سلطانیسم فرهنگی ۱۰

اکبر گنجی
اکبر گنجی

روشنفکری بیمار و کهنه گرا

خامنه ای مدعی است که شاخص های توسعه،برساخته ی ناتوی فرهنگی است. ما باید بدون توجه به شاخص های غربیان، هویت ملی خود را حفظ کنیم.“هویت ملی” امری ثابت است که به هیچ وجه نباید از امور بیگانه تأثیر پذیرد. مهمترین ارزش دنیای غرب، اباحه ی لذت جویی بودن تعدی به دیگران است. همجنس گرایی (به تعبیر او همجنس بازی) محصول نظام ارزشی لذت گرایی است. این شاخص ها پذیرفتنی نیستند. غربیان درآمد ناخالص ملی بالای خود را اعلام می کنند، اما میزان برابری و نابرابری را اعلام نمی کنند. چنین شاخص هایی پذیرفتنی نیستند، برای این که هویت ملی ما را نابود می کنند:

“آن کسانی که شاخصها[ی پیشرفت] را تهیه و ارائه می کنند، اگر چه غالباً  دانشمندانند، اما بسیاری از آنان آدم های مستقلی نیستند؛ یعنی همان شبکه و همان ناتوی فرهنگی در مجموعه‏ ی خود، بسیاری از این دانشمندان، متفکران، هنرمندان، ادبا و امثال اینها را هم دارد. با وجود همه‏ ی اینها، اساس تحول باید بر “ملاحظه‏ ی عناصر اصلی هویت ملی” قرار داده شود، که آرمانهای اساسی و اصولی مهمترین آنهاست. من این را عرض می ‏کنم که صنعتی شدن، فرا صنعتی شدن، پیشرفت علمی، پیشرفت خدماتی و پیشرفت های بهداشتی و درمانی، باشد؛ اما اساس اینها باید حفظ هویت ملی باشد… دنیای صنعتی غرب امروز بر این پایه استوار است: اباحه‏ ی لذات ؛ هر لذتی که شرطش فقط این است که تعدی به دیگری نباشد. هر چیزی که دوست می ‏داری، مباح است؛ لذت‏جویی کن . برای همین هم است که می ‏بینید دیگر این تعبیرات شرم‏آوری که امروز وجود دارد، حتّی به سطح کلیساهای آنها هم کشیده شده است! همجنس ‏بازیها و کارهای زشتی که اینها می‏ کنند، ارتباط و اختلاطهای نامشروع و مستجهن جنسی که بین اینها رایج است، یک روز مخفی بود، همین ‏طور بتدریج طوری شده که امروز یک چیز رایج شده است. دو، سه سال پیش از این، کشیش یک کلیسایی در امریکا اعلام کرد که من حاضرم دو تا همجنس را که می ‏خواهند با هم زندگی کنند، عقدشان را بخوانم! این همان لذت‏گرایی است. می ‏گوید از این خوشم می ‏آید، پس باید انجام بدهم. این ممنوع و مطرود است. ما این را پیشرفت نمی‏ دانیم.  اقتداری که مبتنی بر ظلم به ملتهای دیگر و به بهای پسرفت ملتهای دیگر باشد، پیشرفت و تحولی که در خدمت یک طبقه‏ی خاص - طبقه‏ی سرمایه‏ دار - باشد، که امروز در کشورهای غربی این‏طور است، مورد نظر ما نیست. ثروت این کشورهایی که زیاد است، یعنی درآمد عمومی ‏شان زیاد است - به تعبیر رایج، درآمد ناخالص ملی - چگونه توزیع می‏شود؟ به هر کس چقدر و در مقابل چه مقدار کار، می ‏رسد؟ معمولاً اینها را نگفته می ‏گذارند. برای کسب معاش، زن و شوهر روز و شب کار کنند و توان نداشته باشند تا بتوانند زندگی خودشان را بگذرانند، اما در مقابل سرمایه ‏داران بزرگ - راکفلرها و فوردها و آنهایی که حالا جدیداً در این میدان وارد شده‏اند – کوه هایی از ثروت داشته باشند که نتوانند محاسبه کنند؛ اینها مورد نظر ما نیست. پیشرفتی که در خدمت طبقه‏ ی سرمایه‏ دارها باشد، پسرفت است. پیشرفتی که با باختن هویت مستقل ملی همراه باشد و انسان خودش را از دست بدهد، پیشرفت نیست”[78].

