۱۰ هنرمند همراه مردم + ۱

حامد احمدی
حامد احمدی

» چهره

می‌توانستند زنده‌گی بی‌دردسرتری داشته باشند و راه دیگری را برگزیدند. انتخابی که هر کدام برای‌ش دلیلی دارند. یکی شاید برای ساختن تصویر و فیلمی بی‌واسطه و فیلتر از اجتماع و رسیدن به جشن‌واره‌های خارجی، دیگری برای نگه داشتن احترام عقاید شخصی‌اش. اما در یک نمای کلی، همه، فضای نرمال و طبیعی را پس زده‌اند و وارد اتمسفری سخت و دشوار شده‌اند. یکی به زندان رسیده و انفرادی را تجربه کرده و دیگری به سرزمین مادری و پدری، بدرودی طولانی و شاید ابدی گفته و خانه‌اش را جایی دیگر ساخته. آن‌ها خود را از بهشت بزرگ در دسترس، با تمام داشته‌ها و امکانات‌ش، دریغ کردند تا خودشان را داشته باشند. خودی که گاهی در یک اتاق کوچک محدود شده و در وقتی دیگر شانس و موقعیت‌ش را داشته روی صحنه‌ای بزرگ بایستد و خود را آن‌طور هست و دوست دارد بروز بدهد؛ جدا از هرگونه قضاوت درباره‌ی ارزش‌های هنری.

 

عاری از قدرت

ناصر تقوایی-اتاقی از آن خود

کاغذ بی‌خط محصول ۱۳۸۰- آخرین ساخته‌ی ناصر تقوایی تا امروز

کسی که یکی از پربیننده‌ترین و ماندگارترین سریال‌های ایرانی تاریخ را ساخته-دایی جان ناپلئون- آن‌قدر پرنسیب و اصول شخصی دارد که وقتی در سریال دیگر از او بخواهند جور دیگری ببیند و بسازد، کنار بکشد تا ساخت مجموعه‌ی “میرزا کوچک خان”- که امروز دیگر بیننده‌ای ندارد- به یکی از جوانان انقلابی آن روزها، بهروز افخمی، برسد. ناصر تقوایی در چهار دهه‌ی پس از انقلاب به جز در فیلم‌های‌ش- ناخدا خورشید، ای ایران و کاغذ بی‌خط- در این نبودن و تن ندادن تعریف می‌شود. در پای‌بندی به اصول و حساسیت روی سلیقه‌ی سالم‌ و نگاه بی‌تعارف‌ش. او در تمام این سال‌ها تنها کسی بود که به سانسور پذیرفته شده توسط همه‌ی فیلم‌سازان، محجبه بودن زنان در محیط خانه، اعتراض کرد و گفت “هنرمند محرم مردم است و باید بتواند اتاق خواب‌شان را هم تصویر کند.” وقتی بعد از سال‌ها امکان ساخت فیلمی جدید را به دست آورد، یکی از هنرمندانه‌ترین تصاویر را از قتل‌های زنجیره‌ای در بطن یک فیلم خانواده‌گی ساخت و بعد هم ترجیح داد دل به تدریس و آموزش بسپارد و دوربین سینما را به قیمت از دست دادن شخصیت خودش به دست نیاورد. از آخرین ساخته‌ی سینمایی او نزدیک به یک دهه و نیم گذشته و در این سال‌ها تصویرهایی که از تقوایی به جا مانده یکی آن‌جاست که به دستگیری همسرش-مرضیه وفامهر- اعتراض دارد و یکی دیگر آن‌جایی که خبرنگار صدا و سیمای جمهوری‌اسلامی با عتاب خطاب می‌کند. و دریغ این همه محدودیت هم برای سینما و مخاطبان‌ش خواهد ماند نه خود او که می‌گوید “سعی کردم فیلم بد نسازم.”

