رحمان هاتفی و شوخی تلخ تاریخ

نویسنده
جلال سرفراز

» روایت

هنوز صدای رحمان در گوشم زنگ می زند. بازوهایم را گرفته بود و با هیجان می گفت: این انقلابه این انقلابه، اواخر پاییز ۵۷ بود

هنوز صدای رحمان در گوشم زنگ می زند. بازوهایم را گرفته بود و با هیجان می گفت: “جلال! این انقلابه … این انقلابه …” اواخر پاییز ۵۷ بود. رژیم شاهنشاهی به بن بست کامل رسیده بود. داشت انقلاب می شد. همه وجود رحمان شور و هیجان بود. می گفت: “ما نسل خوشبختی هستیم… ما سر یک پیچ بزرگ تاریخی زندگی می کنیم …” من به عادت همیشه سر شوخی را باز کردم و گفتم: “رحمان جان محکم بایست که نیفتی…

 

رحمان بر آن بود که عمر نظام سرمایه داری چندان دراز نخواهد بود .او کم و بیش به پیروزی سوسیالیسم در همه کشورهای جهان باور داشت. از سوخت و سوزش حرفی نمی زد، از دیر و زودش چرا. کمتر کسی از کارکنان آن سالهای کیهان است که سخنرانی ها و بحث و جدل های پرشور رحمان و موافقان و مخالفان او در کیهان را، که بیشتر از طیف نیروهای چپ بودند، فراموش کرده باشد.

نسل ما با شناخت و تجربه محدودش، در پی دگرگونی جهان بود. اما جهان به گونه دیگری دگرگون شد. رحمان شاهد این دگرگونی ها نبود. اگر زنده بود بی تردید اکنون با دید دیگری به زمان و جهان می نگریست.

رحمان هاتفی در بحرانی ترین شرایط حاکم بر جامعه به سردبیری روزنامه “کیهان” گمارده شد. امیر طاهری کنار گذاشته شد و رحمان هاتفی به جایش نشست. این هر دو از برجسته ترین روزنامه نگاران کشور بودند و با هم روابط صمیمانه ای داشتند، منتها با دو دید مختلف. یکی در جایگاه روشنفکری لیبرال و دیگری یک انقلابی پر و پا قرص.

 

آن روزها رسانه های عمومی مثل امروز گسترده و متنوع نبود. به همین دلیل مطبوعات به مراتب تاثیر گزارتر از امروز بودند. تیراژ کیهان در ماههای آخر انقلاب از یک میلیون سر زد و گاه در بازار سیاه با چند برابر قیمت به فروش می رسید. در چنین شرایطی برای نخستین بار عکس های بزرگ آیت الله خمینی به ابتکار رحمان هاتفی در کیهان منتشر و خبرهای مربوطه بزرگنمایی شد.

چهره سیاسی رحمان تا پیش از انقلاب بر همه مخفی بود. او می کوشید تا گرایش سیاسی اش را از کار حرفه ای جدا کند.اما پس از انقلاب در تایید و تبلیغ غیر مستقیم دیدگاه های حزبش ناچار بود که به نفع حاکمیت و به زیان برخی از همکارانش در تحریریه موضع بگیرد. چنین رفتاری سبب نارضایی بخشی از تحریریه کیهان شد، به طوری که در انتخاب شورای سردبیری که برای نخستین بار در کیهان پس از انقلاب انجام می شد به او رای ندادند. این بود که محمد بلوری ۱۱۹ رای و رحمان هاتفی ۹۹ رای آورد. این هشداری بود به رحمان. می دانست که اشتباه کرده اما راه بازگشت بسته بود، باید تا پایان راه می رفت.

پس از پایان اعتصاب دوم مطبوعات، کیهان با چنین تیتری منتشر شد: “به فرمان امام خمینی اعتصاب مطبوعات پایان یافت”. این خبر با کوشش روزنامه نگاری به نام خوانساری، فرزند یکی از آیت الله های مستقر در قم و با جلب موافقت رحمان هاتفی، صفحه اول روزنامه را پرکرد. سندیکای روزنامه نگاران و نویسندگان مطبوعات و بسیاری از روزنامه نگارانی که به انقلاب اسلامی و وعده های آیت الله خمینی و طرفدارانش باور نداشتند به این کار اعتراض کردند.

