گم شدن پرونده های پزشکی

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

پس از مدت‌ها انتظار برای دیدن پزشک متخصص قلب و ویزیت او،‌ امروز از سر اتفاق دکتر عندلیب را ملاقات کردم. به بهداری رفته بودم تا نسخه داروهای قلب، فشار خون و پروستاتم را تجدید کنم. خبر دادند که دکتر آمده است. روز جمعه به رابط بهداری سفارش کرده بودم که اگر دکتر عندلیب به زندان آمد خبرم کن که نزدش بروم، هر چند می‌دانم که اعزام زندانیان نزد پزشکان متخصص سهمیه‌ای است و به راحتی اجازه ی رفتن به بهداری به زندانیان سیاسی نمی‌دهند.

 واقعیت این است که آن درخواست برآورده نشد و دیدار ما اتفاقی بود. به قسمت پذیرش مراجعه کرده بودم تا پرونده‌ام را بگیرم و نزد پزشک عمومی ببرم، اما آقاسید هر چه کرد و هر چه جست، مدارک پزشکی ام را نیافت. ناگهان از دهانش در رفت که ”شاید پرونده را نزد دکتر عندلیب برده باشند، برو آنجا را سر بزن”. از خدا خواسته راهی اتاق دکتر شدم. طبق معمول علوی رابط بهداری بند ۲ که هم وردست دکتر عندلیب به شمار می‌رود و هم صحبتش، در مطب حضور داشت. تا در پاسخ پرسش من آمد بگوید پرونده اینجا نیست، دکتر از لای در مرا دید و از راه دور شروع به سلام وعلیک گرم کرد.

وارد که شدم تاکیدش این بود که مدتی است بنا دارد مرا ویزیت کند، اما فرصت فراهم نشده است. قرار شد که پرونده ی پزشکی ام را پیدا کنم و نزد او بروم. از زمانی که از زندان فردیس به رجایی شهر بازگشتیم و همان اوایل دکتر عندلیب مرا ویزیت کرد، دو سه ماهی می شد که امکان معاینه ی نوبه ای فراهم نشده بود. همه چیز را موکول کرده بودند به انجام تست ورزش. ‌تست ورزش هم موکول شده بود به اعزام به مراکز درمانی خارج از زندان؛ اعزام هم موکول شده بود به مجوز دادستانی؛ چنین مجوزی هم برای من، با تمام پیگیری ها و نامه‌نگاری‌های خانوادگی و اداری، صادر نشده بود. 

 این همان مشکلی است که در خصوص اعزام به درمانگاه ها و بیمارستان های خارج از زندان در پرونده‌ ی ارتوپدی و دستور پزشکان متخصص مغز و اعصاب و فیزیوتراپ و… وجود دارد. هیچ مشخص نیست که علت چیست و ماجرا چی و مانع اصلی کدام؟ و در نهایت چه نهادی پشت ماجرا؛ دادستانی، اطلاعات یا شخص قاضی؟ گمان می کنم که کارشناسان وزارت اطلاعات عامل اصلی این جریان هستند؛ همان هایی که دادستان و قاضی زیر نفوذ مستقیم آنها قرار دارند. 

 برای پیدا کردن پرونده باز به قسمت پذیرش مراجعه کردم. این سو و آن سو رفتند و عاقبت آن را در دفتر دکتر عسگری، معاون بهداری یافتند. چرا آنجا؟ نمی دانم، آیا مسوولان زندان پیگیر اعزام من شده بودند یا دنبال معاینات پزشک قانونی ؟ در زندان هیچ چیز مشخص نیست و هیچ کس پاسخگو. هر چند مسؤولان بهداری رجایی شهر در ظاهر لطف دارند و جویای احوال و مسائلم هستند، اما کارها در عمل اصلا پیش نمی‌رود.

 تا پرونده پیدا شود و نوبت ویزیت دکتر عندلیب برسد، نوبت دوم مطالعه در محوطه هواخوری را انتقال دادم به صندلی های سبز بهداری. دو کتاب همراهم بود. ”احتمالا گم شده‌ام” نوشته سارا سالار که بار دوم است در زندان می‌خوانمش، و “ خاله بازی” بلقیس سلیمانی، نویسنده کتاب ”آخرین بازی بانو”. آن کتاب را در مجموع پسندیده بودم. این بار نیز یک ساعتی وقتم را پر کردند. این که همیشه، هر جا که می روم یک دو کتاب در دست یا زیر بغل دارم همه را متعجب کرده است.

 دکتر عندلیب طبق معمول معاینه ای اساسی کرد؛ نوار قلب گرفت و برای سومین بار دستور انجام تست ورزش داد. برای اینکه باز نگویند تست ورزش در پرونده ات وجود ندارد، به توصیه علوی یک برگ کاغذ سفید و کاربن هم زیر آن گذاشت. برای نگهداری سابقه نزد خودم و استناد به آن در شرایط لازم. دفعه ی پیش وقتی نماینده ی پزشکی قانونی به زندان آمده بود، جویای دستور تست ورزش بود، اما هیچ اثری از آن نیافته بود. نمی‌دانم تا کنون به حرف من یا رابط‌های بهداری بندهای ۲ و ۳ به عنوان شاهد ماجرا اهمیت داده یا او هم از کنار این مساله و این اقدام پزشکی گذشته است.