لینک: تقوایی خطاب به دوربین صدا و سیما: بدترین دری‌وری‌ها را می‌گویید.

https://www.youtube.com/watch?v=h6jZeEUOeG0

 

رخشان بنی‌اعتماد- از سینمای کمِدی تا سینمای کمُدی

پوستر فیلم قصه‌ها که چهار سال پیش ساخته شده و هنوز اکران عمومی نشده

رخشان بنی‌اعتماد می‌توانست مسیر ابتدایی‌اش را ادامه بدهد و یک کمدی‌ساز اجتماعی باشد و هم‌چنان فیلم‌هایی از جنس “زرد قناری” و “خارج از محدوده” بسازد. می‌توانست در دومین بخش زنده‌گی هنری‌اش بماند و نماینده‌ی ملودرام‌های اجتماعی باشد و امروز جای‌گاهی برابر با امثال الوند و جیرانی داشته باشد. می‌توانست کماکان هم‌گام با اصلاح‌طلبان دولتی باشند و فیلم‌های مثل “زیر پوست شهر” و “روزگار ما” را کارگردانی کند و تصویر محدود از اجتماع را بازتاب بدهد. اما او به هر ترتیب، در این تغییر مرحله به مرحله، ترجیح داد تصویرساز کل “قصه‌ها”ی اجتماع باشد حتی به قیمت این‌که توقیف بشود و فیلم‌ش را در “کمد” بگذارد و با روی کار آمدن دولت حسن روحانی هم چیزی جز نقد و تشر وزیر ارشاد، علی جنتی، نصیب نبرد. رخشان بنی‌اعتماد چه با عنوان کلی فیلم‌ساز و چه با معرفی محدودترش به عنوان فیلم‌ساز “زن”، امروز و حالا، با این‌که از آخرین اکران عمومی فیلم‌ش نزدیک به یک دهه گذشته، جای‌گاه ویژه‌ای دارد. به خصوص وقتی کارنامه‌ی دیگر فیلم‌سازان زن داخل کشور پیش چشم‌مان باشد که یکی برای خوشایند صفار هرندی “سوپراستار” را ساخت و دیگری پای قرارداد پروژه‌ی سپاه را امضا کرد و شیار ۱۴۳ را جلو دوربین برد تا تمام صحنه‌ها و سایت‌های رسمی در اختیارشان قرار بگیرد.

لینک: انتقاد وزیر ارشاد دولت روحانی و صدا و سیما از رخشان بنی‌اعتماد و فیلم قصه‌ها

https://www.youtube.com/watch?v=s2SXDk5Q0Mk

 

جعفر پناهی-جایزه‌ی خارجی، جریمه‌ی داخلی

نسرین ستوده در تازه‌ترین ساخته‌ی جعفر پناهی؛ تاکسی

حتی اگر انگیزه‌ی پناهی جوایز جشن‌واره‌های خارجی باشد، راهی که برای رسیدن به هدف‌ش انتخاب کرده، نسبتی با عافیت‌طلبی ندارد. می‌شد هنوز فیلم‌های مثل “بادکنک سفید” و “آینه” ساخت و به سفرهای خارج کشور رفت و به فرش قرمز‌های جشن‌واره‌ها رسید. اما پناهی از میانه‌ی کارنامه‌ی هنری‌اش تصمیم گرفت بازگو کننده‌ی زنده‌گی یک اجتماع ممنوع باشد. از دایره که به روزگار زنان در تهران هیولا می‌پردازد تا طلای سرخ و روایت زنده‌گی طبقه‌ی اجتماعی محروم و آفساید و حق گرفته شده از زنان برای حضور در استادیوم. بعد از دهمین دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری هم قصد داشت فیلمی درباره‌ی شکنجه‌گاه کهریزک بسازد که توسط اطلاعات سپاه دست‌گیر شد و به انفرادی رفت و بازجویی پس داد. پناهی حالا بیش از هر زمان دیگر راوی دنیای شخصی خودش است. ظلم به در ِ خانه‌ی خودش رسیده و او در چند ساخته‌ی اخیرش دوربین را به سمت خود برگردانده و تصویر خودش را می‌گیرد. تصاویری که شاید کیفیت هنری بالایی نداشته باشند؛ آن‌قدرکه جشن‌واره‌ی برلین هم مجبور بشود دلیل اهدای مهم‌ترین جایزه‌اش به او را توضیح بدهد و دلیل‌ش را “مقاومت در برابر سانسور” اعلام بکند. همین نکته در دورانی که می‌شود با خنثی‌ترین تصاویر و روایت‌ها از امروز ایران فیلم ساخت و جایزه برد، پناهی را در مرتبه‌ای دیگر قرار می‌دهد. جایی که دوربین‌ش از خط قرمزهای حکومتی عبور می‌کند.