نابرابری های اقتصادی آمریکا بسیار زیاد است، اما همه ی آمارها در این خصوص انتشار می یابد،اگر چه ممکن است آمارهای بیان شده با آمارهای واقعی تفاوت داشته باشند،ولی شکاف طبقاتی آمریکا که نسبت به اروپا و کانادا بیشتر است، از ایران کمتر است. ضمن آن که پس از گذشت سه دهه از پیروزی انقلب،ضریب جینی در ایران ولی فقیه با ایران شاه یکسان بوده است.

آیت الله خامنه ای، مفاهیمی چون سکولاریسم و لیبرالیسم را متعلق به گذشته ی جهان غرب قلمداد می کند که به دنبال آنها رفتنف موجب پسرفت ایران می شود:

“یک حرفی را در زمینه ‏ی مسائل اجتماعی پنجاه، شصت سال پیش فلان نویسنده یا فیلسوف یا شبه فیلسوف فرنگی گفته، حالا آقایی بیاید در دانشگاه، دهنش را با غرور پُر کند و همان را دوباره به عنوان حرف نو برای دانشجو بیان کند! این پیشرفت نیست؛ پسرفت است. زبان  ملی را مغشوش کردن، هویت اسلامی ملی را سلب کردن و مدل‏بازی به جای مدل‏سازی، پیشرفت نیست. ما وابسته شدن و غربی شدن را پیشرفت نمی‏ دانیم”[79].

خامنه ای برای اثبات مدعیاتش مبنی بر تهاجم فرهنگی غرب، و نقش روشنفکران به عنوان مزدوران غرب در این پروژه، فرمان می داد تا برخی از روشنفکران را بازداشت کنند. پس از بازداشت، آنها را در سلول های انفرادی تحت شدیدترین فشارهای فیزیکی- روحی- روانی قرار می دادند تا در تلویزیون اعتراف کنند که به عنوان مزدوران  تهاجم فرهنگی غرب عمل می کرده اند. پس از بازداشت سعیدی سیرجانی،  و اعتراف اجباری اش به همه ی آنچه از او خواسته بودند،وی را کشتند و بعد برای اش مرثیه سر دادند که در آخر عمر به اسلام و نظام جمهوری اسلامی بازگشت. احسان طبری مسلمان شده، محصول همین پروژه بود. در دوران پیش از دوم خرداد 1376 برنامه ای از سوی سعید امامی، معاون امنیتی وزارت اطلاعات، تحت عنوان “ هویت ” ساخته  و با همکاری تمام عیار علی لاریجانی، رئیس وقت صدا و سیما، در تلویزیون پخش گردید. در این برنامه به اصطلاح اثبات می کردند که جریان روشنفکری ایران بیمار و وابسته به غرب است. شواهد این مدعیات، اعترافاتی بود که در سلول های انفرادی وزارت اطلاعات از متهمان گرفته بودند.

