شبکه های اجتماعی فارسی زبان شاهد ظهور پدیده ای است به نام مهناز هدایتی که خود را شاعر، نویسنده، تحلیلگر سیاسی و خبرنگار معرفی می کند. با این حال بسیاری از کاربران فیسبوک او را کاراکتری غیرواقعی می دانند و هر از گاه به دوستانشان که درباره او مطلبی می نویسند یا یکی از مطالب فیسبوکی اش را بازنشر می کنند غیرواقعی بودن آن را هشدار می دهند. استدلالشان این است که بعید می دانند کسی با این ویژگی های عجیب وجود داشته باشد.
هدایتی در آخرین نوشته اش درخواست غرامت 250 هزار پوندی از بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل کرده و مدعی شده است که بنیامین نتانیاهو یکی از شعرهایش را بدون ذکر منبع در گفت وگو با تلویزیون BBC فارسی استفاده قرار داده است.
ادعاهای عجیب مهناز هدایتی، به این یک مورد خلاصه نمی شود. او پیش از این شادمهر عقیلی خواننده پاپ و سیمین بهبهانی شاعر ایرانی را هم به سرقت ادبی متهم کرده بود. این چهره مطرح شبکه های اجتماعی بخش زیادی از کامنت های طنز آمیز مطالب خود را ، جدی گرفته، بازنشر داده و از نویسندگان آنها نیز تشکر کرده است، مانند کمپین درخواست از او برای کاندیدا شدن در انتخابات ریاست جمهوری و …
در جست وجوی این که” مهنا ز هدایتی” براستی کیست؟” پرسشی هایی از طریق ایمیل د راختیار او گذاشته شده است. پاسخ ها عینا - بدون کمترین دخل تصرف د رنحوه نگارش و تصحیح اغلاط املائی و انشائی – از نظر کاربران هنر روز می گذرد.
در پروفایل فیسبوک و وبلاگتان خود را شاعر، نویسنده و خبرنگار معرفی کرده اید، اما بر اساس استانداردهای جهانی، خبرنگار تعریف مشخصی دارد و با نویسنده مقاله یا تحلیل متفاوت است، آیا شما تاکنون برای رسانه خاصی خبرنگاری کرده اید؟
خبرنگاری حرفه کوتاه مدت من بود به صورت افتخاری که سعی می کنم تا همیشه با همین افتخار نامش زندگی کنم من خبرنگار افتخاری بوده ام درروزنامه اعتماد در سال 1381 وکوتاه مدت بود به این دلیل که من به انگلیس آمدم و فرصت ادامه کار نبود در روزنامه البته با استانداردهای شورو شوق و بی باکی و از خودگذشتگی که من در خودم می دیدم چه بسا اگر در ایران بیشتر می ماندم هم به سرودن شعر و نویسندگی هم به تحلیل مسایل سیاسی و هم به خبرنگاری ادامه می دادم و می پرداختم که البته تا حدودی شانس آوردم در ایران نماندم چون معلوم نبود بعد از این فداکاری ها الان چه روزگاری داشتم خدا می داند اما به هرحال در خارج از ایران منهای خبرنگاری همچنان دست به قلم هستم .
عکس اول صفحه فیسبوکتان تصویر مصاحبه ای است که در سال 81 روزنامه اعتماد با شما انجام داد، تیتر مطلب “ کبوترها سرنوشتی شبیه من دارند ” است. چرا فکر می کنید سرنوشت کبوترها شبیه سرنوشت شماست و اینکه سرنوشت کبوترها چگونه است؟
آن مصاحبه با من در سال 1381 صورت گرفت در دفتر روزنامه اعتماد من تازه از هلند به ایران برگشته بودم بعد از سال ها دوری. به هرحال بعد از بازگشتم به ایران مصاحبه ای داشتم با روزنامه اعتماد البته چون مصاحبه کننده یکی از بچه های انجمن شعرخواجوی کرمانی بود که خبرنگارروزنامه اعتماد هم بود وقتی در حال و هوای مصاحبه بودیم پشت پنجره یک کبوتر آمد نشست و دوباره پرواز کرد و رفت من نگاهی به خبرنگار روزنامه اعتماد انداختم و گفتم ببین این کبوتر مثل من آمد و دوباره پرواز کرد و رفت چرا چرا ؟ که خبرنگار روزنامه اعتماد گفت اسم مصاحبه را می گذاریم کبوترها سرنوشتی شبیه من دارند که دست بر قضا هم همان شد دوباره من از ایران کوچ کردم آمدم به انگلیس وشاید آن کبوتر که آن روز از پشت پنجره به مصاحبه من با علیرضا بندری خبرنگار روزنامه اعتماد گوش می داده است می دانسته من هم مثل خودش دنبال آسمانی آبی تر بی دلهره تر و امن تر می گردم شاید هم اصلا من ذاتم همین باشد که یک جا نمی توانم ماندگار بشوم و همیشه دوست دارم پرواز کنم بروم و بروم .