لینک: حضور نسرین ستوده در تازه‌ترین ساخته‌ی جعفر پناهی؛ “تاکسی”

https://www.youtube.com/watch?v=jZMjkgI4PPo

 

بهمن قبادی- راوی فصل ممنوعه

بهروز وثوقی و مونیکا بلوچی در نمایی از فیلم “فصل کرگدن”

کم و بیش مسیری مشابه پناهی را طی کرد و تقریبا مشابه همان نقدها درباره‌ی کیفیت هنری کارهای‌ش مطرح است. قبادی در دو فیلم “کسی از گربه‌های ایرانی خبر ندارد” و “فصل کرگدن” فارغ از کیفیت هنری سعی کرد تصویری را نشان مخاطبش بدهد که پیش از این کارگردانی رشد کرده و بیرون آمده از فضای ایران بعد از انقلاب به سمت‌ش نرفته بود. ابتدا دوربین‌ش را به سراغ گروه‌های موزیک زیرزمینی برد تا جوانان نسل انقلاب و جنگ را نشان بدهد که عاشق موزیک غربی و راک و جز هستند و زنده‌گی‌شان را وقف هنر تاییدنشده توسط حکومت کرده‌اند و در فیلم دیگرش، فصل کرگدن، به جز روایت ظلم و تعدی روا شده در دهه‌ی شصت، بازی‌گر ممنوع شده توسط جمهوری اسلامی یعنی بهروز وثوقی را در نقش اول جلو دوربین گذاشت و در نقشی دیگر، مونیکا بلوچی را با چهره‌ و پوششی که با قوانین حکومت امروز سنخیتی ندارد، نشان مخاطب داد. این تصاویر که امروز و در شرایط فعلی تابوشکنی محسوب می‌شوند، وقتی می‌توانند دارای ارزش و اعتبار ویژه باشند که بدانیم کارگردان‌ش کسی است که بیشتر عمرش را فضای فرهنگی حکومت اسلامی گذرانده اما وقتی به شهرت بین‌المللی رسید، ترجیح داد به جای تبلیغ عقاید و ایدئولوژی‌های رسمی- مثل مجید مجیدی- نشانی از تمام آن چیزهایی باشد که سال‌هاست قدغن شده‌اند و جرم محسوب می‌شوند.

لینک: آنونس فیلم “فصل کرگدن” با حضور “بهروز وثوقی” و “مونیکا بلوچی”

https://www.youtube.com/watch?v=_K29raZ7kf4

 

محمدرضا شجریان- سانسور استاد ِ رسمی

شجریان در کنار بهروز وثوقی و گل‌شیفته فراهانی. این تصویر و تصاویر دیگر شجریان در کنار اسماعیل خویی، گوگوش و کارمندان شبکه‌ی بی‌بی‌سی‌ فارسی هم‌واره‌ی مورد اعتراض رسانه‌های حکومتی بوده