به گمان علی خامنه ای، روشنفکری ایران از بدو تولد بیمار، وابسته و غرب زده بود. تجدد ایرانی هم از ابتدا بیمار و معیوب و معلول بود. نسل اول متجددان ایرانی،برخوردشان با مدرنیته سطحی بود،اما اینک او آمده بود تا برخوردی عمیق با تجدد روا بدارد. بستن رسانه های مدرن و بازداشت و ترور روشنفکران، برخورد عمیق او را با تجدد بر ملا می سازد:

“من چند سال قبل در یکی از دانشگاه‏ها گفتم روشنفکری در ایران بیمار متولد شد. اگر شما به تاریخچه ‏ی روشنفکری نگاه کنید، این را تصدیق خواهید کرد. اصلاً روشنفکری در کشور ما از اول بیمار و وابسته به بیگانه متولد شد. الان هم عرض می ‏کنم که مفهوم تجدد نیز در کشور ما بیمار و معیوب و معلول متولد شد. تجدد در کشور ما به چه معنا بود؟ این‏که عرض می ‏کنم، مربوط به اواخر دوران قاجار است؛ بعد در دوره‏ی رضاخان و بقیه‏ ی دوره‏ی پهلوی هم اوج حرکتی بود که الان دارم می ‏گویم. در قاموس متجددین کشور ما تجدد به معنای تقلید از غرب بود. تقلید یعنی چه؟ یعنی شما بروید لباس کهنه‏ ی کسی را بخرید و در روز عید به عنوان لباس نو تنتان کنید. تفکرات قرن نوزدهمیِ فرانسه و انگلیس و بقیه‏ ی مناطق اروپا وارد ایران شد. صد سال از بروز این تفکرات گذشته بود، اشکالات و خدشه‏ها و نسخ‏ها و ردهای فراوانی هم بر آن وارد شده بود؛ تازه آقایان متجدد ایرانی، آن روز رفتند سراغ همان تفکرات، همان روش‏ها و حتّی همان منش‏های شخصیتیِ ظاهری؛ یعنی لباس پوشیدن، ریش گذاشتن، سبیل گذاشتن و زلف گذاشتن. داگلاسْ نامی در یک گوشه‏ ی فرنگ پیدا شده بود و سبیلش را به شکل خاصی اصلاح کرده بود؛ در ایران این سبیل شد مُد! زمان جوانی ما بیتل‏ها خط ریش کج می ‏گذاشتند؛ جوانهای ما بعد از آن‏ که سالها از بروز چنین پدیده‏ای گذشته بود، از آنها تقلید می‏ کردند! این، تجدد است؟! این، قهقرا رفتن و عقبگرد است؛ این‏که تجدد نیست.  البته مخالفت‏هایی هم که با این تجددها می‏ شد، سطحی بود؛ این را هم به شما بگویم. نوع مخالفتی که با تجدد و موج تجددگرایی در ایران پیدا شد - چه در اواخر دوران قاجار، چه در دوران پهلوی - بنده آن را نمی‏ پسندم؛ از قدیم هم این‏طور عکس‏العمل‏ها را نمی‏ پسندیدم؛ چون سطحی برخورد می‏ کردند. آنها در تقلید از غربی‏ها افراط می ‏کردند، اینها هم در مقابل تحریم می ‏کردند.  نه آن تجدد، تجدد بود؛ نه آن مواجهه و مقابله ‏ی با تجدد، صحیح و عمیق و منطقی بود…تجدد چیست؟ تجدد، پیشرو بودن است. نگاه کنید ببینید چه کم دارید، کجا خلأ دارید و این خلأ چگونه به بهترین وجه قابل پُر شدن است؛ ذهن خلاق خودتان را به کار بیندازید و آن خلأ را پُر کنید؛ این می‏ شود پیشرفت. این حرف، در لباس هست؛ در منش ظاهری هست؛ در فکر هست؛ در شیوه‏ی اداره‏ی جامعه هست؛ در مسائل اجتماعیِ گوناگون هست؛ در مسائل سیاسی هست؛ در همه چیز این حرف جاری است؛ در آن جاهایی که عقل انسان قادر به حکم کردن و قضاوت کردن است. آن‏جایی که عقل میدانی ندارد - میدان تعبد و شرع است - باید متعبد به شرع ماند”[80]. 

