صحنه 1

نویسنده
پیام رهنما

نگاهی به نمایش “ کا “…

شخصیت های ناهمگون

نمایش مدرن، شاید همین بیان تضادها باشد، تضادهایی که در برخورد با مخاطب می‌توانند به سنتزی به نام تاویل تماشاگر تبدیل شوند. “کا” سرشار از این تضادهای زیبایی شناختی است.

“کا” بر اساس ایده خوبی شکل گرفته و روایت‌های موضوعی‌اش را در ساختار کلی مطلوب و مناسبی در هم می‌پیچد و به اجرا می‌گذارد. اما در عین حال باید به این نکته توجه کرد که متن و اجرای آن به تناسب ارتباط با هم ضعف‌ها و کاستی‌هایی دارند که به نمایش اجازه تبدیل شدن به یک اثر کامل و خوش پرداخت را نمی‌دهند. شاید هم دلیل چنین نتیجه‌گیری‌ای را بتوان با برخی دشواری‌های ناگزیر در زمینه تولید نمایش توجیه کرد. دشواری‌هایی که در برخی فصول تاثیرات ناگزیر آن به وضوح دیده می‌شود و به نظر نمی‌رسد که زیاد هم به کارگردانی و متن آن مربوط باشند.

 

اما در مجموع اگر قرار باشد اثر را به صورت مستقل و جدا از زمینه‌ها و شرایط اجرا و بر اساس آنچه که مشاهده می‌شود مورد بررسی قرار دهیم باید اعتراف کنیم که این کاستی‌ها را کمتر می‌توان به ساختار داستان و چارچوب روایی آن نسبت داد. با این وجود ضعف‌های پرداخت شخصیت، به طور مشخص از مهمترین آسیب‌هایی هستند که همه مناسبات و مولفه‌های متن و اجرا را تحت تاثیر قرار داده و حتی ضعف‌های منطق داستانی را نیز با خود به همراه آورده‌اند.
یکی از مهمترین این آسیب‌ها بدون شک به ضعف‌های نمایشنامه در مورد پردازش شخصیت‌ها برمی‌گردد. درمتنی که سیاوش پاکراه نگاشته نشانی از پژوهش دقیق و اشراف کامل برشخصیت پردازی آدم های نمایش وجود ندارد.

 

در جهان اساطیر مصری وقتی سخن از “کا” یا جفت اثیری مرگ به میان می‌آید، همزمان با آن بحث از دو مفهوم دیگر نیز ناگزیر به نظر می‌رسد که نخستین آن مفهوم ـ با ـ یا روح متعالی است و دومی خابئیت یا سایه که نمادی از هوس‌ها و گناهان مرده است و “کا” تنها روحی است که پس از مرگ در قالب یک مجسمه یا جسد مومیایی به حیات مرده تداوم می‌بخشد.
در نمایش “کا” وجود چنین مضامینی می‌توانست جهانی سرشارتر بیافریند کما اینکه در طول نمایش نیز هیچ نشانی نه از خدایان و اساطیر مصری باز می‌یابیم و نه سخنی درباره آن‌ها وجود دارد و انگار فقط با سه شخصیت بی‌زمان و مکان روبه روییم که درون گور یک فرد متنفذ مصری قرار گرفته‌اند و نه نامی از اوزیریس یا فرمانروای جهان زیرین هست و نه از رهسپاری قایق مردگان به سوی مغرب و در کل هیچ‌کدام از آداب، آیین‌ها و اساطیر مصریان به نمایشنامه پاکراه راه نیافته‌اند و این جدای از بسیاری از اشکالات زیبایی‌شناسانه باعث می‌شود با نمایشنامه‌ای با مضمونی بکر اما پرداخت نشده روبه‌رو باشیم.

اما نکته مهم در مورد شخصیت‌ها این است که جایگاه آن‌ها، انگیزه و عمل‌شان در گستره تحرک داستانی و ارتباط با جریان خلق کنش نامعلوم، مبهم و باورناپذیر است.

بزرگترین تضاد این نمایش در شکل کلان به برخورد اجرا با مقوله ادبیات و در شکلی جزیی به مسئله روایت مربوط می‌شود. در این نمایش ادبیات حضوری گسترده دارد ادبیاتی که ا زآن به عنوان فرهنگ عامیانه مصرباستان یاد می شود.به نوعی” کا” را می‌توان وام‌دار ادبیات و جهان آن دانست اما در عین این وابستگی اثر به ادبیات، شاهد گریز آن از ادبیات نیز هستیم چرا که هیچ کدام از این شخصیت‌ها به شکل متعارف شخصیت‌پردازی نمی‌شوند، از کلام کمترین بهره را می‌گیرند و چندان در پی روایت یک داستان نیستند بلکه این شخصیت‌های ادبی در یک بافت اجرایی قرار می‌گیرند از ادبیات بریده می‌شوند و در فضای اجرا به بخشی از عناصر اجرا بدل می‌شوند که چندان وابسته به ادبیات نیست و حتی در تضاد با آن قرار دارد.

در برخورد با آیین و اسطوره این اجرا از سویی به نفی آن و از سویی دیگر به خلق و بازسازی آن می‌پردازد و به نوعی می‌توان این تضاد زیبایی شناختی را در این مسئله نیز پی گرفت. از دیگر تضادهای موجود در نمایش می‌توان به بازی کارگردان با نشانه‌ها اشاره کرد. “کا” نمایشی مبتنی بر نشانه‌ها است. و تنها با کشف این نشانه‌ها است که می‌توان جهان نمایش را به تمامی درک کرد اما در همان حال به دلیل نوع زاویه دید و قرارگیری تماشاگران در این اجرا هیچ کدام از مخاطبان نمی‌توانند جهان نشانه‌های نمایش را به شکل کامل درک کنند و به تعبیری دریدایی می‌توان گفت تاویل و درک معنای نمایش مدام به تعویق می‌افتد و این تعویق در معنا خود باعث ایجاد لذت و جذابیت در اثر می‌شود.

بزرگترین کارکرد این تضادها مواجهه مخاطب با اجرایی است که او را با پرسش مواجه می‌سازد و از دل این پرسش‌ها سنتزهای نمایش و به نوعی معنا خلق می‌شود و بدینسان تماشاگر خود بخشی از فرآیند تولید اثر می‌شود.

هر چند نمایش “کا” با خلق این تضادها جهان متفاوتی پیش روی مخاطبش خلق می کند اما در همان حال نمی توان آن را از هر لحاظ تجربه کامل و تمام عیاری از اینگونه آثار دانست بلکه می توان آن را اجرایی با پتانسیل‌های بالا برای خلق تئاتر مدرن ایرانی به شمار آورد.