محمدرضا شجریان که پس از انقلاب بیش از نام خانواده‌گی‌اش با عنوان “استاد” خطاب شده، تا سال‌ها چهره‌ی رسمی فرهنگی هنری حکومت جمهوری اسلامی بود. در زمان و فصلی که در اصل موسیقی شک و تردید مذهبی بود، وقتی که بخش مهمی از آوازخوانان موسیقی سنتی، از ایرج و گلپا تا بنان و سرهنگ‌زاده، اجازه‌ی فعالیت نداشتند، شجریان بود که سرودهای‌ش برای پیروزی انقلاب و تصنیف‌ها و آوازهای‌ش از بلندگو تنها رسانه‌ی رسمی کشور، صدا و سیما، پخش می‌شد. او بود که می‌توانست کاست منتشر بکند و روی صحنه برود و اولین آوازخوانی باشد که در بعد از انقلاب و در نوروز ۱۳۷۲ به عنوان مه‌مان ویژه جلو دوربین‌های تلویزیون ظاهر بشود. با این همه، در مقطع تعیین کنندهٔ کودتای سال ۸۸، شجریان تصمیم گرفت که در کنار مردم باشد. اشعار کارهای‌ش را به شکل و نوعی انتخاب کرد تا هم‌نفس با آن روزهای ملتهب باشد، مصاحبه‌های‌ش را طریق رسانه‌هایی مثل صدای آمریکا و بی‌بی‌سی فارسی انجام داد و خود را از تمام رسانه‌ها و تریبون‌های حکومتی جدا کرد تا همین امروز که کماکان حضورش روی صحنه‌های داخلی ممنوع است و مسئولان دولت جدید هم خواهان توبه‌اش از “فتنه” هستند. شجریان که تا سال‌ها تنها نما و نشانه‌ی حیات موسیقی در ایران اسلامی بود، حالا خود تبدیل به یک تابو شده. جوری که حتی آوردن نام‌ش توسط مجید انصاری در صدا و سیما سانسور می‌شود.

لینک: سانسور نام شجریان در مصاحبه‌ی مجید انصاری

https://www.youtube.com/watch?v=bC0kNdz738w

 

شادمهر عقیلی- شش و هشت معترض

اعتراض شادمهر در صفحه‌ی رسمی اینستاگرام‌ش به مصاحبه‌ی جواد ظریف

معیارهای ارتجاعی و فیلترهای جمهوری‌اسلامی آن‌قدر گسترده است که یک آوازخوان پاپ که عموما مجری ترانه‌های شاد و عاشقانه است هم جزو چهره‌های ممنوعه قرار می‌گیرد. شادمهر عقیلی از زمان آزادسازی موزیک پاپ در جمهوری اسلامی، به دلیل ساختن و خواندن ترانه‌های شش و هشت و چهره‌ی زیبای‌ش زیر ذره‌بین ِ حساسیت بود تا مبادا ستاره بشود؛ برای همین نهادهای فرهنگی دولتی و حکومتی به هر نحو سعی داشتند از او چهره‌ای رسمی و مورد تایید بسازند. پس به او خواندن ترانه‌هایی به نام “فصل آشنایی”- برای شهدای جنگ هشت ساله- و “گل یاس”- در مدح فاطمه‌ی زهرا- را پیش‌نهاد دادند و او هر دو ترانه را اجرا کرد. اما این هم‌راهی فایده نداشت و افاقه نکرد. شادمهر نه اجازه داشت تصویر واضحی از صورت خودش را روی جلد کاست‌های‌ش را منتشر بکند و نه مجوز اجرای کنسرت داشت. پس مجبور به مهاجرت از ایران شد. مهاجرتی که ابتدا با حضور در کلیپ‌هایی که دختران نیمه‌برهنه جلو دوربین‌شان بودند، رنگ اعتراض داشت و بعدتر با هم‌کاری با ابی و خواندن ترانه‌های اجتماعی شکلی جدی‌تر به خود گرفت. شادمهر عقیلی که توسط تیم بخش موسیقی صدا و سیما- فریدون شهبازیان و علی معلم دامغانی- به مردم معرفی شده بود و دست خط تبریک نوروزی‌اش به رهبری هنوز در اینترنت موجود است، امروز در جای‌گاهی متفاوت ایستاده. جایی که بعد از مصاحبه‌ی جواد ظریف و گفتن این جمله توسط او که “در ایران کسی را به خاطر عقیده‌اش زندانی نمی‌کنند” معترض بشود و تصویر ظریف با دماغی که به خاطر دروغ گفتن دراز شده را منتشر بکند و خودش را یکی از کسانی معرفی بکند که یک “فیلتر پانزده ساله” را تجربه کرده.

