سوزاندن خلبان اردنی توسط نیروهای داعش، تنها یک نمونه از نشانه هایی است که خاورمیانه در یک آشفتگی وحشیانه فرورفته است. رهبران سقوط کردهاند، جنگهای داخلی گسترش یافته و تروریسم بیداد میکند. انسان وسوسه میشود آروزی امنیت نسبی سالهای پیش را داشته باشد و به دنبال نامزد دیگری برای ایفای نقش دیکتاتورهای نزدیک به آمریکا، که زمانی منطقه را آرام نگه داشته بودند، بگردد.
مسلما خاورمیانه باثبات، بیشتر شبیه یک افسانه است تا واقعیت. پنجاه سال پیش از بهار عربی، این منطقه شاهد سقوط دولتها، ظهور تروریستهای اسلامگرا، سه جنگ اعراب و اسرائیل و جنگهای داخلی در یمن و لبنان بوده است. با اینحال، وسوسه توسل به یک قدرت برتر در واشنگتن هنوز بالاست. به نظر میرسد آخرین نمونه آن، تلاشهای دولت اوباما برای ایجاد مجموعه ای منطقهای با مرکزیت قدرت ایران باشد.
عدهای شک دارند ایران برای خاورمیانه نقشه داشته باشد. حتی پیش از جمهوری اسلامی، رهبران پارسی قصد داشتند امپراتوری قدیم را بار دیگر احیاء کنند. با این حال، در ۳۶ سال گذشته، رژیم روحانیون با ارتشهای نیابتی خود برای دولتها مشکل ایجاد کردهاند و در سراسر منطقه قدرت سیاسی و نظامی خود را گسترش دادهاند.
از زمان شکلگیری حزبالله لبنان در سال ۱۹۸۲، ایران تلاش کرده تا سیاستهای خود را بر این کشور دیکته کند. بشار اسد، دیکتاتور سوریه، در حال حاضر کاملا به ایران وابسته است و حماس هم در آستانه تبدیل شدن به چنین متحدی است. با عقب کشیدن آمریکا از عراق و فروپاشی بهار عربی، حاکمان ایران در همه جهات در طول و عرض پیش میروند.
در عراق، فرماندهان سپاه و شبهنظامیان تحت آموزش ایران بازیگرانی مهم در مبارزه علیه داعش محسوب میشوند. تهران سعی دارد خواستههای اکثریت شیعه بحرین برای حقوق خود را به قیامی نظامی تبدیل کند. در هفتههای اخیر، حوثیهای تحت حمایت ایران، دولت یمن را که در مبارزه با گروه القاعده شبهجزیره عربی نقشی حیاتی داشت، سرنگون کردند. کویت و عربستان سعودی در سالهای اخیر مدام ماموران ایرانی و تروریستهای تحت حمایت این کشور را دستگیر کردهاند.
در شروع مذاکرات هستهای اوباما و ایران، رهبران هر دو کشور اصرار داشتند که گفتوگوها محدود به مسئله هستهای خواهد بود. اما بهزودی روشن شد اوباما امیدهای بیشتری دارد و شروع به مذاکرات پیرامون مسایل منطقهای و حتی راه حل های آن کرد.
واضحترین مصداق این موضوع، هماهنگی بین واشنگتن و تهران در عراق است. جان کری وزیر خارجه آمریکا تلاشهای ایران را ستود و مارتین دمپسی، رئیس ستاد مشترک این کشور، از این هم جلوتر رفت و گفت: “نفوذ ایران مثبت خواهد بود.”
کشورهای حاشیه خلیج فارس با نگرانی، آسودگی خیال آمریکا در مقابل نفوذ ایران را نظاره میکنند. نیروهای امارات متحده عربی، تا اندازهای بخاطر اختلاف با واشنگتن بر سر افزایش نقش ایران، از حملات هوایی علیه داعش در سوریه کنار کشیده است. حتی دولت عراق نیز بطور خصوصی از افزایش سلطه شبهنظامیان شیعه گلایه کرده است.
یک نشانه دیگر از تغییر سیاست، مربوط به نحوه برخورد با بشار اسد است. تقریبا چهار سال پیش، اوباما خواستار کنارهگیریی دیکتاتور سوریه شد؛ حالا به نظر میرسد آمادگی پذیرش اسد را داشته باشد. دور جدید مذاکرات صلح سوریه در مسکو نیز به میزان زیادی درخواستهای پیشین مبنی بر لزوم کنارهگیری اسد را کنار گذاشته است.
در روزهای اخیر، دولت اوباما برای همکاری علیه گروه القاعده شبهجزیره عربی با حوثیها نیز مذاکره کرده است. ممکن است این اقدام دلایل ژئواستراتژیک داشته باشد، اما آسیب همکاری با ایران در یمن شدید خواهد بود. عربستان سعودی پیشاپیش حمایت اقتصادی چندمیلیارد دلاری از صنعا را قطع کرده است. شعار حوثیها نیز شامل “مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل و نفرین بر یهودیان” است.
دولت اوباما در مذاکرات هستهای با ایران مدارای بیشتری از خود نشان میدهد. اگر تهدید رئیسجمهور برای وتوی تحریمهای جدید علیه این کشور کافی نباشد، گزارشها مبنی بر اینکه حالا واشنگتن با ابقای ۱۰ هزار سانتریفیوژ غنیسازی اورانیوم در ایران مشکلی ندارد، نشان روشنی از این تغییر موضوع خواهد بود.
آنچه دولت اوباما، مانند دولت بوش، به آن توجه نمیکند این است که نبرد برای آینده خاورمیانه، یک جنگ ایدئولوژیک است. جانبداری در جنگ فرقهای، ثبات گذشته را احیاء نمیکند. بلکه برای ثبات درازمدت باید با گروههایی کار کرد که از خشونت دوری میگزینند و در عین احترام برای مذاهب و اقلیتها را قربانی نمیکنند و به سمت بازار آزاد اقتصادی و تقویت افراد مستقل پیش میروند. هیچ راه مخفی برای دستیابی به صلح وجود ندارد، نه از مسیر تهران، نه از مسیر ریاض.
منبع: واشنگتن پست - 6 فوریه 2015