روایت علی خامنه ای از “تجدد بومی”، تعبد به “اسلام فقاهتی” به علاوه ی پر کردن خلاها از طریق فکر خود را به کار انداختن است. اما وقتی نوبت عملی کردن این نوع تجدد فرا می رسید، حقیقت اسلام فقاهتی با تازیانه و سنگسار و قطع دست و… خود را نشان می داد.

بازداشت و زندانی کردن روشنفکران علی خامنه ای را قانع نمی ساخت. او که شاهد بود روشنفکری چون واسلاو هاول، زندانی سابق رژیم کمونیستی، پس از فروپاشی چک اسلواکی به ریاست جمهوری چک انتخاب شد،دستور ترور روشنفکران مخالف در خارج از ایران و داخل را صادر کرد. دهها تن در ایران و خارج ایران به قتل رسیدند. نزدیک بود کار ایران و اروپا به رویارویی مستقیم بینجامد، که با عقب نشینی اینها، پروژه ی ترورهای خارج از ایران موقتاً تعطیل شد. اما پس از پیروزی اصلاح طلبان در دوم خرداد 1376، ترس خامنه ای افزایش یافت. لذا به ترور روشنفکران سرعت بخشید. در آبان و آذر 1377  چند تن از  روشنفکران به فجیع ترین شکل ممکن با چاقو سلاخی شدند. افشای ترورها در روزنامه ها، وزارت اطلاعات را مجبور کرد تا طی یک اطلاعیه ی رسمی اعلام کند: “ معدودی از همکاران مسئولیت ناشناس کج ‏اندیش و خودسر ” وزارت اطلاعات “ بی ‏شک آلت‏ دست عوامل ‏پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زده ‏اند “[81]. پنج ماه بعد، پس از حمله ی نیروی انتظامی و بسیجیان به کوی دانشگاه تهران(18 تیر 78) و تظاهرات اعتراضی دانشجویان،علی خامنه ای طی یک سخنرانی هر دو واقعه را به گردن سرویس های جاسوسی دشمن انداخت و گفت:

“دشمنان اصلی ما در سازمان های جاسوسی، طرّاحان این قضایا هستند . این پولی که مجلس امریکا تصویب کرد که باید برای مبارزه با نظام ایران صرف شود، این پول و چندین برابر این پول ها کجا مصرف شد؟! معلوم است؛ برای همین ‏طور طرّاحی هایی مصرف می ‏شود؛ شکّی نیست. این دشمنان بدانند که خواب برگشتن امریکا به این مملکت، یک خواب پریشان و غیرقابل تعبیر است. این عناصر داخلیِ حقیر ، این عناصر سیاسیِ مطرود و منفور ، که ملت اینها را مثل دندان فاسدی بیرون آورد و به یک طرف پرتاب کرد، هجده، نوزده سال است که کمین گرفته‏اند تا از ملت و از امام و از نام امام و از راه امام انتقام بکشند. اینها هم بدانند که اشتباه کردند؛ در همین قضیه هم اشتباه کردند، خودشان را لو دادند و چهره ی خودشان را مشخص کردند. درست است که به دستگاه اطّلاعاتی ما آن ضربه ناجوانمردانه[قتل های زنجیره ای] را وارد کردند؛ به دستگاه انتظامی ما هم در این‏جا این ضربه[حمله به کوی دانشگاه تهران در 18 تیر 78] را وارد کردند، اما عناصر خدمتگزار و سربازان مخلص و بدون نام و نشان جمهوری اسلامی، اطّلاعات را کسب می‏ کنند و می ‏فهمند که چه کسی در کجاست و چه ‏کار می ‏کند… شما خودیها وقتی سر قضایای بیهوده این‏ طور با هم درگیر می ‏شوید، دشمن سوءاستفاده می‏ کند؛ بفرمایید، این یک نمونه؛ دیدید دشمن چطور استفاده کرد؟! دیدید دشمن چگونه نیش خود را زد “[82].