 

حسین زمان- از سپاه تا جنبش سبز

پوستر ترانه‌ی “دخترکم کجاست؟” با صدای حسین زمان که به ندا آقاسلطان تقدیم شده

محصول پروژه‌ی مشابه‌سازی جمهوری‌اسلامی در موسیقی پاپ. حسین زمان با صدایی مشابه ستار آواز می‌خواند و وقتی هفته‌نامه‌ی مهر در نقدی به این موضوع اشاره کرد، نامه‌ای اعتراض‌آمیز نوشت، خودش را به عنوان یکی از نیروهای قدیمی سپاه معرفی کرد، بابت مقایسه‌اش با یک “خواننده‌ی طاغوتی” شاکی شد و از این‌که نام‌ش در متنی آمده که اسم احمد شاملو “شاعر ضدانقلاب” هم در آن هست، از هفته‌‌نامه‌ی مهر خواست که از او پوزش بخواهند. این یک تصویر است از هنرمندی که کاملا معیار و افکارش با حکومت فعلی یکی‌ست. اما حسین زمان در دو مقطع، در بین قبل و بعد دو انتخابات، تصویر دیگری از خود نشان داد. بار اول وقتی که در میتینگ انتخاباتی مصطفی معین ترانه‌ی “دوباره می‌سازمت وطن” را با شعر شاعر “ضد انقلاب!” سیمین بهبهانی و ملودی “خواننده‌ی طاغوتی!” داریوش اقبالی اجرا کرد و بار دوم وقتی که کشتار و سرکوب بعد از انتخابات سال ۸۸ را دید و ابتدا از مشاغل دولتی کناره گرفت و بعد چند ترانه برای جنبش سبز و به طور مشخص ندا آقاسلطان و مادران کشته‌شده‌های اعتراضات خیابانی اجرا کرد. حسین زمان در بخش موسیقی، می‌تواند به نوعی یادآور تغییر پر و صدای محمد نوری‌زاد باشد که از بیت رهبری به خیابان‌های تهران و درگیری با نیروهای امنیتی سفر کرد و سعی کرد گذشته‌ی خود را به نوعی جبران بکند و تصویر تازه‌ای از خود بسازد.

لینک: ترانه‌ی لالایی با صدای حسین زمان تقدیم به مادران شهیدان جنبش سبز

https://www.youtube.com/watch?v=24Gv84nO_CM

 

محسن نامجو-فرار از فرهنگ رسمی

ترانه‌ی سیزده هشت که از طرف مذهبیون به عنوان ترانه‌ی توهین‌آمیز خطاب به امام زمان معرفی شده

هجرت محسن نامجو اگر یکی دو سال زودتر اتفاق می‌افتد، همه‌چیز رنگ و بوی دیگری داشت. او هنرمندی بود که مهم‌ترین عرصه‌ی کاری‌اش صحنه‌های تئاتر و پارک دانشجو بود و به جای دیگری راه نداشت. اما از اواخر سال 85 با انتشار غیرمجاز ترانه‌های‌ش روی اینترنت، جز این‌که شهرتی عمومی پیدا کرد، موفق شد ترانه‌ی سریال نوروزی شبکه‌ی سوم-ترش و شیرین ساخته رضا عطاران- را با ترانه‌ی یکی از ترانه‌نویس‌های دولتی-نیلوفر لاری‌پور- اجرا بکند و کمی بعدتر، آلبوم “ترنج” را با مجوز وزارت ارشاد دولت احمدی‌نژاد به بازار بفرستد. در این شرایط، شاید اگر حضور نامجو در ایران ادامه داشت، الان برای دعوتش به برنامه‌های نوروزی یا ماه رمضان تلویزیون بین برنامه‌سازها و تهیه‌کننده‌ها دعوا بود. اما او به هر دلیل از ایران رفت و در خارج کشور تصمیم گرفت راهی را که از اتاق کوچک‌ش آغاز کرده بود در شکل وسیع‌تر ادامه بدهد. ابتدا آیاتی از قرآن را به شکل موسیقایی اجرا کرد که مورد تهدید و اعتراض عمومی مسلمانان قرار گرفت. اتفاقی که وسعت زیادی شد و باعث شد کنسرت‌ش در کشور مالزی به دلیل اعتراض مسلمانان این کشور لغو بشود. گرچه نامجو بابت انتشار این قطعه خیلی زود عذرخواهی کرد اما چند سال بعد و با اجرای ترانه‌هایی مثل “فقیه خوشگه” و “سیزده هشت” تصمیم گرفت به تابوشکنی خود ادامه بدهد و در مصاحبه‌ای بابت عذرخواهی‌ چند سال پیش‌ش از مسلمانان ابراز پشیمانی کند. نامجو امروز یکی از آن چهره‌هایی‌ست که نام و آثارش در فضای رسمی کشور حضور ندارد و رسانه‌های حکومتی هر چند وقت یک‌بار برای افشا و اعتراض به سراغ‌ش می‌روند.

