مادرم بیست و پنجم آذرماه را دوست نداشت. علیرغم اینکه این روز سالیان سال درایران به عنوان روز مادرجشن گرفته می شد، اما سهم مادرم از مادری غصه بود و اضطراب. همیشه می گفت: “در مملکتی که این همه کودک بی سرپرست و فقیر وجوددارد، در مملکتی که مادرها ازبدبختی وکمبود سرِزا میمیرند، در مملکتی که این همه تبعیض وبی عدالتی وجوددارد، روزمادر و جشن سلطنتی معنا و مفهومی ندارد”.
مادرم شخصا هم روز مادر را دوست نداشت و وقتی که برنامه های رادیویی روز مادر شروع می شد رادیو را با اعتراض خاموش می کرد که: “آخه اینها فکرنمی کنند الان بچه هایی که مادر ندارند چقدرغصه می خورند”. وبعد با یاد آوری خاطرات تلخ دوران طولانی بستری بودن در بیمارستان زیرلب ادامه می داد: “مادرهایی که توی این روز نمیتونند بچه هاشون را ببینند چه می کشند…”
بی رغبتی او نسبت به این روز در کنار نگاه منتقدش به سلطنت پهلوی موجب شد که بیست و پنج آذررا که به روایتی زادروز تولد مادرملکه وقت بود روز مادر ندانیم.
بزرگ تر که شدیم، تولد مادر را روز او دانستیم و بعدترهشتم مارس روزجهانی زن را هم اضافه کردیم. در سالهای اخیرنماد جایگزینی ازسوی نهادهای حکومتی به عنوان روز جهانی زن یا مادر یا…معرفی شد. هرچند که مناسبت زنانه یا مادرانه این روز هم از سوی نهادهای حکومتی اعلام شد، اماحتی زنانی مثل مادرم که روز جهانی زن را پاس می داشتند و با جشن های اعلام شده حکومتی درقالب جشن مردمی مخالف بودند، نظر به اعتقادات مذهبی و سنتی شان، مخالفتی نسبت به حکومتی بودن این روزنشان ندادند.
عده دیگری هم که اصولا با روز جهانی زن آشنایی زیاد نداشتند جنبه حکومتی این روز را به دیده اغماض نگریستند و حتی در توجیه نظرخویش عوامانه گفتند که “خب هشتم مارس هم حکومتی بود چون “شوروی ها” گفته بودند”!
و چون “شوروی ها” اصولا حرف های عجیب وغریب دیگر هم زده بودند بنابراین ارزش مردمی شأن نزول روز جهانی زن که از سوی زنان کارگر و بعدتر زنان روشنفکراعلام شده بود، نزد این گروه به فراموشی سپرده شد.
از اواخر دهه هفتاد با شکل گیری نهادهای مدنی خاص زنان و نزدیک شدن طیف های مختلف زنان به یکدیگر درائتلاف ها و کمپین ها و تولد نگاه متمدنانه در پذیرش دیگری موجب شد که بسیاری از گروه های مختلف زنان هر دو روز را درمقام خویش محترم بدانند. اما شک بین دو و سه همچنان باقی ماند و این روز درمیان دو نقش مادری و زنانگی گیج ماند. درواقع به جای روشن شدن تکلیف زنان، یک تعلیق دیگر به وضعیت معلق زنان ایران اضافه شد.
مادران آلمانی سیزدهم ماه می را دوست دارند. واین روز را به عنوان روز مادر جشن می گیرند. مادران فرانسوی بیست و چهارم ماه می را، مادران ایتالیایی آخرین یکشنبه ماه می، مادران اسپانیایی، … روز مادر در اروپا چرخشی است. و نظر به نوع مذهب و یا روایت تاریخی ازمذهب، درفاصله زمانی هفته دوم ماه می تا هفته آخر ماه می متغیر است. اما به هرروی مشخصا و محققا روزمادر است. و هیچ تعلیق و تعارفی هم در کار نیست. یا مادر هستی یا نیستی. یا هدیه می گیری یا هدیه می دهی. اگر جزو مادران مجرد باشی یا در حلقه خانواده، هیچ فرقی نمی کند. ارزش مادری در جامعه یکسان است. نظر به موقعیت اقتصادی و اجتماعی مادران نحوه برگزاری این روز متفاوت خواهد بود. کودکانی هم که یا بی سرپرست هستند و یا دور از مادر، از طریق نهادهای مسئول حمایت می شوند و مادر خوانده ها و معلم ها و…. تنهایشان نمی گذارند. فقر و بی عدالتی و تبعیض هم که در اینگونه جوامع به زشتی و تلخی کشورهای جنوبی نیست. مادر زندانی و تحت تعقیب و سرگردان هم که وجود ندارد. اصولا همه کسانی که طبق سلیقه وعقیده خود به برگزاری روز مادر علاقه دارند در کارجشن و سرور هستند. از رادیو و تلویزیون وشهرو فضای مجازی وحقیقی دربرگزاری سروصدای جشن بلند است. روز جهانی زن راهم که “ شوروی ها” به میمنت ومبارکی برگزارمی کنند، پس دیگرتکلیف مشخص است. خلاص!
هرچند بحث چگونگی نگاه مردم عوام اروپایی و نه روشنفکران شان نسبت به زن و نقش مادری وبررسی شباهت و یکسانی نگاه سنتی برخی ازغربی های پیشرفته وبرخی از شرقی های پیش نرفته نسبت به زن و هویت تعریف شده زن در خانواده، بحثی است مفصل، اما آنچه میخواهم بگویم تفاوت ملت با تکلیف، وملت در تعلیق است و تاثیر آن در رفتار وسرنوشت یک جامعه.
