمله به ایران را بر سر زبان ها نیاندازد.”

 برخی مفسیرین معتقدند “فاش کردن این اطلاعات در شرایط کنونی شاید اقدامی عمدی از سوی مقام های اسرائیلی و آمریکایی برای دادن نوعی هشدار به ایران” باشد.

سخنان نماینده فرانسه در سازمان ملل متحد این گمانه را تائید می کند. ژرار آرو در تشریح گفته‌های نیکولا سارکوزی، رییس جمهوری فرانسه، توضیحاتی می دهد که افق را روشنی زیادی می بخشد: “ممکن است علیه جمهوری اسلامی “حمله‌ای پیشگیرانه” صورت گیرد. اگر جمهوری اسلامی ایران به فعالیت‌های حساس هسته‌ ای ‌اش ادامه دهد ممکن است با خطر حمله نظامی مواجه شود چرا که برخی کشورها حاضر به پذیرفتن ایران مسلح به سلاح اتمی نیستند. شخصا معتقدم که برخی کشورها این چشم انداز را نخواهند پذیرف. حساسیت این موضوع آن قدر بوده است که کشورهای فرانسه، بریتانیا، روسیه، چین، آمریکا و آلمان در تلاش بوده اند تا ایران را به پای میز مذاکره بکشانند. اگر ما امروز موفق نشویم ایرانی ها را به مذاکره وادار کنیم، خطر بزرگ یک عملیات نظامی علیه ایران وجود دارد. چنین عملیاتی بسیار پیچیده خواهد بود و می تواند پیامدهای جبران ناپذیری در منطقه بر جای بگذارد. تمام کشورهای عربی به شدت نگران آنچه که در زمینه برنامه هسته ای ایران در حال رخ دادن است، هستند.”

فضا برای اظهارنظر نظامیان آمریکائی فراهم می شود. ایک مالن، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا، می‌گوید “پیش از این در این مورد به ایرانی‌ها هشدار داده شده… که اگر به کشتن نیروهای نظامی ما ادامه بدهند ما هم قرار نیست تنها بنشینیم و تماشا کنیم.”

حرف های حبیب الله سیاری، فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی را باید پاسخ “نظام” تلقی کرد: “همان‌گونه که آمریکا در نزدیک مرزهای آبی ما حضور دارد، ما هم با کمک سربازان ولایی در نزدیکی مرزهای آبی آمریکا حضور قدرتمندانه خواهیم داشت.”

اتحادیه اروپا می کوشد، فضا راتعدیل کند. سخنگوی کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا می گوید: “درصورتی که جمهوری اسلامی آماده باشد تا مذاکرات اتمی معنی دار و بدون پیش شرط را از سر بگیرد، این اتحادیه نیز آماده از سرگیری این مذاکرات است.”
و جمهوری اسلامی سخت سرگرم جنگ قدرت است. انتخابات “ناموس نظام” می شود و سردار سپاه اصلاح طلبان را رد صلاحیت می کند. سرتیپ پاسدارمسعود جزایری معاون فرهنگی و تبلیغات دفاعی ستاد کل نیروهای مسلح حرف آخر رامی زند: “بعضی گروه‌ها چنانچه صد بار هم توبه کنند عذرشان پذیرفته نمی‌شود، چراکه در جریان فتنه 88 بزرگترین ضربه را به حیثیت نظام مقدس جمهوری اسلامی وارد آوردند.”

پائیز آمده است. اولین برگ را از درخت حقوق بشر می چینند. نرگس محمدی، نائب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر و رئیس هیات اجرائی شورای ملی صلح به ۱۱ سال حبس تعزیری محکوم شد.
 حرفهایش شنیدنی است: “اگر صد سال هم زندان بکشم، تغییر عقیده نخواهم داد. مقالات و مصاحبه های مرا تبلیغات مسموم و شاعرانه عنوان کرده اند، در حالیکه من نه تنها شاعر نیستم اصلا شعر بلد نیستم و منظورشان از به کار بردن این کلمات چه بوده واقعا نمی دانم. اما از بس کلمات تخریب گر، دروغگو و از این قبیل کلمات در حکم من وجود دارد و بلافاصله هم نوشته اند تبلیغات مسموم و شاعرانه که نمی توانم این کلمه شاعرانه را هم مثبت تلقی کنم. بچه که بودیم در کتاب های درسی می خواندیم وقتی می خواستند پیامبران را مسخره کنند به آنها می گفتند ساحر و شاعر. شاید اینها هم خواستند الان مرا اینگونه دیوانه خطاب کنند.”

 و شاعران ساحر و دیوانه نیستند. شاعران فردا را به اوباشان و جباران نشان می دهند. یکیشان سارا غضنفری که روی فیس بوک می نویسد:

به همین کاهگل های، باران نخورده قسم \ دوباره باران میشود \ دلت آرام میشود \ هوای چشمانت رام میشود \ باز از سر آفتاب میشود \ اما تو بخند \ اما تو بخند \ آخره سر \ باز همه چیز رام میشود \ روزگار به کام میشود \ به همین کاهگل های باران نخورده قسم \ سارا \ باز دنیا به کام میشود \ زمان رام میشود \ تو بخند \ دنیا آرام میشود…….