 طبق معمول در حاشیه معاینات پزشکی مباحث دیگری هم بین ما پیش آمد! عندلیب در نبود پزشک کلیه و مجاری ادرار، وظیفه این متخصص را هم انجام داد. از نتیجه ی تست “پی.اس.ای” جهت مشخص شدن وضعیت پروستات و سرطانی شدن آن پرسید. گفتم: ”هفته ی پیش آزمایش خون داده‌ام، اما پاسخش آن هنوز نیامده است”. او دستور انجام سونوگرافی از مثانه را نیز داد تا وضعیت پروستاتم دقیق‌تر مشخص شود. حال باید دید بهداری کی نام مرا در نوبت اعزام قرار می‌دهد.

 قرار شد تا به دوستان، در بند خودمان یا بندهای دیگر، خبر دهم که دکتر از سفر خارج بازگشته و اگر مشکل قلب و عروق دارند پیگیر اعزام به بهداری شوند و نوبت ویزیت دریافت کنند. پسر دکتر عندلیب در کانادا زندگی می‌کند. او در سفر اخیر باز سفارش کرده بود که پدر تن به بازنشستگی بدهد، از نظام دولتی بیرون بیاید و از ایران خارج شود. دکتر عندلیب طبق معمول تاکید کرده بود تا زمانی که کار خود را مفید ارزیابی می‌کند و حضورش را برای بیمارانی چون ما در زندان لازم می‌داند، در کشور خواهد ماند و همچنان شاغل در بخش دولتی.

 کتاب ”چه کسی باور می‌کند، رستم”، امروز یک بار دیگر به پایان رسید. طبق روال گذشته باز حسابی تحت تاثیرم قرار داد. علتش را نمی‌دانم چیست. لطافت طبع نویسنده در بیان احساسات درونی یا نوعی هم ذات پنداری با شخصیت خاصی در کتاب- شاید هم ترکیبی از هر دو و در کنارش عاملی ناشناخته.

 حال راحت‌تر می‌توانم بازگردم به بازخوانی و بازنویسی رمان نوشته شده در زندان. هر چند صبر کردم که اجازه تایپ کردن در واحد فرهنگی را بدهند، میسر نشد. امروز سید خبر داد که حاج کاظم می‌گوید که ”به فلانی بگو در مورد وعده‌هایی که دادم بیش از این پیگیر نباش، وقتش که رسید، مقدماتش که فراهم شد، خودم خبرت می‌کنم”. چه زمانی، با خداست. باید از خیر تایپ کردن رمان در زمان بازبینی بگذرم و به نوعی دیگر کار را پیش ببرم. 

 در خصوص ارسال کتاب های اهدایی جدید برای کتابخانه ی مرکزی زندان با مظفر تماس گرفتم. جواد کارش را به خوبی انجام داده و مجموعه‌ای از کتاب ناشرهای مختلف فراهم آورده است، گویا پانصد ششصد عنوان و حدود هزار جلد. قرار شد لیست کتاب های اهدایی را با مشخصات کامل در اختیار رویا بگذارد تا روز ملاقات با خود بیاورد. در قدم بعدی لازم است که من با مسؤولان زندان هماهنگ کنم تا اگر مورد خاص مساله داری وجود دارد مشخص شود و لیست نهایی آماده گردد تا پس از آن کتاب‌ها را بفرستند.

 این پروسه ی طولانی در حالی طی می شود که تمام کتاب ها مجوز ارشاد را دارند و در بازار یافت می شوند. به هر حال مایه ی خوشحالی است. خدا را چه دیدی، شاید همراه ماشین حامل کتاب، دوستانی به زندان بیایند و پس از یک سال و چهار پنج ماه فرصت دیداری فراهم آید.

 از اخبار و گزارش‌ها معلوم است که هنوز دکتر یزدی و دیگر اعضای نهضت را از اصفهان به تهران و زندان اوین انتقال نداده‌اند. این امر می‌تواند نشانه ی مثبتی باشد از آزادی احتمالی آن ها. شاید هم آن ها در راه باشند و دوستانشان از نقل و انتقال آن ها بی‌خبر. دکتر صدر حاج سیدجوادی در این مورد باز مصاحبه‌ای داشت. گویا حدس و گمان های من در مورد ربط دادن نامه ی او به مقام‌های سه گانه ی خارجی با فعالیت های نهضت آزادی، چندان بی راه نبوده و دیگران هم چنین رابطه ای را قائل شده‌ اند. تاکید او این بود که نامه را به صورت شخصی نوشته است، نه حزبی و مطالب آن را نیز در ملاقات افطار وزرای دادگستری پیشین با صادق لاریجانی، با رئیس قوه قضائیه مطرح کرده بوده است.

یکشنبه صبح ۸۹/۷/۱۱ ساعت ۱۰:۸ حسینیه بند ۳ کارگری