صفحه چهار فصل در بخش قاب اختصاص دارد به معرفی طراحان و کاریکاتوریست ها در سراسر جهان. در این شماره به “ ژان پلانتو” کارتونیست وروزنامه نویس فرانسوی می پردازیم.
درباره ی ژان پلانتو
یک روزنامه نگار بالفطره
اگر شما یک فرانسوی متشخص بالای پنجاه سال باشید که از دهه ی هفتاد عادت دارد هر روز صبح همزمان با نوشیدن لیوان قهوه اش روزنامه ی “لوموند” بخواند، نمی توانید صفحه ی اول این نشریه معتبر و پر تیراژ را بدون کارتون های “پلانتو” تصور کنید.
“ژان پلانتو” متولد 1951 پاریس، کارتونیست، روزنامه نگار و مجسمه ساز، ابتدا قصد داشت پزشک شود به همین منظور در سال 1969 وارد دانشکده ی پزشکی شد اما به زودی اشتیاق فراوان اش به طراحی و نقاشی مسیر زندگی او را تغییر داد. دانشکده را ترک کرد، به بروکسل رفت و آنجا در مدرسه ی “ اِ کوله سن لوک” که توسط “هرژه” خالق مشهورِ “تن تن” حمایت مالی می شد یک دوره ی طراحی را گذراند. پس از اتمام این دوره پلانتو به پاریس برگشت و به طراحی کاریکاتور و کارتون برای روزنامه ها پرداخت.
اکتبر 1972 اتتشار کارتونی از او درباره ی جنگ ویتنام در “لوموند”، سرآغاز همکاری طولانی مدت و بی وقفه ی او با این روزنامه بود که تا همین امروز ادامه دارد.
آیا پلانتو سرآمد کارتونیست های معاصر فرانسوی است که چنین جایگاه ثابت و خدشه ناپذیری در معتبرترین روزنامه ی این کشور پیدا کرده؟ مسلماً او نه قدرت طراحی “توپور” را دارد و نه نرمی و هارمونی خط های “آندره فرانسوا” را ، نه عمق “بُسک” و نه شوخ طبعی منحصر به فرد “سمپه” را، اما از یک ویژگی برخوردار است که او را شایسته ی موقعیت فعلی اش می کند: یک روزنامه نگار بالفطره است. نگاه و عقاید سیاسی خود را دارد، در عین این که آزاداندیش و مستقل است. با موشکافی و دقت اخبار روز دنیا را دنبال می کند، مانند مفسری آگاه یا سرمقاله نویسی مجرب نظرش را نسبت به وقایع بر صفحه کاغذ می آورد با این تفاوت که این نظر با طنز نیش دار و تصاویر کمیک او در هم می آمیزد و معجونی می آفریند که بعد از سی سال، خود به مهرثابت صفحه ی اول لوموند تبدیل شده است.
آثار او اکثراً “خبری” هستند و در زمان و مکان خاص خود معنی می یابند. ظاهراً تاریخ مصرف دارند اما از آنجا که بیشتر درد های بشری مداوا ندارند و فجایع به شکل های مختلف در مکان های متفاوت تکرار می شوند، همچنان اثرگذار می مانند. تا پیش از دهه ی 90 کاراکتر هایش ظرافت و نرمی آثار جدیدترش را نیافته بودند و اصرارش بر استفاده از نوعی هاشور تخت و منظم که باخطوط محیطی نرم و ساده ی کاراکتر های کم جزئیاتش در تضاد بود، فضای آثارش را می آزرد اما رفته رفته خطوط اضافی کم و کم تر شدند و لکه های رنگی یا خاکستری که با جنس آثارش هماهنگی بیشتری دارند به جای هاشور، وظیفه ی ایجاد کنتراست و فضاسازی را بر عهده گرفتند. خطوط محیطی که اوائل ضخامت شان چندان خوش آهنگ و منطقی تغییر نمی کرد حالا با وزن مناسبی بر کاغذ می نشینند و بسیار نرم و روان هستند. البته طبیعی است کارتونیستی که سی سال، ستون ثابت روزنامه ای را پر کند تعداد زیادی کار ضعیف هم داشته باشد اما همین حضور دائم و روزمره به نگاه و قلم او هویت ویژه و اعتباری می دهد که “ژان پلانتو” دارد.
پلانتو برای نمایش آثارش به کشور های مختلف سفر کرده و در این سفر ها به چهارگوشه ی دنیا با سیاستمداران مختلفی دیدار داشته است. پس نسبت به آنچه در جهان معاصر می گذرد به خوبی شناخت دارد. آن هایی که او را از سفر کوتاهش به ایران (1999) برای داوری نمایشگاه دوسالانه ی کاریکاتور تهران به خاطر دارند به یاد می آورند که با چه دقت آنچه را که می دید و می شنید در دفترچه ی کوچک خود یادداشت می کرد و نوشته ها را با تصاویر با نمکی زینت می داد، یادداشت هایی که بعداً تبدیل به گزارش مصور او از ایران در روزنامه ی لوموند شد.
هر آنچه در دنیا اتفاق می افتد از کشتارهای جمعی در آفریفا تا نسل کشی در بوسنی، از انتخابات ریاست جمهوری ایران تا مرگ اسطوره ی فیلمسازی “فللینی” ، در دایره ی موضوعات آثار پلانتو جا می گیرد و در برابر تمام این وقایع، پلانتو خود را منتقدی تیزبین و پرسشگر نشان می دهد که جانب آزادی و آزاداندیشی را می گیرد و سیاستمداران را به سلابه ی طنز خود می کشد. او صد ها بار “شیراک” را در دوران ریاست جمهوری اش سوژه قرار داد و جزء به جزء سیاست هایش را با طنز خود نواخت، جالب آن که شیراک خود از طرفداران آثارش بود و روابط خوبی هم با پلانتو داشت (بله، برای کارتونیست های ما حسرت برانگیز است!) ده ها اثر هم در نقد عملکرد منفعلانه ی سازمان ملل دارد و بر دیکتاتوری در هر چهره و لباس، در هر کجای دنیا می تازد.
بی سبب نیست که امضای او موش کوچکی است که معمولاً گوشه ای از اثر ظاهر می شود، موش کوچکی که به هر سوراخ سر می دواند و ناظر اتفاقات بی شماری است. فجایع را می بیند، معصومیت خود را حفظ می کند اما واکنش نشان می دهد. موش کوچک، خود “ژان پلانتو” است.