سلام پدر عزیزم،
پدر جان، این روزها، سالگرد انقلاب مشروطه است. پدران ما صد و اندی سال پیش، برای آبادی و آزادی این مرز و بوم و بهروزی مردمانش، کاری کردند کارستان. عظمت کار آن ها، زمانی مشخص می شود که حال و روز جماعت خواب زده آن روز ایران را تصور کنیم. فقر، جهل، خرافات و رضا به حکم حاکم سکه رایج آن روزگار بود. اما انقلابیون مشروطه، آئین دیگری به ایرانیان نوید میدادند. آیین انسانیت، برابری و بهروزی. و چه جان ها که بر سر آمال آیینی که اساسش بر انسانیت استوار بود و نه توهمات آسمانی، فدا شد. چه فداکاری ها که آزادی خواهان کردند تا بیرق این آیین جدید استوار بماند. جبهه ها یکی پس از دیگری سقوط میکرد، اما باز بودند کسانی که استقامت میکردند. حتی محله ها یکی پس از دیگری سقوط میکردند، اما بودند اهالی یک محله که ایستادند. اهالی یک محله که ایستادند، دیگران نیز برخاستند. و طولی نکشید که ایران در برابر استبداد ایستاد. مهم اسم محله نیست، روزی اسم آن امیرخیز بود، و روزگاری دیگر کوچه اختر. مهم آن است که کسانی ایستاده اند و عنان اختیار به عافیت طلبی نداده اند.
حالا پس از صد و اندی سال از آن روزگار، همچنان دیو استبداد از طمع استیلا بر جان و ناموس مردمی که رعیتی بیش نمیپنداردشان، دست نشسته و هر آن، در فکر توطئه ای دیگر است برای بدست گرفتن تمامیت قدرت. امروز ۱۵۰۰ روز شد که سزای آزادی خواهیت را جرعه جرعه هر روز در پشت میله های زندان مینوشانند. در کشوری که صور اسرافیل ها، ملک المتکلمین ها، قاضی ارداقی ها، فرخی یزدی ها، گلسرخی ها، مختاری ها، پوینده ها و بهشتی ها به جرم قلم زدن و سرودن برای آزادی کشته شده اند، پوسیدن سحرخیز ها، زیدآبادی ها، توکلی ها، مومنی ها، محمودیان ها و داوری ها در زندان جای تعجب ندارد.
وای بر شهری که در آن مزد مردان درست / از حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نیست
حکایت همچنان همان است. یورش نیروی اهریمنی، و ایستادگی نه لشگری از فرشتگان در برابر شیطان، بلکه انسان های تنهایی که قیمت ایستادن یک انسان تنها در برابر دستگاه ستم را میدانند. برای برپایی بیرق آئینی که اساسش بر آزادی انسان استوار است، همین قیام انسانهای تنها هم کافی است. مهم برپا بودن بیرق است و شما آن راهمچنان برافراشته اید. این بیرق، نشانگر راه است. راه که مشخص باشد، دیر یا زود ستارخان هایی ظهور خواهند کرد که مردمان را برای نیل به مقصد راه، بسیج کنند.
ظالم مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست / بی گناهی گر به زندان مرد با حال تباه
مشروطیت یک اتفاق نبود، یک راه است. یک خیزش چندساله نبود، بلکه یک جنبش است که هر از گاهی با شرایط روزگار، دوباره از نو زاده میشود. آرمان مسئولیت در برابر قدرت، آرمان پایبندی به قانون و آرمان به رسمیت شناختن حق مردمان در انتخاب هر آنچه به زندگی شان مرتبط است، توهماتی نیست که با گذر زمان در زیر آوار رویدادهای تاریخی مدفون شوند. این آرمان ها، دم به دم از نو زاده میشوند. و خوش به حال مادرانی که رحم آنان طفل مشروطه طلبی را، طفل عدالت را، طفل آزادی خواهی را پرورش میدهد. خوش به حال آنان که درد زایمان آزادی را در زندان ها به جان میخرند به امید ظهور فریدون ها که ضحاک را به بند کشند.
برای دسته پابسته، شام آزادی / هزاربار بود به ز صبح استبداد