در قسمت انتهایی بریده همین روزنامه اعتماد، بخشی از یک شعر شما پیداست، که با “چرا آه بکشم؟ چرا آه بکشم؟” شروع می شود. در شعرهای جدیدتان هم برخی عبارتها، مصراع ها و گاه بیت ها را دو یا چند بار تکرار می کنید، آیا این صنعت خاصی در کار شعر است، یا این ویژگی فقط مشخصه شعرهای شماست؟
صنعت تکرار فقط در اشعار من هست ومی بینم به نام من هم ثبت شده است یک سبک جدید در شعر فارسی به نام سبک تکرار که خالق این سبک مهناز هدایتی شده است ابتدا برای هیچ شاعری قابل پیش بینی نیست که می تواند خالق یک سبک جدید در ادبیات شعری و نوشتاری باشد چنانچه دست برقضا من خالق سبک جدید دیگری به نام شعر مقاله هم شده ام . یعنی از تلفیق شعر و مقاله آمده ام یک سبک جدید مختص به خودم را وارد ادبیات تحلیل مسائل سیاسی فرهنگی و اجتماعی کرده ام در مرحله اول باید از جامعه ادبی تشکر کنم به خاطر قبولی این نوآوری و اختصاص این دوسبک جدید به من .
در نوشته هایتان پیش بینی آینده هم دیده می شود. مثلا اینکه در یکی از شعرها گفته اید می دانید اسرائیل بالاخره به ایران حمله می کند، در برخی مواقع هم گفته اید که پیش بینی های شما تحقق پیدا کرده ، آیا این پیش بینی ها از جایی خاص یا در حالتی ویژه به ذهن شما الهام می شود؟
در بدترین زمان ممکنه باید به این سئوالتان پاسخ بدهم یعنی در شرایط زمانی که جهان در حال تصمیم گیری مهم در مورد سوریه و ایران هست یعنی حتی امریکا و اروپا هم با اینکه سیاست مداران کار کشته ای دارند در جوابگویی و اقدام سیاسی و نظامی بر علیه ایران و سوریه دچار شک و تردید هستند و یا نمی دانند اصلا چه باید در مقابل این دو کشور انجام بدهند در دقیقه نود هم دچار دوگانگی تصمیم گیری می شوند حال با این شرایط نباید انتظار داشت من به صراحت بتوانم پاسخ کلی به این سئوال شما بدهم . اما آنچه که در عرض این سال ها در نوشته هایم دیده ام تحلیل نسبتا دقیق در مورد حوادث و مسائل سیاسی ایران و خاورمیانه بوده است ودر شرایط زمانی مناسب تقریبا پاسخ مثبت در نوشته هایم بوده است .