 

 

در تمام مدت اعتصاب بارها و بارها چهره هایی از بازار و طرفداران آیت الله خمینی می خواستند و می کوشیدند در مذاکره با سندیکا و پرداخت حقوق روزنامه نگاران اعتصابی، مطبوعات کشور را زیر نفوذ بگیرند اما موفق نشدند. اما کار از کار گذشته بود. به تدریج گروهی که برخی از آنها حتی به فساد اخلاق شهره بودند با ریش و تسبیح و دمپایی و همه اسباب و اوراد اسلامی در کیهان آفتابی شدند. نخستین نتیجه فعالیتهای تخریبی این گروه بیرون راندن بیش از بیست نفر از فعال ترین روزنامه نگاران کیهان با پشتیبانی و تایید آیت الله خمینی بود. گام بعدی اعتصاب هیئت تحریریه کیهان و نتیجه نهایی از هم پاشی هیئت تحریریه دوره انقلاب و جایگزینی آن با هیئت تحریریه اسلامی شد. در این اعتصاب رحمان هاتفی از همه فعالتر بود.حتی به مذاکره و سازش با مهمانهای ناخوانده تن داد. اما بیفایده بود. او چنین روزهایی را پیش بینی نکرده بود. با اینحال امیدش را هم از دست نمی داد. او بر آن بود که تازه آغاز کار است. از آن پس تمام هم و غم رحمان به کارهای حزبی علنی و غیر علنی محدود شد. در این چارچوب می توان به نکته های دیگری نیز اشاره کرد.

در آخرین ماه های دولت آموزگار به کوشش جواد طالعی، بزرگ پورجعفر و من، نامه سرگشاده ای در اعتراض به سانسور و ممیزی مطبوعات نوشته و منتشر شد که بیش از ۱۵۰ نفر از روزنامه نگاران، اهل قلم و برخی از اعضای کانون نویسندگان آن را امضاء کردند. این نامه بازتاب وسیعی داشت. مخالفان نیز از پا ننشستند و در تایید وضعیت موجود نامه ای نوشتند که چند نفری آن را امضاء کرده بودند. همه می دانستند که این یک نامه فرمایشی ست. احتمال دستگیری ما می رفت اما با توجه به شرایط ما سه نفر را ممنوع القلم کردند.

 

دکتر مصباح زاده تحت فشار قرار گرفت که هر چه زودتر ما را از تحریریه کیهان اخراج کند. رحمان هاتفی این نامه را امضاء نکرد اما در گفت و گو با دکتر مصباح زاده مانع اخراج ما شد. بعدها متوجه شدم که به دلیل کار مخفی از امضاء آن نامه سر باز زده بود. در جریان چنین رویدادهایی رحمان همیشه یار و یاور همه بود. کمتر اتفاق می افتاد که کسی دچار گرفتاری شود و رحمان به یاری اش نشتابد.

در آغاز حکومت شریف امامی برای نخستین بار در کیهان اعتصاب شد و بلافاصله آیندگان و اطلاعات به اعتصاب پیوستند. نخستین بار پس از سی و پنج سال، چاپخانه کیهان از کار باز ایستاد. علت حضور یکی از افسران اطلاعاتی در تحریریه و دادن رهنمودهای لازم برای سانسور خبرها بود.ابتدا دو سه نفر از ما به حضور او در تحریریه اعتراض کردیم. سپس اکثریت تحریریه کیهان و دیری نشد که کارکنان فنی، چاپخانه، بخش های اداری و آگهی های کیهان هم به ما پیوستند. دکتر مصباح زاده افسر اطلاعاتی را به بیرون راهنمایی کرد و انتظار داشت که ما که به شدت از حضور افسر اطلاعاتی در تحریریه خشمگین بودیم به سر کار خود برگردیم. اما ما با همه احترامی که برای او قائل بودیم به پشت میزهامان برنگشتیم.

 

 

می خواستیم که دولت آزادی مطبوعات را تضمین کند. در این چارچوب کمیته هایی برای تصمیم گیری تشکیل دادیم. رحمان با نگاهی موافق، منتظر نتیجه کار بود. من به عنوان سخنگوی کمیته انتخاب شده بودم و پس از گفت و گویی نه چندان طولانی اعلام اعتصاب کردیم. سرانجام دولت شریف امامی در جریان بحث و جدلهایی که با سندیکای روزنامه نگاران و نویسندگان مطبوعات داشت در نامه ای رسمی تلویحا قول داد که در کار مطبوعات دخالتی نکند. در چنین هنگامه ای و در چارچوب رویدادهایی از این دست که پس از سالها اختناق اتفاق می افتاد چنانکه اشاره شد رحمان هاتفی سردبیر کیهان انقلابی بود.

بازگشت به گذشته کار ساده ای نیست. بازنمایی زندگی رحمان نیز نیاز به شناختی همه جانبه دارد. کاری که به تنهایی از من ساخته نیست. نه با زندگی خصوصی او آشنایی چندانی داشتم و نه آنچنان که باید از کار پشت پرده و تشکیلاتی اش سر در آوردم. با این حال شاهدی بر حضور چشمگیر او در دو سه سال از بحرانی ترین سالهای انقلاب بودم. انقلابی که رحمان با همه وجودش خواستار آن بود بی آن که در دوره کار مخفی رسما بتواند درباره آن حرفی بزند یا چیزی بنویسد.

