گپ 1

نویسنده
پیام رهنما

وجه تمایز کارگردانی اختتامیه؛

ممنوع الکاری 10 ساله …

 

پس از دو سال دوری از صحنه کارگردانی تئاتر دوباره این فرصت به دستتان رسید تا نمایشی را به صحنه ببرید. اگر امکان دارد از دلایل دوری تان در این چند ساله بگویید.

شاید بهتر باشد تا درمورد این جریان صحبت نکنیم. به هرحال اتفاقات گذشته نیازی به بازآفرینی وکنجکاوی ندارد. اغلب می دانند که مشکلات من نشات گرفته از چه مقاطعی است وبحث درموردآن جریانات فقط یادآوری روزهای سختی است که برای من وگروهم به وجودآمده بود.

 

با این حساب علامت سوال بسیاری از تماشاگران شما قابل حل نخواهد بود. آیا دلایل عدم حمایت مرکز هنرهای نمایشی از نمایش های شما برگزاری یازدهمین اختتامیه تئاتر دانشگاهی که محسن نامجو هم درآن به برپایی برنامه پرداخت، نیست؟

البته اجرای محسن نامجو درآن مراسم هیچ موردی نداشت. به دلیل اینکه او هنوز درایران به صورت رسمی وبدون حاشیه به فعالیت های خود می پرداخت وحتی دولت و وزارت ارشاد هم اختلافی با آن خواننده نداشتند. آخرین نمایشی را که به صحنه بردم “سه خواهر” اثر آنتوان چخوف بود. تا قبل از اجرای آن نمابش تقریبا هیچ مشکلی برای اجراها نداشتم ودر مقطعی پیشنهاد مدیریت کارگاه نمایش مجموعه تئاتر شهر به من شد و پذیرفتم. امابله، به نظرم مشکلات از آنجا به وجودآمد که کارگردانی مراسم اختتامیه تئاتر دانشگاهیان را پذیرفتم.

 

درآن مراسم چه مشکلی به وجودآمد؟

هیچ. وجه تمایز آن اختتامیه با سایر مراسم دیگر این بود که همه چیز بیشتر شبیه به جشن وجشنواره بود. یعنی ترکیب اختتامیه به گونه ای چیده شده بود که همه خوشحال و قبراق سالن را ترک کنند. نورپردازی های بیشتر وموسیقی های بی کلام والبته جذاب وجوان پسندانه به کاررفته بود. همین. همکاران ما دروزارت علوم گله مند بودند که به جای این کارها چرا دقایق سخنرانی ها را بیشتر نکردید وغیره…

 

وبه این ترتیب شما نه تنها از مدیریت کارگاه نمایش کنار گذاشته شدید بلکه ممنوع الکار شدید؟

بحث مدیریت مجموعه کارگاه نمایش فرق داشت ولی آن هم تقریبا تحت تاثیر ترکش های همین اتفاق بود.

آقای رحیمی، شماکارگردانی تجربه‌گرهستید و در آثار قبلی‌اتان، این مسئله را بارها و بارها ثابت کرده اید. در کارنامه اجرایی شماآثار متفاوتی از نویسندگان مختلف دیده می‌شود. نمایشنامه‌هایی چون”پدر” استریندبرگ و”سه خواهر”‌ آنتوان چخوف را روی صحنه برده و همچنین آثاری از ایبسن را در مقاطع مختلف زمانی اجرا کرده اید. “روسمرسهلم”یکی از مهجورترین آثار ایبسن درایران است. چه شد که این نمایش را برای اجرا انتخاب کردید؟

نمایشنامه اسب‌های سفیدیکی از بهترین نمایشنامه های ایبسن است. این اثر با این قریب به 130 سال پیش به نگارش درآمده است اما همچنان این قابلیت ها را دارد که منطبق با جامعه امروزی قرار گیرد. موضوع ومحتوای جریان دراین اثر با توجه به جهانی نوشته شده که دغدغه آنی هرشهروند درهرمقطع زمانی است. ضمن اینکه تاکید ایبسن درروسمرسهلم به نگرشی اصلاحی وانتقادی است وفارغ از قید وبندهای مرسوم وموسوم به فرهنگ ملی به نگاهی دست می یابد که عمده آن پایبند به مسائل انسان است.