این الهام های خاص در چه وقت هایی از شبانه روز به شما می رسد؟ در خواب یا بیداری؟ و آیا درمابقی امور مثل کارها و زندگی روزمره هم مشابه این پیش بینی برایتان اتفاق افتاده است که مثلا از آینده مطلع بشوید؟
متاسفانه یک حس پیش بینی یا حس تیزبینانه ای گاهی وقت ها شیطنت هایی با من می کند که مثلا زودتر می توانم نتیجه یک پروسه ای را ببینم حال این پروسه مربوط به زندگی خصوصی من باشد یا مسایل سیاسی اجتماعی باشد که زودتر از زمان وقوع خود حادثه آن را حدس می زنم اصولا این مسئله را که می تواند تیزبینی مرا در بعضی ازمسائل واموری که روی آن تمرکز می کنم بوجود بیاورد دوست ندارم یعنی دوست ندارم تند تر از زمان پیش بروم و مثلا بگویم من می دانم از حالا این مسئله صورت می گیرد یا صورت نمی گیرد به هرحال نمی دانم از این وضع زیاد خوشحال نیستم گاهی وقت ها به ضررم تمام می شود اما باید بگویم این تمرکز من بیشترروی مسائل سیاسی هست که البته اسمش را تحلیل نزدیک به واقعیت می گذارم که کمی رسمی تر و روشنفکرمآبانه ترهست .
به نظرتان در آینده، مثلا 10 سال دیگر، شما کجا هستید؟ آیا ممکن است وضعیت ایران عوض شود و شما بتوانید آزادانه به داخل کشور سفر کنید؟
در 10 سال آینده من 10 سال پیر شده ام آقای خامنه ای هم 10 سال پیرتر شده اند آقای جنتی و رفسنجانی و دیگر سیاستمداران کهنه کار کنونی هم 10 سال پیرتر شده اند اصلا شاید تا 10 سال دیگر هیچ کدام از ما ها نباشیم . به هرحال مطمئنا تا 10 سال دیگر تغییرات عمده ای در ایران صورت خواهد گرفت که به نفع مردم ایران تمام خواهد شد.
یکی از کارهای شما که خیلی معروف شده اثری است که با “ چه شبهایی سفر کردم به دنیای تخیل …” شناخته می شود، آیا آنچه مخاطب در این اثر می خواند بر اساس یک داستان واقعی در زندگیتان است یا فقط اموری ذهنی است ؟
می توانم بگویم صد درصد واقعیت دارد متاسفانه عشق به صورت بی رحمانه ای درزندگی من ناخوداگاه وارد شد بدون اینکه خودم بخواهم و ناگهان عشق برمن هجوم آورد وناگهان عاشق شدم و ناگهان عاشق شدم و ناگهان جهانم پر شد ازعشق و ناگهان جهانم پر شد از عشق / دوست دارم بقیه این شعر ناتمامم را بنویسم. اما آنچه که این غزل عاشقانه چه شب هایی سفر کردم به دنیای تخیل از خود به یادگار باقی گذاشت پذیرش اجتماعی ادبی این غزل عاشقانه بود که برای من طعم شیرین و شوک آوری را به همراه داشت گرچه با تمام وجودم و با اشک چشمانم این غزل را سرودم و سوزو گداز عاشقانه ای شد که در این شعرکاملا پیداست واقعیت عاشق شده ی درون من بود و هست اما آنچه که عاشقان این غزل را به خود بیشترجذب کرد علاوه بر مضمون عاشقانه اش زیبایی ساختار ادبی کلاسیک اما مدرن این شعر بود که توانست جامعه ادبی را به یکباره تکان بدهد و به اقرار جامعه ادبی انقلابی بود در ادبیات شعر و غزل ایران واین صفتی بود که خود جامعه ادبی با نقد ها یشان بارها درمورد من اقرار کردند .
اگر از شما بخواهم 10 شاعر برتر ایران از گذشته تا امروز که از نظر شما بهترین هستند را نام ببرید چه کسانی را انتخاب می کنید؟ آیا خودتان را جزو این 10 نفر می دانید ؟
این سئوال سختی هست که من بخواهم 10 شاعر را گلچین کنم در انبوه شاعران خوب وصاحب نام ایران. اما این انتخاب برترین شاعر ایران زمین توسط مخاطبین انتخاب می شوند برحسب قبولی و پذیرش اشعارشان توسط مخاطبین. در این برحه از زمان که دست ما شاعران خارج از ایران برای چاپ اشعارمان در ایران کوتاه است ناچارا داور قضاوت این امر مهم را همین دنیای مجازی می شناسیم و اما اینکه من خودم را در این رده 10 شاعر برتر ایران می دانم یا نه باید بگویم بله من در این آزمون و امتحان قبول شده ام. بعد از انتشارغزل های جدیدم خوشبختانه جامعه ادبی و مخاطبین عزیزم خودشان قبولی من را به عنوان 10 شاعر برتر ایران و به تعبیر گفته های بعضی از مخاطبینم هم برترین و پرمخاطب ترین شاعر زمان حال برگزیده شده ام.