درایران، باتوجه از استقبالی که از این روز می شود پس از گذشت حدود پانزده سال از برگزاری آن؛ هنوز معلوم نیست که این روز بالاخره روز زن است یا روز مادر؟
قاعدتا نمیتواند روز”جهانی” زن باشد چون همه زنان جهان مسلمان نیستند. نمیتواند روز زن مسلمان باشد چون تمام کشورهای مسلمان جهان این روز را به عنوان روز زن نمی شناسند. نمیتواند روز زن باشد، چون به ظن اکثر مردم روز مادر است. نمیتواند فقط روز مادر باشد چون در اینصورت پس تکلیف “سیاست” ارزش زدایی از روزجهانی زن چه میشود؟! اگر روز مادر است در کشوری که برگزاری روز جهانی زن اصولا از سوی حکومت دورباد و کورباد ممنوع اعلام شده پس تکلیف زنانی که مادر نیستند چه میشود؟
خلاصه اینکه انقدر شک و تردید وتعلیق و حرف و بحث درباره این روز است که مثلا درست در زمانی که عده ای در صف طویل گلفروشی ها و شیرینی فروشی ها و…ایستاده اند عده دیگربا بی اعتنایی به اهمیت چنین روزی سعی میکنند که از روز جهانی زن اعاده حیثیت کنندو مثلا در آن روز خاص نه شیرینی می خرند نه گل.و عده ای دیگر نیزگاه شرمگین و گاه از موضع بالا به توجیه خریدهای آنروز خویش می پردازند و اذعان میدارند که تولد حضرت فاطمه روز مادر است و روز زن هشتم مارس است. مردم عادی هم که عموما سخت در کار خرید و هدیه دادن و هدیه گرفتن هستند به کار خود مشغول اند. اما تفکیک در تعریف مادرانه و زنانه درهیچ اطلاعیه واعلام رسمی و عمومی دیده نمی شود و عمدا رفتاری پیش گرفته می شود که زن تنها در نقش مادری مورد ستایش قرار گیرد. البته در همان لحظه عده ای هم تند تند مقاله می نویسند که این هردوروز به اضافه پنجم اسفند که روز زن ایرانی در تقویم باستانی است همه باهم روز زن است و گرامی است… خلاصه در دعوای سر لحاف ملا… آنچه از دست می رود حق و حقوق زنان است و آزادی برگزاری روز جهانی زن و تفکیک روز مادر از روز زن وتعیین روزی ملی که همه مادران از گروه های مختلف مذهبی وقومی را شامل شود.
البته نهادهای رسمی و دولتی هم در این ایام انصافا سنگ تمام می گذارند و ضمن اینکه به زنان کارمند و معلم و پرستار هدیه هایی میدهند، تند تند ملاقات های مادران زندانی را با خانواده و فرزندانشان ملغی می کنندو مادران صلح و مادران پارک لاله را احضار می کنند و به زندان می برند.
یعنی میخواهم بگویم که حتی در پس پشت شادی ها و اعیاد و مناسبت هایمان نیز نوعی بلاتکلیفی، نگرانی، بی صداقتی، تعلیق وسیاست زدگی وجوددارد. برای همین حتی شادی هایمان در هیچ حالتی حقیقتا شادی نیست.
مادرم با روز مادری که از سوی خانواده سلطنتی اعلام شده بود مخالفت داشت اما ای کاش او و زنان دیگری چون او به جای آه کشیدن از مشاهده برگزاری پر آب و تاب آن روز، به تعیین نماد جایگزین فکرکرده بودند. ای کاش که ما ملت بدعت بودیم و نه ملت حسرت. مادرم وقتی که در دوران بیماری مهلکش در بیمارستان از ملاقات بچه های کوچک اش محروم بود رادیو را خاموش می کرد که فضای مقایسه و حسرت، تب اش را به بالای چهل درجه نرساند اما هیچگاه تصورنمی کرد که زنان جوان ومبارز میهن اش که دردامان مادرانی چون اوتربیت شده بودند، درروز مادری که برایشان مقررکردند، درزندانی مخوف ازشدت فشارو بیماری و تب بیهوش بشوند و کاسه سرشان زودتر از کاسه صبرشان بشکند که دیروز بر نرگس محمدی در زندان چنین رفت. مادرم وقتی که از بی عدالتی و تبعیض انتقاد می کرد هیچگاه تصورنمی کرد که روزی نسرین ستوده که در داد خواهی و مساوات طلبی شهره عام و خاص است در این روزدر گوشه دیگری از همان زندان، نه مادر بیمارش را می بیند و نه کودکان اش اورا. مادرم تا وقتی که رفت و مارا تنها گذاشت نمی دانست که فراقی سخت و از نوعی دیگرهم میتواند مادر و فرزند را از هم دور کند؛ آخرآن سال هنوز “حصرخانگی” مادران مرسوم نشده بود. مادرم نیست که ببیند امسال در ایام برگزاری روز مادر، “مادران آرژانتینی” سی وپنج ساله شدندو سی وپنج سال است که دور از فرزندان مفقود خویش در پی یافتن اثری حتی از جنازه های آنان مبارزه می کنند. مادرم در سالهای آخرزندگی اش غمگین تراز همیشه بود ومی گفت روز مادر را چه شاه اعلام کند چه…وقتی مبتنی برخواست و نیازهای همه گروه های جامعه فقیر و استبداد زده نباشد، محلی از اعراب ندارد. با این حال مادرم حق داشت که بیست و پنج آذر را دوست نداشت.