ترورها محصول گفتمان دشمن(نظریه ی شبیخون فرهنگی)  و فرمان مستقیم شخص آیت الله خامنه ای بود. سربازان گمنام امام زمان(یعنی پرسنل وزارت اطلاعات) آن را انجام دادند،نه بیگانگان. آنان با حکم فقها مخالفان را به قتل می رساندند و پاداش هم دریافت می کردند.

در آخرین روزهای سال 1378 سعید حجاریان ترور شد. انگشت اتهام همه به سوی رهبر و سازمان های نظامی- امنیتی تحت نظر او اشاره داشت. خامنه ای برای زدودن این تصویر اعلام کرد:

“آن کسانی که سخن شان در میان مردم، حوزه تأثیری دارد - یا مسؤولند، یا چهره ی موجّه دینی‏اند؛ چهره ی روحانی‏اند، چهره ی سیاسی‏اند - در اظهارات خودشان کاری نکنند که یک گروه و جناح از مردم، دلهایشان نسبت به دیگران چرکین شود. فتنه‏انگیزی نکنند. البته فتنه ‏انگیختن و بد دل کردن مردم نسبت به یکدیگر، یکی از مواد برنامه‏ای است که دشمنان نسبت به این ملت در نظر دارند. همین رادیوهای بیگانه و همین مراکز خبری، شاید بشود گفت نصف حرفهایشان طراحی شده است، برای این که بتوانند دل های گروهی از مردم را نسبت به گروه دیگری بدبین و مکدّر کنند. اصلاً می ‏نشینند طرّاحی می ‏کنند که این طور بگوییم که این اثر را بکند. کسانی که زبان و قلمشان کار می ‏کند، در درجه اوّل باید این را رعایت کنند که آنچه می ‏گویند، ایجاد بدبینی نکند. مردم نسبت به یکدیگر بدبین شوند، یا مردم نسبت به مسؤولان بدبین شوند؛ این باز یک نوع فتنه‏ سازی و گناه دیگری است. بعضی افراد همه ی همّتشان این است که با شایعه‏ پردازی، با جعل خبر و با پرداخت های تقلّب‏آمیز خبر - ممکن است یک خبر اصلش هم راست باشد، اما به نوعی آن را پردازش کنند تا مطلب دروغ و خلاف واقعی را در ذهن مخاطب القاء کند - دلهای مردم، جوانان و خوانندگان و شنوندگان خودشان را نسبت به مسؤولان نظام بدبین و آنها را دچار تردید کنند. این کار چه فایده‏ای دارد؟ جز کند کردن حرکتِ پیشرفت ملت و کشور، هیچ فایده ی دیگری ندارد. جز این که مسؤولان را در این کار مردّد کند، مردم را نسبت به آینده ناامید سازد و نیروی عظیم امید را از مردم بگیرد، هیچ فایده‏ای ندارد. بعضی کسان سعی می ‏کنند افرادی را به همه ی نظام و یا به برخی از مسؤولان نظام بدبین کنند؛ در حالی که اگر حقیقتاً سخن حقّی وجود داشته باشد، آن سخن حق ممکن است از طریقی به گوش مسؤول یا مسؤول مافوق او منتقل شود که آثار بسیار بهتری هم داشته باشد. حادثه‏ای اتّفاق می ‏افتد، تروری می ‏شود ، جنایتی در جایی انجام می ‏گیرد؛ آن قدر حرف خلاف، توهّم‏آمیز و حیرت‏آور برای خواننده از زبان کسانی که هیچ احساس مسؤولیتی نمی ‏کنند، شنیده می ‏شود! آن کسانی که از واقعیتها خبر دارند، می ‏بینند که چقدر اینها یا دورند، یا خودشان را عمداً از واقعیت دور نگه می ‏دارند. اینها مسائلی  است که وحدت ملی را خدشه‏ دار می ‏کند. بنابراین، وحدت ملی یکی از اساسی ‏ترین خواسته‏های  یک ملت است”[83].

