هیفا محمدعلی، زن پناهجوی ایرانی که روز دوشنبه دختر ده ساله وی توسط همسرش به قتل رسید در مصاحبه با “روز” گفت که اگر پلیس کایسری تعلل نمیکرد دختر او اکنون زنده بود.
او گفت که اکنون تنها خواسته اش این است که جنازه دخترش را به او بدهند تا با آن به ایران بازگردد و یا به کشور امنی منتقل شود.او به هیچ عنوان حاضر نیست دخترش را در ترکیه به خاک بسپارد.
روز دوشنبه، فرناز، دختر ۱۰ ساله ایرانی توسط پدرش به قتل رسید. فیروز ب، پدر این کودک ده ساله پس از قتل وی اقدام به خودزنی کرد و پلیس هنگامی رسید که او قصد به دار آویختن خود را داشت. او اکنون در بیمارستان بستری است و حال مساعدی ندارد.
پلیس امنیت و پلیس جنایی شهر کایسری (یکی از شهرهای محل اسکان پناهجویان ایرانی در ترکیه) در تماس “روز” از پی گیری پرونده خبر دادند و گفتند مساله تعلل پلیس نیز مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
کمیسر پلیس جنایی کایسری به “روز” میگوید که پرونده فعلا در دست بررسی است و نمیتوان اظهارنظر قطعی در این زمینه کرد: “ما از مادر این بچه و از ماموران پلیس محلی (کلانتری) هم بازجویی کرده ایم و در حال بررسی قضیه هستیم. اگر پلیس تعلل کرده این خانواده می تواند شکایت کند و قطعا شکایت شان مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت ضمن اینکه خود ما نیز پی گیر هستیم.”
همزمان در تماس روز با شعبه مخصوص رسیدگی به امور پناهندگان در پلیس امنیت کایسری، یکی از مسئولان این شعبه میگوید پرونده توسط پلیس جنایی در دست بررسی است و تا به نتیجه مشخصی نرسد امکان هیچ گونه تصمیم گیری نیست.
او میگوید در سئوالاتی که از مسئولان پلیس محلی شده آنها گفته اند این خانم ساعت 5 به پلیس مراجعه کرده و آنها هم اقدام کرده اند با این حال مساله تعلل پلیس هم در دست بررسی است.
هیفا محمدعلی، شهروند بهایی ایرانی که به همراه فرزند و همسرش در انتظار مصاحبه کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در ترکیه بود در مصاحبه با روز میگوید: “من و همسرم از خیلی وقت پیش اختلاف داشتیم؛ در ایران هم اختلاف داشتیم و او همیشه تهدید میکرد که به دخترم آسیب میزند. من حتی تا پای طلاق هم رفتم اما طلاقم نمیداد هر کجا می رفتم سراغم می آمد و می گفت بچه را می کشم. من برای حمایت از دخترم ناچار شدم برگردم. دعوا و اذیت ها همین طور ادامه داشت؛ هم بچه را به شدت کتک میزد هم مرا تهدید میکرد. هیچ قانونی هم نبود که از من و دخترم حمایت کند. از سویی به خاطر اعتقادات دینی مان هم که بهایی هستیم مشکلات مضاعفی تحمیل می شد. در نهایت همسرم گفت بیاییم ترکیه و آمدیم اینجا و درخواست پناهندگی دادیم..”
او درباره چگونگی وقوع جنایت توضیح میدهد: “ساعت۱۲ ظهر آمد خانه و یکباره گیر داد که چرا غذا را روی زمین گذاشتهای، چرا سفره باز نکردهای… داد و بیداد میکرد که دیدم همسایه دم در آمده. رفتم ببینم چه میخواهد شوهرم با چاقو دنبالم آمد. او فریاد میزد که هم بچه را میکشم هم تو را. فرار کردم خودم را به پلیس رساندم و درخواست کمک کردم گفتم جان بچهام در خطر است اما توجهی نکردند گفتند کسی که بخواهد بکشد نمیگوید. گفتم شوهرم مشکل روحی و روانی دارد اما توجهی نکردند مترجم پلیس میگفت شما برای اینکه پرونده پناهجوییتان کامل شود و پناهندگی بگیرید بازی در میآورید و.. به جای اینکه کمک کند و به دادم برسد میگفت دین شما ساختگی است، دینتان آسمانی نیست التماس کردم گفتم جان بچهام در خطر است اما هیچ توجهی نکردند و از ساعت ۱ که آنجا بودم تا ساعت ۷ مرا نگاهداشتند. وقتی هم حاضر شدند وارد شوند و به خانه ما بروند که دیگر دیر شده بود.”