 

با توجه به برداشت شما از این نوع نگاه از اثر ایبسن، آیا درمسیر منتهی به اجرای “روسمرسهلم”ووجه تمایزاتی که میان دوفرهنگ ایران ونروژ وجوددارد درترجمه دست به تغییراتی هم زده اید؟

خیر. به اعتقاد من فرهنگ قابل ترجمه نیست با ترجمه آزاد از یک متن موافق نیستم و در اجرای این نمایشنامه نعل به نعل به اثر وفادارم. شاید درنهایت امر در بحث طراحی حرکات ومیزانسن ها به ناچار وبراساس عرف حاکم بر ایران دست به تغییراتی زده باشم اما مطمئن باشید که ذره ای درمتن ایبسن دخل وتصرف نداشته ام.

 

یعنی دراجرابه سمتی رفته اید که بحث اقتباس به وجودمی آید؟
دقیقا. در اجرا به تئاتر معیار می‌اندیشم و اینک پس از ده سال با اجرای این نمایش به صحنه تئاتر برگشته‌ام باز هم  روی فیزیکال تئاتر و بدن تاکید دارم. اقتباس را در بدن بازیگر می‌دانم نه در متن.

 

شما کارگردانی هستید که همواره دراجراهایتان به مقوله بازیگر اهمیت زیادی می دهید و همه نکات وعناصر اجرا را درخدمت بازیگر حذف واضافه می کنید. اما دراین اجرا نه تنها این اتفاق نیفتاده است بلکه لحظات زیادی مخاطب با دکور وحتی نوع گریم بازیگران شما ارتباط برقرار نکرده وآن ها را پس می زند.
تئاتریعنی بازیگر. این جمله معروفی است که اول بارهرکسی به سمت تئاتر می رود به او می آموزند واگر کمی دقت داشته باشد در طول سالیانی که تجربه می اندوزد به آن معتقد می شود. برای من هم این مقوله بسیار مهم است. دراین اجرا هم با تاکید برهمین نگرش به سمت چیدمان حرکت کردم ااما به تدریج دریافتم که شکل اجرای ایبسن می تواند کمی تغییرات داشته وبه دلیل تفاوت های اقلیمی فراوانی که میان ایران وآن کشور وجود دارد باید علاوه بر بازیگر از عناصر کمکی استفاده کرد. بنابراین قراربراین شدکه این ها را نیز به نمایش تزریق کنیم. نوع گریم، لباس و طراحی صحنه این نمایشنامه جای بسیاری برای مطرح شدن داشت، از این رو در اجرا به این عوامل توجه داشتم و سعی کرده‌ام قدرت بیان و شور هیجان درونی اشخاص را وارد گفتار کنم.

 

“دیالوگ” عنصر جدانشدنی این نمایش است. چیزی که همواره می تواند برای کارگردانانی مثل شما که به دنبال تصویر سازی بیشتری برای تماشاگر هستید به عنوان نوعی ابزار بازدارنده محسوب شود که اتفاقا چنین هم شده است. ویژگی های چنین متنی وحشتی به لحاظ فاصله گرفتن از ترکیب کارگردانی سابق شما به وجود نمی آورد؟

گاهی اوقات انسان باید بایستد تا نطق خود را با تمام ضعف هایش به پایان برساند اما مهم این است که مفهوم سخنان خود را به همگان انتقال دهد. حتی به غلط. همان طور که می بینیم ما دراین نمایش با شش شخصیت روبرو هستیم که هریک افکار واعتقادات خود را دارند ودرمورد موضوعات خود به هیچ هنوان کوتاه نمی آیند ودردایره ای افتاده اند که فقط در مورد چرخش آن اتفاق نظر دارند. این است آنچه بارمعنایی نمایش دائما به آن تاکید می کند وبرای من دراین برهه زمانی زیباست. نه فرم وتئاترآوانگار ومدرن و…