شیطان در خونِ بنی آدم

محمد رهبر
محمد رهبر

پیامبر می گفت: اسلام آن اول ها غریب بود و باز غریب خواهد شد و خوشا به حال غریبان. چه خوش است، حالِ مسلمانِ غریبی که در گوشه ای از این زمینِ خاکی به سوگ نشسته، نه در دلشکستگی موهوماتی که ساخته اند برای رسول خدا، بلکه در غم به خاک و خون کشیدن سفیرانی که نه گناهی داشتند و نه خبری و به نام “محمد”، کشته شدند.

آنچه در لیبی و برخی کشورهای اسلامی گذشت و هیجانی در دلِ سیاه حُکام ایران پدیدار کرد که لابد دینداری و غیرت ورزی زنده است، این حقیقت تلخ فریاد می کرد که انگار فرشته ی وحی در کنج غار حرا مانده و پیامبر هیچ گاه از کوه نور پایین نیامده است.

 اگر گوهر دین، اخلاق باشد و آنگاه دینداران به سادگی بی گناهان را از دم تیغ بگذرانند و پیامبر را مبدل کنند به ناموس های قبیلگی محصور در خیمه های جاهلی، دیگر دین به ضد خویش تبدیل شده و خدا نام مستعارِ شیطان است.

پس از عصر روشنگری و شکستنِ هیمنه ی پاپ، اتفاق مبارکی در غرب افتاد. شکِ مُفصلی که غربیان در دین و خدا و پیامبران کردند و حتی الحادی که در قرون بعدی شکل گرفت، فهم آدمیان ازایمان را متحول کرد. تعصبات مذهبی با همان اما و اگر های عقلی شکست و ترک برداشت، آن طور که دیگر ارباب دین و دنیا به سادگی نمی توانستند، بینوایانِ مومن را بسیج کنند و به جنگ صلیبی بفرستند، ایمان مومنین دگرگون شده بود و دیگر خونین نبود.

 آنچه “تری جونز” کشیش میکند و به زعم خود، شجاعانه قرآن به آتش می کشد، اتفاقا ربطی به تمدن غربی معاصر ندارد که اگر قرآن مسلمانان را وحی نمی داند،لااقل کتابی می شناسد، برای خواندن.

 اگر چند بی نام و نشان جمع می شوند و فیلمی آماتوری می سازند که بیش از آنکه توهین باشد، مضحک است، ربطی به دولت آمریکا ندارد که رییس جمهورش از فرهیختگان و دانایان است.

بسی جای خشنودی است که زمام چند دولت بزرگ و قدرتمند دنیا به دست دانایان است و فعلا که توانسته اند، سد مستحکمی باشند بر شورش دیوانگان، اما ترس از این است که روزی این حصارِ تمدنی به همین رخنه ها که مجانینِ متعصب می کنند، فرو ریزد.

این اولین بار و آخرین بار نیست که بر سرِ پیامبر مهربان اسلام، خاکروبه می ریزند و دندانش می شکنند، از طائف و مکه، وضع همین بوده است تا حالا. ولی ای کاش، جاهلانِ سراسیمه، گوش به عربده برخی مُفتیان و مراجع تقلید،نمی سپردند و صدایِ سکوتِ پیامبر را زنده به گور نمی کردند.

اگر روح الله خمینی آن فتوای زشت در قتل سلمان رشدی را نمی داد و به شیوه ی پیامبر، رفتاری مهربانانه می کرد و برای سر نویسنده جایزه تعیین نمی شد و این طور جلوه نمی کرد که مسلمانان موجوداتی طمع کارند که به خاطر مشتی دلار و در استتارِ اعتقاد، قاتلی حرفه ای می شوند، شاید که توهین به پیامبر، سالها بود که دیگر ماجراجویی نمی یافت.

فتوای خمینی، کاری کرد که حالا هر بیمار دلی که می خواهد شهرتی سریع بر هم زند، دشنامی به پیامبر می دهد و باقی کارها را بر عهده ی حکومت ایران و جاهلینِ عرب می گذارد. چه توان گفت که خمینی از پیامبر تنها لباسی به ارث برده بود و نه آن لبخند و پیشانی گشاده و سکوتِ متواضع و دستِ نوازش.

رسول خدا می گفت: “اِن الشیطان یَجری من اِبن آدم، مَجری الدَم.” شیطان مانند خون در تن بنی آدم جاری است، فرقی نمی کند که این آدم، کشیش باشد یا مسلمانی دشداشه پوش در بیغوله هایِ شهرِ بن غازی لیبی. شیطان در خون آدمها جاری است و به جوش می آید، جایی نامِ پاکی را چنگ می زند و جایی خون می ریزد، پناه باید برد به خدای مردم.

 

پا نوشت

گروهی گمنام در گوشه ای از آمریکا، فیلم بی هنری ساختند به نام “بی گناهی مسلمانان” و به پیامبر اسلام توهین کردند. در اعتراض، برخی مسلمانان لیبیایی در شهر بن غازی، کنسولگری آمریکا رابر سر سفیرانش خراب کردند و سفیر و دیپلماتهای آمریکا را کشتند.