به غیر از شعر و قدرت پیشگویی یکی دیگر از چیزهایی که شما همیشه به آن افتخار می کنید و گاهی با ستایش برخی افراد در کامنتهای فیسبوکی هم همراه می شود، فرم چهره و تیپتان است، به زیبایی خود از نمره20 چه نمره ای می دهید؟
من به خودم نمره ی صفر می دهم چرا که احترامی به زیبایی خدا دادی ام نگذاشتم آنطور که باید بود از زیبایی ام استفاده و استقبال نکردم ّبه زیبایی ام اهمیت ندادم زیبایی ام مورد بی اعتنایی و کم لطفی ام قرار گرفت حالا که فکرش را می کنم کمی این موضوع عذابم می دهد به گونه ای دیگر مثل نعمت فرزند داشتن است که وقتی انسان فرزندی را بدنیا می آورد نسبت به نگهداری اش سهل انگاری می کند کم کاری می کند من حتی نخواستم درشرایط داشتن زیبایی ام یک فیلم کوتاه و یا چند عکس حرفه ای از آن زیبایی که قبلا خیلی بیشتر داشتم بگیرم همیشه ازخودم تند گذشتم یا اصلا نخواستم باورش کنم آنقدر گرفتار شعر و نوشتن شدم که رقیب سرسختی شد در برابر زیبایی ام به طور کلی زیبایی ام قربانی اشعارم شد جوانی ام هم قربانی اشعارم شد حتی نوجوانی ام هم قربانی اشعارم شد.
در فیسبوکتان 5 هزار دوست و بیشتر از 33 هزار دنبال کننده دارید که کارهای شما را می خوانند و درباره آنها نظر می دهند. به نظر می رسد بخش اصلی کسانی که در زیر پُستهای شما در فیسبوک کامنت می گذارند ، قصد شوخی دارند. اذیت نمی شوید؟ چند درصد آنها را جزو هواداران خود می دانید و چند درصد را جزو مخالفین؟
برای من همه در یک سطح هستند مخالفین و موافقینم را جزء هوادارانم می دانم برایشان احترام مساوی قائل هستم احساس می کنم آن شخصی که از دورافتاده ترین نقطه ایران با سختی و هزینه زیادی وارد صفحه فیس بوک و یا سایت من و یا دیگر سایت های معتبری که اننتشار دهنده اشعار من هست وارد می شود و افتخار خواندن اشعار من را به من منعکس می کند زحمت قابل ستایشی کشیده است وقت گذاشته است و به سوی شعرها و مطالب من آمده است . حالا در این میان اگر مخالف شعرهای من هم باشد و تندترین نقد ها و گاها حتی توهین ها را هم بنویسد که می نویسد ودر این زمینه کوتاهی نمی کند باز هم به گرایشش به سمت شعرهایم احترام می گذارم و تا حدودی هم اجازه کامنت نوشتن و اظهار نظر برایشان در صفحه فیس بوکم ایجاد کرده ام البته گاها آزرده خاطر می شوم از آنچه می نویسند و دیگر دوستانم به طور خصوصی به من می گویند که اجازه ندهم که هر آنچه را که دوست دارند مخالفینم بنویسند و دستشان را از فیس بوکم کوتاه کنم و بلاکشان کنم و از شرشان برای همیشه راحت بشوم اما من معتقد به این برخورد تند و خشن نیستم چون همه ی این راه ها را رفته ام وموثر نبوده است پس ناچارا تسلیمشان شده ام چون چاره ای ندارم در حال حاضر.