لینک: اجرای موسیقیایی آیات قرآن با صدای محسن نامجو

https://www.youtube.com/watch?v=oY2skd2d700

 

شبنم طلوعی-انکار ِ اجبار

شبنم طلوعی در کنار شیرین نشاط؛ فرش قرمز فیلم “زنان بدون مردان”. پارچه‌های سبز نشانه‌ی هم‌راهی با جنبش سبز است .

 داستان ممنوعیت و تبعیدش به شکل روشن و واضح توسط خودش روایت شده. مسئولان حراست و نظارت صدا و سیما از او می‌خواهند مذهب‌ش-بهاییت- را منکر بشود و او هم نمی‌پذیرد و بعد از آن به طور غیررسمی از تمام پروژه‌های سینمایی، تئاتری و تلویزیونی می‌خواهند که با شبنم طلوعی هم‌کاری نکنند. بازی‌گر مستعد تئاتر که به قول خودش بخش عمده‌ی جوایزش را از جشن‌واره‌های جمهوری اسلامی گرفته، وقتی با بازی در مجموعه “بدون شرح” به شهرت رسیده بود و در یک قدمی حضور در کاری سینمایی، شبانه به کارگردانی امید بنکدار و کیوان علی‌محمدی، بود، دچار ممنوعیت شد و ترجیح داد به جای انزوا و خانه‌نشینی، به فرانسه برود و هنرش را آن‌جا ادامه بدهد. شبنم طلوعی در نزدیک به یک دهه ممنوعیت و تبعید در چند فیلم سینمایی بازی کرده، مثل زنان بدون مردان کار شیرین نشاط و گل سرخ ساخته سپیده فارسی، و چند نمایش روی صحنه برده که شناخته‌ شده‌ترین‌ش رقص پائیزی است که توسط خودش نوشته و کارگردانی شده. برداشتن حجاب اسلامی در خارج کشور، اجرای نمایش‌‌ها و بازی در فیلم‌های اجتماعی و انتقادی و مهم‌تر از همه اعلام شجاعانه‌ی مذهب‌ش باعث شده که او دیگر جایی در فضای رسمی ایران امروز و حکومت‌ش نداشته باشد.

لینک: بخش‌هایی از نمایش “رقص پائیزی” نویسنده، کارگردان و بازی‌گر: شبنم طلوعی

https://www.youtube.com/watch?v=utYIp-_-lhM

 