خانم محمدعلی می افزاید: “پلیس ترکیه بچه ام را از من گرفت آنها اگر به حرف من گوش می کردند بچه من زنده می ماند. اگر همان موقع وارد عمل می شدند بچه ام الان نمرده بود. مرا در آنجا نگهداشتند و بعد از التماس های من گفتند که رفتیم در زدیم کسی باز نکرد. گفتم من کلید دارم خواهش میکنم دوباره بروید با من برویم که رفتیم و وقتی رسیدیم دخترم بی جان بود و همسرم هم با چاقو خودزنی کرده بود و قصد داشت خودش را دار بزند…”
از او می پرسم آیا درباره مشکل روحی همسرتان به کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل اطلاعی داده بودید؟ پاسخ میدهد:” اینجا سازمان آسام به امور پناهندگان رسیدگی میکند. بارها رفتم و گفتم شوهرم مشکل اعصاب دارد و جان من و دخترم در خطر است؛ گفتند برو شکایت کن. گفتم آخر من کجا شکایت کنم؟ امنیت جانی ندارم؛ شکایت کنم که بچه ام را می کشد. کمکی نکردند. هیچ حمایتی نکردند. در ایران هم که نه قانونی حمایتی وجود داشت و نه چیز دیگری. تازه اگر در نهایت همسرم هم طلاقم میداد بچه را به او میدادند و من ناچار به خاطر حمایت از بچه ام با این مرد زندگی میکردم که آسیبی به او نرسد. اینجا در ترکیه هم که هر چه به مسئولان آسام می گفتم شوهر من مشکل روانی دارد و تهدید میکند در نهایت گفتند برو شکایت کن و اگر هم میخواهی از شوهرت جدا شو. اما هیچ کمکی نکردند.”
مسئولان سازمان آسام در کایسری اما حاضر به صحبت در این زمینه نیستند و در تماس روز میگویند موظف به پاسخگویی نیستند. آنها سپس شماره تماس آسام در آنکارا را می دهند و میگویند هرسئوالی دارید با آنکارا تماس بگیرید.اما مسئولان آسام آنکارا هم از این قضیه ابراز بی اطلاعی میکنند.
آسام، سازمانی حمایتی در خصوص پناهجویان است که دفتر مرکزی آن در آنکارا واقع شده ولی در شهرهای مختلف ترکیه هم دفتر دارد.
از هیفا محمدعلی درباره روند پناهندگی شان می پرسم. میگوید: “از مهرماه آمدیم. پیش مصاحبه شده بودیم و دو ماه و نیم دیگر وقت مصاحبه اصلی مان بود. این مدت نه اجازه کار کردن داشتیم نه وضعیت خوبی. بلاتکلیفی هم که آزاردهنده بود و همه اینها وضعیت روحی شوهرم را بدتر از قبل میکرد. الان که دیگر هیچ چیزی برایم مهم نیست دیگر بچه ندارم که نگرانش باشم. دیگر دخترم نیست که به خاطر حمایت از او با مردی زندگی کنم. دیگر کسی نمی تواند بچه ام را کتک بزند. ضجه های بچه ام دیگر تمام شده. فقط میخواهم جنازه اش را به من بدهند. میخواهم با جنازه اش یا به ایران برگردم یا مرا به کشور امنی منتقل کنند. من اصلا نمیخواهم بچه ام در ترکیه خاک شود.
یکی از پناهجویان ایرانی در شهر کایسری هم که از دوستان خانم محمدعلی است به روز میگوید که این دختر ۱۰ ساله ساعت ها زیر دست پدر کتک میخورد و ضجه میزد. پدرش وقتی هیفا در اداره پلیس بود زنگ زده و هیفا که پای تلفن ضجه های بچه اش را می شنید، حتی تلفن را زیر گوش مترجم پلیس میگذارد که شاید باور کند اما او باز هم می گوید شما دین تان ساختگی است می خواهید اینطوری پناهندگی بگیرید و..
او می افزاید: “بعد از اینکه پلیس وارد شد، جنازه را همراه با همسر هیفا که خودزنی کرده بود بردند. او هم وضعیت خوبی ندارد و اجازه نمی دهند او را در بیمارستان ببینیم. نگذاشتند جنازه را هم ببینیم.گفتند بچه را خفه کرده، بعد شنیدیم چاقو هم زده و هنوز نمیدانیم دقیقا چی بوده. از پریشب هم بارها این زن بیچاره را برای بازجویی برده اند و این تنها کاری است که کرده اند. البته دیروز از آسام هم آمدند. از پلیس جنایی هم که آمده بودند یکی از پلیس های تجسس گفت از پلیس شکایت کنید و پی گیری کنید که تعلل کرده.”
او میگوید پناهجویان ایرانی کایسری قصد دارند در اعتراض به تعلل پلیس دست به تجمع بزنند.
سرنوشت نامعلوم فراریان از سرکوب
بیش از صدها پناهجوی ایرانی اعم از روزنامه نگار یا فعال سیاسی و مدنی، پناهجویان مذهبی بخصوص شهروندان بهایی و مسیحی و همین طور دگرباشان جنسی به امید رهایی از سرکوب های حکومتی و اجتماعی در ایران راهی ترکیه می شوند تا با کمک کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل به کشوری امن منتقل شوند.
آنها در زمانی که در ترکیه اقامت میکنند تا به پروسه پناهجویی شان رسیدگی شود با مشکلات گوناگونی دست و پنجه نرم میکنند. پناهجویان همیشه از بلاتکلیفی و مشخص نبودن زمان بررسی پرونده هایشان گلایه دارند و میگویند این مساله از نظر روانی بسیار فرساینده است. از سوی دیگر به علت نداشتن اجازه کار و تفاوت نرخ لیر و ریال، فشار اقتصادی زیادی به پناهجوها وارد می شود. دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل هم جز پیگیری پرونده به صورت طولانی عملا هیچ حمایتی از پناهجوها نمی کند.