ظاهرا اهل سیاست هم هستید. اگر امکان فعالیت آزادانه و برابر در داخل ایران برایتان وجود داشت مایل بودید در چه سطحی فعالیت سیاسی انجام دهید، مثلا آیا برای نمایندگی مجلس یا نامزدی سمت ریاست جمهوری یا مقامات دیگر ثبت نام می کردید؟
این یک خیال بافی محض و توهم زدگی ست که من بگویم اگر در ایران بودم کاندید پست ریاست جمهوری می شدم اینکه در جمهوری اسلامی اصلا زنان ایرانی حق رئیس جمهور شدن ندارند پس خواه ناخواه جواب منفی است چون به طور کل اجازه ی ثبت نام ندارم اما به عنوان یک زن من هم دوست دارم رئیس جمهور بشوم دوست دارم وزیر بشوم دوست دارم سفیر بشوم حتی دوست دارم رهبر بشوم این حق انسانی و قانونی من هست. اما آرزوی دیرینه من حتی از زمان کودکی وارد شدن به دنیای سیاست بود حتی آن موقع ها که خیلی بچه بودم تنها نقشی را که بازی می کردم نقش نماینده مجلس شدن بود و منتظر بودم که خانواده ام از خانه بیرون بروند تا من بتوانم آینه ای را که مادرم روی طاقچه اتاق مهمانخانه مان گذاشته بود بردارم بیاورم پایین دیواراتاق بگذارم و خودم را در آینه تماشا کنم حتی آنقدر قدم کوتاه بود که به طاقچه هم نمی رسید یک صندلی زیر پایم می گذاشتم تا بتوانم آینه را بردارم و نهایتا با همان سادگی بچه گانه ای که داشتم با لوازم آرایش مادرم خودم را آرایش می کردم کفش پاشنه بلند مادرم را پایم می کردم یک دامن کوتاه با یک بلوز آستین کوتاه می پوشیدم موهایم را گوجه ای مدل فرحی درست می کردم و در آینه خودم به خودم می گفتم به به چه نماینده مجلس قشنگی شده ام و این نماینده می تواند برای مردم خانه بسازد جاده ها را آسفالت کند مدرسه بسازد هر روزبعد ازظهرها کارم همین بود که برای خودم نماینده مجلس بشوم .
اگر مثلا در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنید ، شانس پیروزی را در یک رقابت برابر و آزادانه چند درصد می دانید؟
اینکه من کاندید بشوم یک بحثی هست و اینکه من رای بیاورم یک بحثی دیگر هست فرض را براین می گیریم که تند و سریع ما وارد یک جامعه ای شده ایم که به من که یک زن هستم اجازه ی کاندید شدن داده اند و من هم کاندید شده ام مثل همین کمپین های در خواست از مهناز هدایتی برای پست ریاست جمهوری که برایم به راه انداخته اند بچه ها و هواداران مخالف و موافقم در دنیای مجازی پس شرط اول کاندید شدن هست اما شرط اصلی نیست. به هرحال مهم انتخاب مردم هست اینکه من روزگاری اصلا اقدام بکنم برای ریاست جمهوری یا اقدام نکنم و اصلا باخبر نیستم و نمی دانم در صورت کاندید شدن آیا رای می آورم یا رای نمی آورم و آیا اصلا مردم ایران می خواهند رئیس جمهور داشته باشند یا به نوع دیگری از نظام حکومتی گرایش داشته باشند من که کل مردم ایران نیستم ولی به هرحال برایم جالب خواهد بود که باز هم اگر کاندید بشوم از اینکه لجاجت کرده ام با خودم که باز هم بخواهم خودم را آزار بدهم که حتی دست بردار نیستم از اینکه باید در دام سیاست بی افتم ومابقی عمرم را هم باز هم باید از خودم جان فشانی و فداکاری کنم و زمان استراحت و آرامشی برای خودم در نظر نگیرم . چرا که ریاست جمهورشدن کار آسانی نیست بخصوص درصورت داشتن یک جامعه آزاد چرا که درآن صورت زیر نگاه ذره بینی مردم و نمایندگان واقعی مردم قرار دارید تمام کارها حساب و کتاب دارد باید حساب پس بدهیم البته من رشته ام بازرگانی هست حسابداری ام بد نیست بلدم چه جوری حساب پس بدهم.