گل‌شیفته فراهانی- خود ِ سانسور نشدنی

تصویر برهنه‌ی گل‌شیفته فراهانی در نشریه‌ی فرانسوی ایگوییست

متولد ۱۳۶۲. او نزدیک به پنج سال بعد از انقلاب به دنیا آمده. در مدارسی درس خوانده که آموزه‌های اسلامی در آن حرف اول و آخر را می‌زدند و در فضای هنری‌ای رشد کرده که زیر چتر قوانین رسمی کشور بوده‌اند. گل‌شیفته درست زمانی که با بازی نقش اول فیلم میم مثل مادر ساخته‌ی رسول ملاقلی‌پور چهره‌ی محبوب مذهبی‌ها و رسانه‌های رسمی شده بود، تصمیم گرفت در فیلمی هالیوودی بازی بکند. حضورش در “مجموعه‌ی دروغ‌ها”-ریدلی اسکات- با این‌که طبق موازین جمهوری اسلامی بود، اما برای‌ش دردسر ساخت و زیر فشار نهادهای امنیتی قرار گرفت. این فضای ترس و تردید باعث شد تصمیم بگیرد از ایران خارج بشود و در منطقه‌ای آزاد بدون پرده‌پوشی و مصلحت‌اندیشی خود را به نمایش بگذارد و برخلاف معیارهای حکومت ایران آواز بخواند، در کنار نشانه‌های فرهنگی و سیاسی حکومت قبل مثل بهروز وثوقی و فرح دیبا قرار بگیرد، در فیلمی- درست مثل یک زن- برقصد، در فیلم دیگر-خورش آلو با مرغ- بازی‌گر مرد مقابل‌ش را ببوسد و در فیلم سنگ صبور نقش زن تجاوز دیده‌ی افغان را بازی بکند. گل‌شیفته اما در همین حدود هم نماند و با برهنه شدن پیش دوربین یک جشن‌واره‌ی سینمایی و بعدتر جلو دوربین یک عکاس هنری، تابویی عمومی‌تر را زیر پا گذاشت تا نه فقط از سمت حکومت، که از سوی مردمی گیر کرده در هزار تو سنت مورد توهین و تهدید قرار بگیرد. تهدیدهایی که عموما برآمده از تفکر بدوی یک جامعه‌ی مرد سالار است و شکل‌ش از فاحشه خواندن او آغاز می‌شود و با تهدید به بریدن سینه‌های‌ش به پایان می‌رسد. با این‌ همه گل‌شیفته بی‌توجه به جامعه‌ی ایرانی و قضاوت‌های‌ش راه خود را می‌رود و در همین روش و منش که به خودسانسوری هم تن نمی‌دهد، تبدیل به چهره‌ای یکه و یکتا شده.

لینک: برهنه شدن گل‌شیفته فراهانی برای تیزر جشن‌واره‌ی سزار

https://www.youtube.com/watch?v=qbRz2chywCg

 

و + ۱

عزت‌الله انتظامی- حرکت به سمت مردم

هم‌نسلان او هنوز و هم‌چنان بابت اتفاقات اول انقلاب از او دل‌خور هستند و انتظامی را باعث و بانی حذف‌شان از اداره‌ی تئاتر می‌دانند. و در همین خلاء، انتظامی با گرفتن رل‌های اول تبدیل به شمایل بازی‌گری در ایران شد، لقب “آقای بازی‌گر” را از منتقدان گرفت و تبدیل به چهره‌ای پدروار برای بازی‌گران جوان شد. اما جدا از این کارنامه‌ی معتبر هنری، انتظامی چند بار، در عرصه‌ی عمومی‌تر اجتماع و سیاست، خود را متفاوت‌تر از هم‌نسلان حاضرش مثل نصیریان و کشاورز و مشایخی نشان داد. اگر نصیریان بابت بازی در فیلم ضدصهیونیستی از طرف رهبر جمهوری‌اسلامی ستایش شد و کشاورز و مشایخی چهره‌ی اول در نمایش‌های سیاسی هستند، انتظامی علی‌رغم دعوت‌های چندباره، هیچ‌گاه در مراسم دیدار هنرمندان و رهبری به بیت نرفت و بعد از سوء‌استفاده‌ی رحیم‌مشایی و احمدی‌نژاد از او در هنگام نام‌نویسی برای انتخابات سال ۹۲، به جای سکوت، نامه‌ای خطاب به مردم ایران منتشر کرد و ضمن توضیح و تشریح نمایش ترتیب داده شده توسط رحیم‌مشایی و احمدی‌نژاد، نوشت: “مردم سرزمین‌م! من برای شما همیشه همان عزتم، همانی که از سیزده سالگی در تماشاخانه‌های لاله زار با تشویق‌های شما بزرگ شده‌ام… همانی که همراه شما با دردهای ایران بسیار گریسته‌ام و با شادی‌هایش لبخندها زده‌ام… برای شما من همیشه همان عزتم… بچه‌ای از سنگلج…” عزت‌الله انتظامی که در میان اهالی سینمای امروز ایران محبوبیت بسیار دارد، در هنگامه‌ای که دیگر به دلیل کهولت سن و بیماری از سینما و تصویر فاصله گرفته، با تصمیمی درست، کنار مردم ایستاده و هنوز هم سعی دارد با حضور در فضاهای عمومی و مردمی، نسبت و رابطه‌ی خود را با دولت و حکومت کم‌تر از همیشه بکند و جدا از تمامی عناوین و القاب همان “بچه‌ی سنگلج ِ ” مردم سرزمین‌ش باشد.