مصاحبه ای خواندم از آقای اخلاق سینمای ایران استاد جمشید مشایخی که در آن خاطره ای از شاد روان علی حاتمی نقل می کرد و می گفت “علی (مرحوم خاتمی) همیشه با دیگران مشورت میکرد. مشورتش برای دانشش بود. یک بار برای فیلم «کمالالملک» به کاخ گلستان آمد و گفت جملهای برای کمالالملک گذاشتم؛ «ملتی همه شاه». همان لحظه تکان خوردم. آنقدر جملات پخته بود”.
بی شک هدف و مراد مرحوم حاتمی از گنجاندن این جمله در دیالوگ فیلم تاریخی کمال الملک، نشان دادن میزان سر سپردگی یک ملت بود که با سکوت و تن دادن به همه مصائب حکومت استبدادی، حاکمی چون شاه بابا را پذیرفته بودند و این خصلتی است که شور بختانه با همه بار اهانتی آن، همچون ازثیه ای شوم، به رغم دو جنبش آزادیخواهی به نسل ما رسیده است.
از قضا شادروان سعید نفیسی هم جمله ای مشهور دارد که می گویند گاه و بیگاه آن را بر زبان می آوردو می گفت “انسان فانی است مخصوصا در ایران”، که با پی بردن به معنای این جمله منتسب به شادروان سعید نفیسی هم، واقعیت ظلم پذیری ما ایرانیان به گونه ای ملموس آشکار می گردد. کافی است برای درک این کلام عمیق و پر طعنه، نه به همه ادوار تاریخی خود، بلکه به وقایع اخیرهمین چند سال گذشته، خاصه در این چند ماهی که با مرگ و میر های عمدی هم وطنانمان به عزا نشستیم نگاهی بیاندازیم. برای نمونه از آغازماجرای واژگونی اتوبوس های دانش آموزان راهیان نورکه جگر گوشه های ملت را همچون قتل های سریالی به مسلخ بردند تا آخرین آن (تا این لحظه ) که همین ماجرای وحشتناک آتش سوزی مدرسه ای در روستای شین آباد پیرانشهراست، تعمق کنیم. کشته و مجروح شدن ۳۸ دانش آموز ابتدایی که با وجود در آمد هفتصد میلیارد دلاری دولت طی هفت سال گذشته از فروش نفت، بر اثر آتش گرفتن بخاری نفتی کلاس کشته و یا مصدوم می شوند.
و یا مرگ و میر های ناشی از آلودگی هوا که حالا با تعطیلی دو روزه پایتخت هم افاقه نمی کند و توصیه هابر خروج مردم از تهران است. آلودگی هوا هم ازجمله مصائب ادامه داری است که در چند سال گذشته به گونه ای پذیرفته شده در بین مردم وجود دارد و از زمره دلایل عدیده فانی بودن به عمد ما در عصر حاضرتلقی می شود، چرا که معضل آلودگی هوا هم مثل همه مشکلات لاینحل نظام ولایی سال ها ست وجود دارد و هر ساله هم با تعطیلی چند روزه پایتخت و برخی از شهر های بزرگ، ماجرا نه تنها برای دولتمردان تمام شده تلقی می گردد بلکه از یاد و خاطره ملت می شود، تا سال بعد که باز هم این تسلسل به نوعی موضوعیت می یابد و آمار هایی از وخامت اوضاع سلامت مردم توسط تریبون های رسمی و جراید منتشر می شود، بی آنکه خاطری مشوش گرددد، تنها به چند نچ نچ وسری به علامت تاسف تکان دادن همه چیز فراموش می شود و غائله آن به بایگانی اذهان عمومی سپرده می شود.
همین دیروز بود که خبرنگاری جوان برای تهیه گزارشی از آلودگی هوا که این روز ها سوژه داغ غیر سیاسی برای نشریات داخل کشورمحسوب می شود، در دنیای مجازی دربه در به دنبال منبع آمار موثقی می گشت تا خبرمرگ و میر ناشی از سمی بودن این دوره از هوای تهران را اطلاع رسانی کند؛ غافل که اگربه واقع دلواپسی از سلامت در ملت وجود داشته باشد کافی است با مقایسه آمارهای سال های گذشته که از سوی نهاد های رسمی دولتی انتشار یافته بود، به وخامت اوضاع سلامتی خود در نظام ولایی آگاه شوند.
هنوز با یک جست و جو در دنیای مجازی می توان به آمار فراکسیون محیط زیست مجلس در پنج سال گذشته دست یافت؛ گزارشی از میزان مرگ و میر مردم از آلودگی هایی که چون امروز به این حد نبود تا مردم از ترس جان مجبور به ترک ام القرای جهان شیعه شوند. درپنج سال پیش هم در چنین شرایطی که به مراتب کمتر از امروز باعث تشویش مردم شده بود فراکسیون محیط زیست مجلس اعلام می کند مرگ و میر ناشی از آلودگی هوای تهران از سال ۸۴ تا ۸۶ ماهانه به طور مستقیم ۱۴۰۰ نفر و سالانه ۱۶ هزار نفر بوده. غیر از این آمار رسمی در همان زمان مشاور محیط زیست در شهرداری تهران هم بر اساس آمار بهشت زهرا اعلام می کند مرگ بر اثر ایست قلبی، آن هم تنها در یک هفته با شدت گرفتن آلودگی هوای پایتخت ۱۵ درصد افزایش یافته است. جالب اینکه حتی، مدیر عامل وقت ستاد مرکزی معاینه فنی خودروهای تهران در همان زمان در وبلاگ خود می نویسد بر اثر آلودگی هوا در تهران بیش از دو هزارو پانصد نفر جان باختند. حال مقایسه کنید آمار پنج سال پیش را با میزان آلودگی امروز هوای تهران که حتی انتشار اخبار مربوط به آن امروز از سوی دولت و نهاد های کنترل کننده مطبوعات، بطور ضمنی و غیر رسمی به گونه ای خط قرمز اعلام می شود.
دیگر به روشنی روز و به تابندگی آفتاب بر همه آشکار است که آنچه در این دیار بلاخیز ارزشی ندارد جان آدمی است، اما شگفت اینکه در مزار آباد شهر بی تپش بانگ جغدی هم نمیاید به گوش وهمه زبان ها گویی از ترس آلوده شدن به هوای مسموم، در کام ها پنهان مانده اند و جنبنده ای نسبت به این کشتار به عمد حاکمان اعتراضی کند.
این چه استغناست یارب وین چه قادر حکمت است / کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
حال با چنین اوصافی که قطره ای از دریای بی تفاوتی ملتی گرفتار درچنبره ظلم گفته آمد بی گمان آن جمله تکان دهنده مرحوم علی حاتمی که با گفتن “ملتی همه شاه”، مردم عصر قاجار را به تصویر کشید، آیا امروز به دلیل این همه ظلم پذیری و سکوت بی دلیل خود در برابر حاکمان آیت الله منش، نباید خود را “ملتی همه آیت الله” بخوانیم؟