آقای نوری زاد! تغییر پایدار را از فرزندان یک خانه بخواهید نه از پدر.
من زینب نوری زاد نیستم اما شما را پدر خطاب می کنم، چنانکه شما مجتبی خامنه ای نیستید اما کسی را پدر صدا می کنید که این روزها به جز برای مجتبی و جمعی دیگر از اهالی یک خانه شقه شقه شده، پدری کردن به قامت اش نمی آید. نامه چهارم شما درست پس از صدور حکم زندان و شلاق، روانه بیت رهبری یا خانه پدری شد. شاید نامه رسان از اوین تا خانه بر خود لرزید اما آنگاه که واژه های این نامه بر صفحات مجازی نشست، حقیقتا کلمه کلمه اش، دل ما را هم لرزاند. بگذار از جنس کلمات خودت که ساده است و صریح، بی پروا است و پر درد، بی هراس است و از هراس ها می نویسد من نیز برای شما بنویسم.
می دانم تفاوت نامه های شما با نامه های ما از زمین است تا آسمان، می دانم برای نامه های شما حکم شلاق است و برای نامه های ما حکم؛ ماندن در غربت تا روز موعود. پسزمینه نامه های شما نا امنی است و نتیجه نامه های ما یک امنیت قرضی و قراضه که مال کشور خودمان هم نیست. با این همه، از جنس خود شما برای خود شما می نویسم تا شاید برش کوچکی باشد از همه آن حرف های نزده میان پدران و دخترانی که در ایران به حکم مطلق بودن ولایت پدرسالاران، هرگز جسارت طرح نیافتند. یا شاید فصل کوچکی باشد برای آغاز گفتگو میان نسل من و نسل شما که پیش از این، آنکه باید ساکت می بود ما بودیم ورنه به جرم یک انتقاد ساده از پدر که شما بودید، بر پیشانی مان همان واژه گان آلوده کیهانیان می نشست که ایران را فقط از آن پدران معتقد به پدرسالاران مطلق می دانند و سهمی برای دختران منتقد به پدر قایل نیستند. حالا که پدر، خود منتقد پدرسالاران شده است، این روزنه نابی است تا دختران نیز با پدران منتقد خویش و از جنس ادبیات مبادی آداب پدران منتقد، باب گفتگوهای بسته شده گذشته را دوباره بگشایند
پدر دربند من!
بزرگی کردن، قاموس و قانون خودش را دارد، از کسی بزرگی طلب کرده اید که نسل من سالهاست به علت کوتاهی قد و تاریکی اندیشه یاران و هواداران او از یک زندگی ساده محروم مانده است. برای کسی نامه نوشته اید که ما به جرم یک شب نامه نوشتن علیه نیروهای دست چندم او سالهاست که از ساده ترین حقوق شهروندی مان محروم مانده ایم. برای رهبر کشوری نامه نوشته اید که دستگاه قضایی اش برای این دختر خود خوانده ات، چهارده سال پیش، حکم شلاق نوشت، همان مجازات که این روزها برای شما نوشته اند. یعنی ابتدا دختران و سپس پدران به نام همان رهبر به حکمی مشابه زمین گیر می شوند و چه بسا دختران دیگری که سالها پیش از من به جرم انتقاد از همین ولایت مطلقه پدرسالاران، حکم های سنگین تری نصیب شان شد. اما آنچه که در اوج می رود پیوند دوباره نسل من و نسل شماست، همانی که میرحسین موسوی این روزها بعد از بیست سال سکوت در تک تک بیانیه هایش فریاد می زند. “همه گیر شدن مطالبات جنبش”، ”پرهیز از تصلب بر یک شکل و شمایل از حکومت” و ما غیر از این نخواستیم و شتابی هم برای دست یافتن به صندلی های آلوده قدرت نداشیتم.
پدر گرامی!
