رامین مستقیم، الکساندرا سندلز
محمود احمدی نژاد در سفر اخیرش به خلیج فارس زمانی که اتومبیلش از انبوه جمعیت عبور می کرد، پیرمردی شروع به فریاد زدن کرد.
او با پریشانی التماس می کرد: “احمدی نژاد، من گرسنه ام، احمدی نژاد من گرسنه ام”. و خود را به پنجره ماشین چسبانده بود تا توجه آقای رئیس جمهور را جلب کند و رئیس جمهور هم به جلو خم شد تا با او حرف بزند. یک دختر جوان از قسمت جلوی ماشین بالا رفت و به احمدی نژاد گفت: “من مشکل دارم.”
ویدئوی این واقعه در بندرعباس، در همه شبکه های اجتماعی منتشر شد و بدل به نشانه وضعیت وخیم اقتصادی و مبارزه هر روز مردم ایران شد.
نارضایتی های عمومی با وجود سوبسید هائی که از سالیان پیش حکومت برای کالاهای اساسی و سوخت پرداخت می کند، روز بروز بیشتر می شود. اخیرا آمریکا و اتحادیه اروپا بانک مرکزی ایران و صنعت نفت ایران را نیز تحریم کرده اند که باعث تضعیف بیشتر پول ملی ایران شده است.
روزهای نزدیک به سال نو ایرانی از سوی مغازه دار ها بهارسیاه نامگذاری شده بود زیرا ایرانی ها پول هایشان را برای تعطیلات نگه می دارند. اما امسال، بهار سیاه، سیاه تر و طولانی تر از همیشه است و شاید تا ماه ژوئن ادامه پیدا کند.
مجید، 40 ساله که در غرب تهران خشک شویی دارد و منتظر مشتری است، می گوید:« امسال، کسب و کار آنقدر کساد بود که بهار ما سیاه بود.»
مجید مثل بقیه کسانی که در این گزارش نظر داده اند، از ترس دستگیری نخواست که نام واقعی اش را بگوید. او روزها در باشگاه بدن سازی ورزش می کند یا با دوستانش مشروب می خورد.
حسن تبریزیان که در مغازه کوچک اش ظروف وارداتی آشپزخانه می فروشد، اوقاتش را با دیدن سریال های مذهبی و اخبار ورزشی و قمار با مغازه دار های دیگر می گذراند. این برنامه روزانه به ندرت با ورود یک مشتری به مغازه اش ، دچار وقفه می شود و آنها هم فقط چرخی در مغازه می زنند و می روند.
تبریزیان 45 ساله می گوید:« مشتری های من روز بروز کم تر می شوند. مردم پول هایشان را برای خرید کالاهای اساسی نگه می دارند.»
این تنها مردم عادی نیستند که از وضعیت خود شکایت می کنند. برخی از دولتمردان و روحانیون هم به آنها پیوسته اند و با شهروندانشان همدردی می کنند و شاید نگران این هستند که این وضعیت ممکن است منجر به شورش اجتماعی بشود.
آیت الله محمد یزدی، یک روحانی بلند پایه در نامه ای سرگشاده به محمود احمدی نژاد از قیمت های بالا و اینکه مردم دچار مشکلات فزاینده اقتصادی شده اند، شکایت کرده است.
یزدی در نامه اش نوشته است: “بدیهی است چنانچه این گرانیها تداوم پیدا کند، بیم آن میرود که اقشار آسیب پذیر و مستضعف جامعه اسلامی ما - که همانا صاحبان اصلی این انقلاباند - با معضلات جدی مواجه شوند.”
او از احمدی نژاد خواسته است که باید اقتصاددانان و کارشناسان برای حل این مشکل، مشورت کند.
روزنامه شرق فردای آن روز در صفحه اصلی خود نوشت: “اعتراض روحانیون علیه افزایش قیمت ها.”
در جمهوری اسلامی، روحانیت نقش موثری در سیاست دارد و قادر است به دولت فشار بیاورد تا در مقابل سختی که مردم با آن مواجه هستند، واکنش نشان بدهد.
به نظر می رسد که سقوط ارزش ریال و افزایش قیمت ها باعث شده تا رهبران ایران به فکر گفتگو با قدرت های غربی و درخواست برای برداشتن تحریم ها بیفتند. اما مقامات قرارست همچنان اعلام کنند تحریم ها هیچ تاثیری نداشته است.
بانک مرکزی ایران و اقتصاددانان نرخ سالانه تورم را بین 20 تا 40 درصد اعلام کرده اند و یکی از کارشناسان گفته است که قدرت خرید مردم نصف شده است.
ده ها سال بود که جمهوری اسلامی نزدیک به 100 میلیارد دلار سالانه، برای کالاهای اساسی یارانه می داد که این شامل آرد و بنزین هم می شد. اقتصاددانان و برخی مقامات دولتی، مدت ها بود که هشدار می دادند که این سیاست مناسب نیست و باعث افزایش تورم می شود. در سال 2010، ایران تصمیم به حذف یارانه ها گرفت.
از آغاز این کار، قیمت غذا و انرژی از کنترل خارج شد و میلیون ها ایرانی را دچار مشکلات مالی کرد. قیمت گاز و برق چندین برابر شد و لبنیات و سبزیجات افزایش 100 درصدی داشتند.
در عین حال، خشم مردم از بالا رفتن قیمت ها شدت گرفته و خیلی ها صدای اعتراض شان را بلند کرده اند.
روز پنجشنبه، نزدیک به 100 نفر در دانشگاه تهران جمع شدند تا به قطع شدن یارانه نقدی اعتراض کنند و برخی از شاهدان گفتند تعداد زیادی از معترضان جوان دستگیر شدند. اگرچه نارضایتی ها تظاهرات های اتفاقی را بوجود می آورد اما بعید است که منجر به هر نوع حرکت عمومی بشود زیرا خواسته مشترک بین معترضین وجود ندارد.
کریم، اهل افغانستان که 15 سال است در ایران زندگی می کند، در شهری سکونت دارد که به تولیدات کشاورزیش شناخته می شود او در تهران سبزی می فروشد. از سال پیش، برای پرداخت مخارج سنگین زندگی، قیمت ها را دوبرابر کرده است. بخشی از این افزایش قیمت صرف هزینه رفت و آمد به تهران و شهرش می شود که در 30 مایلی تهران است.
کریم و همکارانش هر روز با ماشین معلم مدرسه ابتدایی سفر می کنند ، آنها کیسه های سبزی شان را پشت یک پیکان فرسوده می گذارند و به تهران می آیند. سال گذشته، برای این سفر نفری 4 دلار می دادند اما امسال باید 11 دلار بپردازند. اوضاع از این هم بدتر خواهد شد.
کریم نجوا می کند: “هفته گذشته معلم به ما گفت که این قیمت کافی نیست و باید پول بیشتری بپردازیم.” من هم مجبورم قیمت محصولم را بالاتر ببرم.
چند روز پیش در بازار تهران زری، زنی 40 ساله به دقت سبزی که می خواست بخرد را انتخاب می کرد. وی با لحن طنز آلودی گفت: “قیمت ها آنقدر بالاست که نمایندگان مجلس، روحانیون و حتی خود دولت هم صدایش درآمده است.” او در این مورد یک ضرب المثل می زند:” ببین آش چقدر شوره که خود آشپز هم فهمیده است.”
لس آنجلس تایمز، 7 مه