ترور سعید حجاریان مردم را به شدت تکان داده بود. نحوه ی مواجهه رژیم با این موضوع بیش از پیش همه ی نگاه ها را به سلطان معطوف می کرد. به همین دلیل در خطبه های نماز جمعه 26 فروردین 1379 ، دوباره به این موضوع اشاره و کوشش کرد تا اتهام را از خود دور سازد. با این همه، باز دست از تهدید برنداشت و گوشزد کرد که اگر احساس تکلیف کند،در اقدام به خشونت و ترور تردید نخواهد کرد:

“خشونت یعنی چه؟ …پیامبر عدّه‌ای را به نام ذکر کرد و گفت هر کجا اینها را یافتید، بکُشید ! در میان آنها، چهار نفر زن و چهار نفر مرد بودند. این ‌جا خشونت لازم بود …آن روزی که پیامبر دستور داد آن افراد را ترور کنند، درِ گوش کسی نگفت. علناً گفت هر کس هند را پیدا کرد، او را بکشد . هر کس فلان‌بن‌فلان را پیدا کرد، او را بکشد . امام رضوان ‌اللَّه‌علیه گفت هر کس سلمان رشدی را پیدا کرد، او را بکشد . امروز هم رهبری اگر بر طبق احکام اسلام یک جا تکلیفش اقتضا کند، علنی خواهد گفت. مخفیانه و درِ گوشی نیست “[84].

 

پاورقی ها:

78-  سخنرانی ‏ در دیدار اساتید و دانشجویان‏ دانشگاههای استان سمنان،  هجدهم آبان 85

79-  آدرس قبلی

80-  سخنرانی در جمع بسیجیان، پنجم خرداد 84

81-  بیانیه ی  وزارت اطلاعات پانزده دی 77  درباره ی قتل های زنجیره ای:

‏” وقوع قتل‏ های نفرت‏ انگیز اخیر در تهران نشان از فتنه ‏ای دامنگیر و تهدیدی برای امنیت ملی داشته است. وزارت ‏اطلاعات بنابه وظیفه قانونی و به دنبال دستورات صریح مقام رهبری و ریاست محترم جمهوری کشف و ریشه‏ کنی این ‏پدیده شوم را در اولویت کاری خود قرار داد و با همکاری کمیته ‏ی ویژه ‏ی تحقیق رئیس جمهوری موفق گردید شبکه‏ ی ‏مزبور را شناسایی دستگیر و تحت‏ تعقیب و پیگرد قانونی قرار دهد.‏ با کمال تاسف معدودی از همکاران مسئولیت ناشناس کج ‏اندیش و خودسر این وزارت که بی ‏شک آلت‏ دست عوامل ‏پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زده ‏اند در میان آن‏ها وجود دارند.‏ این اعمال جنایتکارانه نه تنها خیانت به سربازان گمنام امام زمان (عج) محسوب می ‏شود بلکه لطمه‏ ی بزرگی به ‏اعتبار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران وارد آورده است.‏

‏” وزارت اطلاعات ضمن محکوم کردن هر جنایت علیه انسان‏ها و هر گونه تهدید امنیت شهروندان و درک عمیق از ابعاد ‏فراملی این فاجعه عزم قاطع خود را در ریشه‏ کنی عوامل و محرکان خشونت سیاسی و تضمین امنیت اعلام داشته و ‏به امت شریف ایران اطمینان می ‏دهد همان‏گونه که در فراز و نشیب‏ های انقلاب اسلامی حافظ امنیت و استقلال کشور ‏و حقوق شهروندان بوده است این بار نیز با تمام توان و امکانات خود بقایای باندهای منحرف و قانون‏ ستیز را مورد هجوم ‏قرار داده و سایر سرنخ‏ های داخلی و خارجی این پرونده پیچیده را برای دستیابی به دیگر عوامل این فتنه دنبال خواهد ‏کرد”.

83-  سخنرانی اول سال در مشهد،  ششم فروردین 79