شاید اگر بتوان رحمان را در دو چهره آشکار و پنهان یعنی رحمان هاتفی روزنامه نگار و حیدر مهرگان انقلابی بازنمایی کرد کار آسان تر بشود. این دو چهره گاه مستقل از هم عمل می کنند و گاه بر هم تاثیر می گزارند. چهره آشکار رحمان را می توان در هیئت روزنامه نگاری حرفه ای دید، در دو مرحله. ابتدا در بخش گزارش که کارش به زندان کشید. سپس در جایگاه معاون سردبیر و سرانجام در مقام سردبیری روزنامه کیهان در اوائل سال ۵۷.

 

رحمان همواره بر ضرورت روشنگری های فرهنگی تاکید می کرد. در دور اول کار روزنامه نگاری اش بخش فرهنگی و هنری روزنامه کیهان به کوشش او و پشتیبانی دکتر مصباح زاده به راه افتاد. گفت و گوها، تحلیل و تفسیرها و جدل های فرهنگی و ادبی در این روزنامه آغاز شد و در فاصله ای کوتاه در میان اهل قلم و روشنفکران جا باز کرد.

رحمان موفق شد اعتماد چهره های صاحب نامی چون شاملو و اخوان و آزاد، یا محسن هشترودی و دکتر حاج سید جوادی را به همکاری با بخش فرهنگی روزنامه جلب کند. در این چارچوب به بخش پربار ادبی و هنری “کیهان سال” نیز باید اشاره کرد. در این دوره رحمان در محافل هنری و فرهنگی ایران جایگاه ویژه ای دارد. مهمترین نکته ای که می توان در روند اندیشه روشنگرانه او بازشناخت، دیدگاه های طبقاتی اوست که زیر پوشش مسائل فرهنگی مطرح می شود. این دیدگاه از نظر مفتشان عقاید پنهان نماند و از جمله به همین دلیل گذارش به زندان افتاد. پس از آزادی از زندان دیگر بار به کیهان باز گشت.

چهره پنهان و آرمانی رحمان را چنان که اشاره شد باید در کار و نام حیدر مهرگان چه در شبنامه “نوید”، چه در کتابها و جزوه هایی که در آغاز انقلاب به این نام منتشر می شد باز شناخت. مثلا در یادنامه هایی که برای هوشنگ تیزابی و خسرو گلسرخی نوشت و یا در تحلیل آرش کمانگیر سیاوش کسرایی. انسانی رمانتیک و آرمانگرا که شکنجه و مرگ را پرچمی برای مقاومت می سازد، جز به عدالت اجتماعی و آزادی نمی اندیشد و سرانجام جان بر سر آرمانهایش می نهد، بی آن که در برابر شکنجه گرانش به زانو درآید.

 

حزبی گاهی ناگزیر از سیاسی کاری می شود.“اسناد و دیدگاه ها” یک نمونه از این سیاسی کاری های اوست. در این کتاب برخی از دیدگاه های درست حزب توده ایران در تحلیل شرایط سالهای نخست دهه چهل برای جلب نظر روحانیت و شخص آیت الله خمینی وارونه جلوه داده می شود. این در حالی ست که دیدگاه های آیت الله خمینی در سخنرانی های “۱۵ خرداد” هیچ شباهتی با مواضع حزبی در آن سالها نداشت.

در آن سالها، حزب توده ایران تا آنجا که من دریافته ام گذشته از مبارزه برای برابر حقوقی زن و مرد به ویژه با اصلاحات ارضی شاه در برچیدن بقایای فئودالیسم و ضرورت گذار به تولید سرمایه داری تاکید می کرد. چنین تحریف هایی بی تردید در پیروی از دیدگاه های حاکم بر حزب در دوره حکومت اسلامی اتفاق می افتد، در هنگامه ای که پشتیبانی از “خط امام”، “هم استراتژی و هم تاکتیک” به شمار می آید ـ عنوان مقاله ای در “نامه مردم” که نگارش آن را به حیدر مهرگان نسبت می دادند ـ..

در اینجا بحث بر سر درستی یا نادرستی مشی حزب توده ایران در سالهای نخست انقلاب نیست بلکه سخن از حیدر مهرگان است که ناگزیر به چنین سیاسی کاریهایی هم تن می داد. این در حالی بود که حکومت جدید در تدارک دستگیری و کشتار او و مجموعه کسانی بود که در حوزه چپ، در رویای سوسیالیسم به سر می بردند.