نسل ما “شاید” زخمی زخم های پدران خود باشد اما این روزها در اوج می نشیند وقتی آشتی ملی شکل گرفته میان پدران و دخترانی را می بیند که به جای متهم کردن یکدیگر، به مبارزه علیه دشمن مشترک برخاسته اند. هر دو به روند بیمار سیاست ورزی در ایران ایراد دارند و در این میان دیگر نه شما ما را را متهم با بیگانه دوستی می کنید نه ما پدران مان را به جرم دوست داشتن رهبری متهم به عقب ماندگی می کنیم. شما می توانید کماکان بر عقاید خود پایبند باشید و برای آقای خامنه ای نیز چنین بنویسید: “رهبر گرامی! من به روح بلند شما واقفم”. اما ما که به بزرگی روح رهبری که یکی یکی منتقدان اش را یا کشته و زندانی کرده اند و یا از کشور رانده و تارانده اند واقف نیستیم نه تنها به شما خرده نمی گیریم بلکه به شکل عجیبی به این تغییر شما می بالیم. اما برای شما می نویسم : نه آقای نوری زاد! روح بلند، در برابر شما بود که این روزها با زبانی فاخر، فخر همه پدران پشیمان از انگ زدن به دختران شده اید. اما ما واقف شده ایم به روح بلند پدرانی که حاضر نیستند همیشه کیهان و جهان خود را برتر و مطلق ببینند و بر ما که اهالی همان خانه مشترک ایم تنها به جرم انتقاد از ولایت مطلقه آنان که منتقد را قلع و قمع می کنند مدام انگ بیگانه دوستی بزنند. ما کماکان شما را پدر خطاب می کنیم تا روزی که در اصلاح روند معیوب سیستم مدیریتی کشور به این باور برسید که پدر واقعی این کشور نیز، یک اندیشه است و نه یک فرد که دل کندن از آن دشوار می نماید برای نسل شما. ما کماکان شما را پدر خطاب قرار می دهیم و انتظار آبادی خانه را از خودمان و شما داریم ولی شما کماکان رهبری را پدر خطاب قرار دهید و بنویسید: “از جنابعالی به عنوان رهبری فهیم و آگاه اسم برده ام که اگر قرار باشد تغییری در اوضاع کشور رخ دهد، این تغییر از ناحیه ی شما بسیار شدنی تر و پایدارتر خواهد بود.” نه آقای نوری زاد! برای ما “ایده تغییر متولد شده است” و این تغییر از ناحیه مردم شدنی تر و پایدارتر خواهد بود اگر همچنان همین مردم به جای دل بستن به حاکمان شان به یکدیگر دل ببندند و از چندپارگی برهند. اگر خواسته جنبش فراگیر شود و به جای تصاحب قدرت همه اعضای جنبش سبز به تصاحب دلهای یکدیگر بر آیند و احترام به تمامی عقاید موجود را تا شکل گیری حکومت مطلوب، مشی و منش خود قرار دهند، آنگاه این تغییر شدنی تر و پایدار تر خواهد بود.
پدر دربند من!
بعضی از ما یاد گرفته ایم برای تمامی کسانی که هنوز پدری آقای خامنه ای را برای یک کشور بحران زده باور دارند احترام قایل باشیم و به عنوان اهالی یک خانه مشترک، انگی بر پیشانی شان نچسبانم اما به گمانم تا روزی که این جنبش نتواند همین بزرگ منشی خود را در سطوح جامعه نهادینه کند تا دیگران نیز به همه اعضای خانواده با هر شکل و شمایلی احترام بگذارند، هرگز نمی توان چشم یاری به یک پدر مطلق دوخت. فرجام این بحران تنها پای صندوق یک انتخابات آزاد، روشن خواهد شد و ما و شما در این مسیر مشترک هیچ اگر نصیبمان نشده باشد همین که یاد گرفته ایم با دو دیدگاه متفاوت برسر حداقل های مشترک مان متحد باشیم و محترمانه به تفاوت های اندیشه ای دو نسل نگاه کنیم، همین خود دستاورد اندکی نیست.
پس تا روزی که مخاطب نامه های شما از پدر به فرزند تغییر یابد، تا روزی که به جای عتاب و خطاب قرار دادن حاکمیت پدرسالار، ما و مردم را مخاطب قرار دهید، به احترام زبان فاخری که برگزیده اید و به احترام شجاعت قابل ستایش تان، من نیز شما را پدر خطاب قرار می دهم و از شما درخواست می کنم از این پس برای تغییر پایدار و مستمر چشم امیدتان را به دختران و پسران تان بدوزید و اگر هم برای پدر معنوی تان نامه می نویسید، خرده ای روا نیست اما تغییر را از ما بخواهید نه از کسانی که ما را به جرم تغییر و تحول خواهی آواره و چندپاره کرده اند، نه از پدرانی که برادر را جلوی برادر گذاشته اند، پدر را از دختر جدا کرده اند و خانواده ها را جلوی خانواده ها گذاشته اند